ش | ی | د | س | چ | پ | ج |
1 | 2 | 3 | 4 | 5 | ||
6 | 7 | 8 | 9 | 10 | 11 | 12 |
13 | 14 | 15 | 16 | 17 | 18 | 19 |
20 | 21 | 22 | 23 | 24 | 25 | 26 |
27 | 28 | 29 | 30 |
برویم از اول...من با چ مخالف بودم...همه می دانید...سعید چ بهم زنگ زد و گفت بیا جلسه و ما هم گفتیم چشم...کسی نبود و چ داشت حیف می شد و من به خاطر کانون چ را گرفتم...به خاطر چ چ را گرفتم...یک سری شماره از شکوری گرفتم و شروع کردم به زنگ زدن...
فایده نداشت...بازیگر و کاردگردانها می دانید که چطورند...تلفن ناشناس بر نمی دارند...دیدم این طوری نمی شود...رفتم از توی اینترنت شماره ی جد و آباء بنیاد فارابی را در آوردم و شروع کردم به زنگ زدن به بالا و پایینشان...تا رسیدم به جعفری جلوه...او شماره مسعود شاهی را داد...او شماره عزت اللهی را داد...او شماره موبایل لشکری پور را داد که فرد آخر بود...آنجا بود که فهمیدم بسیج بدون هماهنگی با امور فرهنگی حتی قرار داد بسته و عملا کار تمام است...البته بچه ها از کانون هم همین را میگفتند...به لشکری پور واقعیت ماجرا را گفتم...از سوابق خودمان و از سوابق بسیج در اکران فیلمها...گفتم سر اکران صدای فیلمتان را خراب می کنند...درمانده شد...گفت خب چه کار کنیم...دیگر قرارداد بسته ایم...شما هم بیایید یک اکران دیگر بکنید از چ...مخالفت کردم...چ تمام شد...با هماهنگی با بچه های کانون و بالاخص سعید چ سریعا به مدیر اجرایی طبقه حساس تبدیل شدم...دوباره عباس شکوری یک سری شماره داد از بازیگرها و کارگردان...بر نمی داشتند...آنها که بر می داشتند هم می گفتند اشتباه است...(حتی پیمان قاسم خانی خودش گوشی را برداشت و گفت که اشتباه است...صدایش تابلو بود...من نمی دانم این چه رفتاری ست واقعا...!!!) دیدم فایده ندارد اینجوری...رفتم و دیدم که متاسفانه تهیه کننده فیلم شرکت خصوصی است و امکان آن کارهایی که با فارابی کردم نیست...شروع کردم با یک نوع وحشیانه ای از سماجت و مزاحمت دقیقا هر پنج دقیقه به گوشی جواد نوروز بیگی (که گوشی را بر نمی داشت) زنگ زدم...بعد از دو ساعت و چهل و پنج دقیقه و حدود سی و دو سه تماس گوشی را بر داشت...گفت که مخالف اکران قبل از عید است...گفتم خیالش بابت پخش و لو رفتن فیلم راحت باشد...گفت که مخالف اکران قبل از عید فیلم است ...از سوابق کانون گفتم برایش...گفت که مخالف اکران قبل از عید فیلم است...مانده بودم توی هوا...از آن طرف سعید و بقیه بچه ها در کانون هم داشتند سعی می کردند...شماره رضا بهبودی را سعید چراغعلی بهم داد که از آن طریق به کمال تبریزی برسیم و از آن طریق نوروز بیگی را راضی کنیم...فعلا که او هم جواب نداده ولی می دانم که آدم خوبیست و حتما سرش شلوغ است( تیاتر گودو هم دردسر شده برای ما...)اگر بشود با گروهی از بچه ها حضوری می رویم تیاتر شهر که بهبودی را ببینم و صحبت کنم با او و خواهش کنم که یک راهی به تبریزی برایمان باز کند...وگرنه باید برویم سراغ یک چیز دیگر
(اصلاح شده در تاریخ 1 اسفند ساعت 21:00 توسط نویسنده)
خسته نباشی
واقعا خسته نباشید ! ممنون
پشتکارتون قابل تحسینه ها !!! 32 بار زنگ زدید !!!!!
ایشالا که جور میشه .
مریم جان :-)
اسمت رو زیر کامنت بنویس.
جهان
خسته نباشید
مهندس
خسته نباشید امیدوار درست شه
من به هوای این که اسمم درسته کامنت میذارم . این مرورگرم به جای اسم خودم اینو میذاره ..شرمنده پریسا جان ...
به آقای توپ شکن:
با اجازتون فرستادمش به ادامه مطلب.
یه کم طولانی بود.
بسیار بسیار خسته نباشید
ایشالا که درست بشه
بسیار بسیار خسته نباشید
اقا دمت گرم. بسیار
چقدررر فعالیت های قبل از اکران سخت بوده...
واقعا خسته نباشید و امیدوارم بتونید کمال تبریزی رو بیابید....
دانشگاه تهران هم مشابه این اتفاق افتاده و انجمن اسلامی بدون هماهنگی با انجمن فیلم اکرانش کرده ...
ای بابا
:) نه خسته
چه عجب آقا :-) چه عجب....
جهان