ش | ی | د | س | چ | پ | ج |
1 | 2 | 3 | 4 | 5 | ||
6 | 7 | 8 | 9 | 10 | 11 | 12 |
13 | 14 | 15 | 16 | 17 | 18 | 19 |
20 | 21 | 22 | 23 | 24 | 25 | 26 |
27 | 28 | 29 | 30 |
«مارگارت سیکسل» پیش از این هم به عنوان تدوینگر در فیلمهایی مثل بیب: خوکی در شهر (Babe: Pig in the City - 1998) و پاهای شاد (Happy Feet - 2006) با همسرش «جورج میلر» همکاری کرده بود. اما مکس دیوانه: جادهی خشم اولین فیلم اکشن او بود. هفتهای شش روز و روزی ده ساعت کار برای خلق یک فیلم دو ساعته مهیج با ضرباهنگی سریع از حدوداً 470 ساعت تصویر ضبط شده قطعاً کار آسانی نیست. «سیکسل» در مصاحبهای با مجلهی «لس آنجلس تایمز» درباره تجربهی کار روی این فیلم صحبت کرده است. متن این مصاحبه را در زیر بخوانید.
آنقدر در مورد فیلم حرف زده بودیم که دیگر نیازی به صحبت کردن در مورد تصاویر نداشتیم. حجم تصاویر آنقدر زیاد بود که... هر روز حدود 10 یا 20 ساعت راش به دستم میرسید. اگر بخواهید این حجم فیلم را تماشا کنید عملاً کار زیادی نمیتوانید انجام دهید. برای همین من تصاویر را روی سرعت تند تماشا میکردم تا دست کم بتوانم کاری از پیش ببرم.
گاهی 12 دوربین داشتیم، و برای بعضی صحنهها 20 تا. «جورج» بینهایت قدردان مدیر فیلمبرداری پروژه، «جانی سیل» بود، من هم همینطور، چون گزینههای خیلی زیادی پیش رو داشتیم. از بسیاری جهات این کارش در فیلم ریتم ایجاد میکرد. بدون این همه زوایای دوربین انجام این کار غیرممکن میشد.
اگر صحنه را فقط با دو دوربین پوشش بدهی، الگوی کات زدنت کندتر از وقتی میشود که پنج یا ده زاویه داری. مثل وقتی که «مکس» از روی کامیون جنگی پایین میافتد و «فیوریوسا» او را میگیرد. کات زدن این صحنه سخت بود چون هیچ مسترشاتی وجود نداشت. اما با سبک دادن به تدوین و چون این یک صحنهی اکشن است، میتوانی کاتهای تیز و سریع بزنی مشروط بر اینکه زوایای مختلفی از دوربین داشته باشی.
من خیلی استوری بورد را دنبال نمیکردم. باور کنید یا نه، «جورج» سر صحنه مجبور شد خیلی چیزها را حذف کند و ما معمولاً نمیدانستیم چه چیزهایی حذف میشود. مثل صحنه به گل نشستن کامیون جنگی. این سکانس در استوری بورد خیلی بزرگ بود، اما «جورج» مجبور شد به خاطر کمبود وقت بخشهای زیادی از آن را حذف کند. من تصاویر زیادی داشتم از گیر کردن کامیون جنگی، چرخیدن لاستیکها، پخش شدن گل به اطراف و تصاویر «مکس»، «فیوریوسا» و دخترها که سعی میکردند کامیون را با اهرم از گل در بیاورند، اما تصاویر مربوط به نزدیک شدن گروه تعقیب کننده کم بود. با خودم فکر کردم «چیزی ندارم که بین این تصاویر بیاورم.» در نهایت راه حلم این بود که کل این بخش را کوتاه و سادهتر کنم.
او بزرگترین طرفدار من است. هر کاری که انجام بدهم را دوست دارد. اما من هم منطق خودم را به «جادهی خشم» اضافه کردم. من طرفدار «مایکل بی» نیستم. کات زدن بیمعنی را دوست ندارم. آزارم میدهد. بچهها در اتاق تدوین دستم میانداختند.
مثل وقتی که پلانی از Interceptor را حذف کردم. (میخندد)
ما تعدادی طرفدار دوآتشهی «مکس دیوانه» در اتاق تدوین داشتیم و آنها مات زده به من گفتند: «نمیتوانی آن را حذف کنی.» گفتم: «چرا؟» گفتند: «طرفدارهای فیلم میخواهند Interceptor را ببینند.» و من با اعتراض گفتم: «اما این اتومبیل فقط همه چیز را کندتر میکند. از خیرش میگذریم!» میخواستم تک تک پلانها به پیشرفت قصه کمک کنند. تکرار را دوست ندارم. و به نظرم در طول فیلم با وسواس این قانون را پیاده کردیم.
و پلانهایی که اطلاعات بیشتری در بر ندارند. دیشب فیلمی تماشا میکردم و جایی بود که تصویر چندین و چند بار روی یک پلان کات شد و حالت چهره بازیگر هر بار دقیقاً همان بود. در دلم گفتم «تا الان سه بار از این پلان استفاده کردی!» این چیزی است که من دوست ندارم. به نظر من پلانها باید پیشرفت کنند.
واقعان کارش درسته بود
فقط یه تنه فکر نکم این همه رو تدوین کرده باشه
قریشی : یکی دو تا دستیار دون پایه داشته خب.
تدوین گر اونی نیست که پشت سیستم میشینه تدوینگر تصمیم میگیره کجا قیچی شه