من باب فجر - "سه فیلم"

هرگز لفظ نویسنده و کارگردان رو نفهمیدم، و فکر کنم برای من مسئله اصلی اینجاست که نویسندهِ کارگردان، یا کارگردانِ نویسنده؟

 

 1-      "بیگانه" نویسنده و کارگردان: بهرام توکلی.

در مورد دو فیلم آخر توکلی، بسیاری معتقد هستند که دنیای کارگردان انقدر محدود شده که عملاً امکان ارتباط تماشاگر با فیلم از بین می رود. منظور از محدود شدن دنیا نه داستانی پیچیده با سوژه‌ای خاص و با شخصیت‌هایی دورازذهن، که تصمیمات کارگردانی است. استفاده بسیار از دوربین ثابت، رنگ بندی خاص قاب ها، استفاده از صدای محیطی و تاملی که کارگردان در پلان ها انجام میدهد تا تنشی که در لایه زیرین داستان قرار دارد را به تمامی به تماشاگر انتقال دهد. مسئله اینجاست که دلیل اصرار کارگردان بر این انتقالِ به تمامی مشخص نمیشود؛ داستان حرف تازه ای ندارد و در با همین کیفیت هم با کمی پرداخت بیشتر می توانست فارغ از تمهیداتی این چنینی تماشاگر را درگیر کند. این بی توجهی به داستان در پایان بندی فیلم بسیار مشهود می شود؛ موقعیتی آنقدر باز می ماند که می تواند تا ابد کشیده شود و مشخص نیست کارگردان چرا این نود دقیقه را ازین ابدیت انتخاب کرده است. البته نباید از زیبایی بصری فیلم، ریتم مناسب و کارگردانی خوب آن چشم پوشید. در نهایت که توکلی نویسنده مقهور توکلی کارگردان شد.

2-      "خانه پدری" نویسنده و کارگردان: کیانوش عیاری

خانه پدری دقیق، سرد و تکان دهنده است. عیاری دست تماشاگر را می گیرد، در فاصله ای ثابت از رویداد ها می نشاند، و به صریح ترین و تکان دهنده ترین شکل ممکن اتفاقات را جلوی چشمم به حرکت در می آورد؛ نمی گذارد تماشاگر زیادی نزدیک یا زیادی دور شود، و اتفاقات آنقدر بار دراماتیک دارند که نیازی به تمهیدات کارگردانی نباشد. ریتم اتفاقات فیلم تا 40 دقیق اول مجال تنفس به تماشاگر نمیدهد و بعد از آن کمی دچار افت می شود. داستان براساس نشانه ها جلو نمیرود و در عین سوار شدن بر رویداد اغازین، سایر اتفاقات هم از کشش کافی برخوردار هستند. بازی مهدی هاشمی و مهران رجبی بی نقص است و جزئیات صحنه عالی است. از ان دست فیلم‌هایی است که نگرش آدم را تا مدت زیادی به موضوع مورد دغدغه فیلم ساز – که دغدغه ای نسبتاً عام است – تغییر میدهد. دنیای فیلم گسترده است، از قواعدی همه فهم و همه پسند تبعیت می کند و بسیاری می توانند با آن ارتباط برقرار کنند.  عیاری نویسنده و عیاری کارگردان به خوبی با هم کنار آمدند.

3-      "ملبورن" نویسنده و کارگردان: نیما جاویدی

پیمان معادی، سرعت زیادوقوع رویدادها، و تعلیقی که منجر به قضاوت در هر لحظه از فیلم می شود؛ با این حال این "جدایی نادر از سیمین" نیست، حتی اگر به خاطر پایان درخشانش باشد که یک پله فیلم های سبک "اصغرفرهادی" را به جلو برد. اطلاعات آنقدر سریع داده می شوند که تماشاگر فرصتی پیدا نمی کند با شخصیت ها درست آشنا شود و دلیل منطقی تصمیمات انها را در طول فیلم بفهمد. شلوغی این فیلم را با مثلاً "بیگانه" اگر مقایسه کنیم کتوجه می شویم که کارگدان انگار برای پرداخت نکردن این موقعیتِ سخت، نیاز داشته حواس تماشتگرش را مدام پرت کند. موقعیت تماشاگر هم به درستی مشخص نیست؛ ناظری بی طرف یا کسی که باید همراه با شخصیت ها گریه کند و بخندد. نیما جاویدی به خوبی از پس کارگردانی فیلم برآمد ولی داستان فیلم در نقطه شروعش کمی کار بیشتر می خواست.

بگذارید از دوباره اول شروع کنم؛ در جشنواره امسال مشخصاً سه فیلم "بیگانه"، "خانه پدری" و "ملبورن" چشم مرا گرفت. سه فیلم در یک چیز مشترک بودند؛ "نویسنده و کارگردان". با این حال مشخص بود که در کدام فیلم کارگردانی مورد توجه بود و در کدام فیلم داستان. و در نهایت فکر می کنم که بازگشت همه ما به داستان خواهد بود.

 

نظرات 6 + ارسال نظر
جهان سه‌شنبه 15 بهمن 1392 ساعت 23:59

محمد مهدی اهل خیر(قربانی) چهارشنبه 16 بهمن 1392 ساعت 00:07

شکور چهارشنبه 16 بهمن 1392 ساعت 03:19

اینو میگیرم به عنوان همون متنه البت اگه دستورالعملی می نوشتی برا خودم راحت تر بود.
شکور

متن؟ چه متنی‌؟
سعید

شکور چهارشنبه 16 بهمن 1392 ساعت 12:37

همش گیر میدی که معرفی فیلم هاتون خوب نیست منم بهت چند بار گفتم که خودت یه دونه بنویس بوگو که چجوری باس نوشت دیگه
شکور

شکور چهارشنبه 16 بهمن 1392 ساعت 12:47

نمی نویسی و غر میزنی دیگه نن جون

راد شنبه 19 بهمن 1392 ساعت 23:39

خواندم
پسندیدم
حسرت خوردم که چرا
ندیدم

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد