کانون فیلم و عکس دانشگاه شهید بهشتی
کانون فیلم و عکس دانشگاه شهید بهشتی

کانون فیلم و عکس دانشگاه شهید بهشتی

یک خداحافظی موقتی... / خاطرات

امیر حیدری، یکی از معدود اعضای کانون بود که همون اوایل حضورش در کانون به عنوان یک گزینه ی مهم برای کسب سمت های درشت و حتی دبیری، خودش رو نشون داد.

یادمه اولین باری که اومده بود کانون، با یه بنده خدای دیگه اومده بودن کانکس و من باهاشون صحبت میکردم. همون جا هم که رسیده بود، با اون سیاست خاص خودش، قصد داشت که کارهای کانون فیلم و عکس فردوسی رو تو کانون ما پر رنگ کنه (البت بی خبر بود که جلوی شکوری کانون بهشتی نمیتونه این کارو بکنه).

  تحصیلات ویژه و مقطع بالا، بیان زیبا، آرامش منحصر به فرد در همه ی مواقع و داشتن اطلاعات زیاد در زمینه ی فیلم امیر رو همون ابتدا پیش خیلی از اعضای کانون، به عنوان یه گزینه ی خیلی خوب برای «عضو گل درشت شدن» معرفی کرد به شکلی که  فقط بعد از گذشتن شاید 6-7 ماه از عضویت در کانون با پیشنهاد دوستان به عنوان یک گزینه ی مهم در دبیری نامزد شد. یکی از معدود گزینه هایی در تاریخچه ی 8 ساله ی کانون که تاجایی که من میدونم تمام طرفداران افکار ضد و نقیض موجود در کانون به نامزد بودنش کاملاً معتقد بودن و براشون یه گزینه ی کاملاً مناسب برای این سمت بود.

اولین باری که اسم حیدری در وبلاگ کانون ثبت شده بر میگرده به صورتجلسه ی 23 آبان 91 که محمد فرامرزی (مدیر جلسه و دبیر اون سال) به این شرح در موردش نوشته:

«آقای حیدری (دبیر سال های قبل کانون فیلم دانشگاه فردوسی مشهد) برای برگزاری نمایشگاه کتاب ابراز علاقه­ کردن و گفتن البته ترجیح میدن یک نفر دیگه مدیریت اجراییش رو بر عهده بگیره و ایشون حمایت کنن.»

این فرد نا آشنا که پیش اعضای کانون به عنوان «آقای حیدری از کانون فیلم فردوسی» مطرح بود کم کم با فعالیت در کارهای کانون به ویژه خریدار نمونه شدن در دومین نمایشگاه کتب هنری و همکاری در سومین نمایشگاه کتب هنری شناخته میشد و ظرف یک ماه و نیم بعد از ثبت شدن نامش در یک صورتجلسه، اولین پستش رو در وبلاگ کانون به عنوان مدیر اجرایی انجام شاخه ی جشنواره ی فیلم وعکس تهران در دانشگاه شهید بهشتی قرار داد.

فعالیت های امیرعباس حیدری کم کم جون بیشتری می گرفت به شکلی که در ده بهمن سال 91 از حق بلیط داران فجر کانون هم شد. حقی که صرفاً به فعالین کانون داده میشه.

با حضور روی سن اکران های مدرن و فعالیت چشمگیر در پروژه سومین نمایشگاه کتاب، کاملاً شناخته شد. حضور چشمگیر امیر در نمایشگاه کتاب همزمان بود با غرفه های ما در جشنواره ی رویش که تلاش بسیار زیاد حیدری حتی هم سنگ رویش هم به چشم اومد: این پست

در این ایام، اساس شناخت از امیر حیدری مربوط به علاقه و تلاشش در حیطه ی کتاب های سینمایی میشد ولی با پروژه ی خانم حق طلب چهره ی دیگه ای از امیر هم مطرح شد. روی سن رفتن برای تنها دو بار زندگی میکنم و حضور در فعالیت های مستمر دیگه ی کانون (به ویژه پوستر زدن هاش! در دانشکده ش و خوابگاه کوی)، باعث شد که امیر حیدری به عنوان یکی از دو گزینه ی ائتلاف! 5 نفره ی شکوری، چراغعلی، فرامرزی و توپ شکن و خودش، برای کسب سمت دبیری در انتخابات اردیبهشت 92 مطرح بشه.

