ش | ی | د | س | چ | پ | ج |
1 | 2 | 3 | 4 | 5 | ||
6 | 7 | 8 | 9 | 10 | 11 | 12 |
13 | 14 | 15 | 16 | 17 | 18 | 19 |
20 | 21 | 22 | 23 | 24 | 25 | 26 |
27 | 28 | 29 | 30 |
در بخشی از مصاحبه برگمان خواندم که
"مصاحبه گر : ظاهراً همین دیدگاه را در مورد آثار آنتونیونی دارید.
برگمان
: حقیقت این است که هرگز کارهای آنتونیونی را چندان دوست نداشتهام؛ او دو
شاهکار دارد که به کلی با کارهای دیگرش فرق دارند؛ و شما لازم نیست که خود
را بیخود درگیر سایر فیلمهایش کنید. اولی «آگراندیسمان»، که شخصا آن را
چندین بار دیده ام. و دیگری «شب». «فریاد» را روی نوار ویدئو دارم. خدای من
چه فیلم ملالآوری است! آنقدر خسته کننده است که مات میشوید."
ترغیب شدم فیلم را ببینیم. فیلمی که برگمان آن را بهترین اثر آنتونیونی میداند. فیلم را به زحمت تمام کردم و باید عرض کنم این فیلم هم به شدت ملال آور است. هفت هشت نقد بند بالا بر این اثر خواندم. سراسر تحسین این شاهکار. نقد هایی مالیخولیایی و گمشده در تعاریف هنری. تفسیر های عجیب و غریبی که مرغ پخته توی زود پز خنده اش میگیرد . اما خیالتان را راحت کنم فیلم ابتر است . فیلم تکلیف هیچ چیز را مشخص نمیکند و به این روش در سینماگری افتخار هم میکند. نیم خط قصه دارد که آن هم تعطیل است دل خوش کرده است به لحظه . تنها سکانس قابل اعتنا همان سکانس آخر بازی تنیس با توپ خیالی است.