این اتفاق بعد از گذشتن فقط 5 ماه و خورده ای از اولین ثبت نام امیر در وبلاگ رخ میداد.

این زمان بسیار کم برای مطرح شدن یه نام برای برعهده گرفتن مهمترین سمت کانون فیلم و عکس دانشگاه شهید بهشتی، اون هم از طرف این 4 نفر، که دوتاشون از دبیرهای قبلی کانون هم بوده ان، نشون دهنده ی این بود که امیر ذاتاً برای این سمت ساخته شده بود. اونقد خوب که حتی با اینکه تاکید داشت زمان کمی برای انجام مسئولیت های دبیری داره، بازهم بهش اصرار بشه که این سمت رو بپذیره.

به نظر من علی رغم ضعف ها و مشکلات اجتناب ناپذیری که در فعالیت و دبیری امیر بود، سیاست خوب مدیریتی، شناخت نسبتاً صحیح از جو دانشگاه و توقعات روسا، افکار و اعمال کاملا عملیاتی در عین تفکرات ایده آلی، مدیرت خاص رفتاری درون کانون و تلاش برای پیشرفت های ممکن و احترام به دموکراسی حاکم و رویه های ایجاد شده ی قبلی، امیر عباس حیدری رو یکی از بهترین خاطرات کانون از مصادیق این سمت کرده.

کسی که خیلی ریز و آروم و بی حاشیه آمد.

و خیلی ریز و آروم و بی حاشیه رفت.

امیر حیدری سه-چهار روز پیش شیرینی دفاعش رو هم در کانون به ما داد و از همگی خداحافظی کرد.

خیلی دوست داشتم شنبه برای یه عکس یادگاری پیش ما باشه ولی نیست. من با امیر خاطرات خاصی دارم. از جمله یکی سر فیلمبرداری فیلم خودم که یه طورایی در کنار هم بودیم و اتفاقات خاص برامون افتاد و یکی هم سر فیلمبرداری فیلم مشهدی که در مقام شروری که قرار بود من رو کتک بزنه، اوج محبتش رو بهم نشون داد.

اگه قرار نبود که مهرماه به کانون برگرده، بسیار ناراحت می شدم، ولی ازونجایی که میدونم امیر برخواهد گشت و اتفاقاً یکی از دلایل برگشتنش و ادامه ی دکترا در این دانشگاه هم، ادامه ی فعالیت هاش در کانون فیلمه، ناراحتیم از رفتنش، خیلی کمه.

از تلاش هاش، استعدادش، مدیریتش، و از همه «تو چشم»تر، آرامشش که خیلی به کانون نفع رسوند ممنونم و امیدوارم خبر حضورش در کانون در مهرماه رو بشنوم و چه خوب میشه که با چشم خودم حضورش رو ببینم.

هرجا هستی سلامت باشی و سریعاً برگرد.

شکور

 

 

نظرات 16 + ارسال نظر
Faranak Nejati پنج‌شنبه 24 بهمن 1392 ساعت 08:46

هر جا هستن سلامت باشن و سریعاً برگردن!
دل همه براشون تنگ میشه ،
اما چیزى نمونده، خیلى زود مهر میشه !

جهان پنج‌شنبه 24 بهمن 1392 ساعت 10:12

هر جا هستید تنتون سالم و دلتون شاد باشه انشاالله...
دلمون واقعا براتون تنگ میشه دبیر. واقعا

امیر حیدری پنج‌شنبه 24 بهمن 1392 ساعت 11:34

دیشب رسیدم خونه. خوشحال و دلگیر. خوشحال از دیدن خانواده و دلگیر از دوری دوستان و کانون. امروز صبح خانم جهان لطف کردن و اس دادن که وبلاگ رو چک کنم. این دفه استرس نداشتم که وای دیگه چی شده تو کانون، حدس میزدم که یه پست در مورد من اومده رو وبلاگ و مطمئن بودم کار عباس شکوریه. کارات همیشه به موقع است پیرمرد. این پست یکی از زیباترین خاطرات زندگی منه. ممنون.

امیر حیدری پنج‌شنبه 24 بهمن 1392 ساعت 11:40

ممنون خانم نجاتی و خانم جهانی پور دل من برای کانون و عضو های خوبش که شما ها باشین خیلی تنگ شده. حواستون به کانون باشه ;)

تکرار اس ام اس اخیر :-(
(صدای گریه حضار)
جهان

حق طلب پنج‌شنبه 24 بهمن 1392 ساعت 12:01

منم به آرامش ،سیاست ،مدیریتتون اعتراف می کنم.راستش اول خوشحال شدم وقتی خواستید برید به خاطر خانومتون ولی مشخصا جاتون خالیه و موفق و پیروز و شاد و سلامت باشید

مسعود زرگر پنج‌شنبه 24 بهمن 1392 ساعت 13:32

دلتنگت می شیم دبیر عشق میکروفون،استقلالی،کاردرست،باحال و ...

مریم حیدری پنج‌شنبه 24 بهمن 1392 ساعت 19:41

دلمون براتون خیلی تنگ میشه دبیر خوب کانون .ممنون از زحماتتون .
ایشالا که زودتر مهر از راه میرسه وشما هم برمیگردید

شهسواریان پنج‌شنبه 24 بهمن 1392 ساعت 20:42

آخی ! ما که تازه اومدیم، شانس نداریم که ! دیدیم آقای حیدری خداحافظی موقت کردن

nafi3 saleh پنج‌شنبه 24 بهمن 1392 ساعت 22:04

امیدوارم هرجا هستید موفق باشید...

محمدنیا شنبه 26 بهمن 1392 ساعت 22:38

امیدوارم هر جا هستید موفق باشید

ترابی شنبه 26 بهمن 1392 ساعت 23:10

واقعا خسته نباشید
امید به بازگشتی با شکوه برای ادامه فعالیت در کانون

محمدمهدی رسولی یکشنبه 27 بهمن 1392 ساعت 00:36

نبودی ک ببینی چقد از نبودنت غصه خوردم...
بی خداحافظی رفتی و حسرت شاید برای آخرین بار دیدنت تو دلم موند...
نبودی ک ی کادوی کوچولوی ناقابل برات یادگاری گرفته بودم...
نبودی ک خیلی از رفتنت غصه خوردم...
نبودی امیرعباس!
نبودی...

مرادپور یکشنبه 27 بهمن 1392 ساعت 01:44

چه اروم و بى صدا اومدن و چه اروم و بى صدا رفتن رو خوب اومدىن اقاى شکورى! شما واسه دىگران نمىدونم ولى واسه من الگو شدىد اقاى حىدرى, واستون ارزوى سلامتى و شادکامى مى کنم, دلمون خى ى لى ى واستون تنگ مىشه, ب امىد دىدار هر چه زودتر...

به امیرخان عباس! یکشنبه 27 بهمن 1392 ساعت 20:16

قربون دایی
شکور

اسدی یکشنبه 27 بهمن 1392 ساعت 20:29

خدا حافظ تان ...
اما...
در یادهایمان میمانید...

محمد مهدی اهل خیر(قربانی) یکشنبه 27 بهمن 1392 ساعت 23:59

امیر عباس خسته نباشید
اما مهر خواهیم دید تو را ای دبیر

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد