ش | ی | د | س | چ | پ | ج |
1 | 2 | 3 | 4 | 5 | ||
6 | 7 | 8 | 9 | 10 | 11 | 12 |
13 | 14 | 15 | 16 | 17 | 18 | 19 |
20 | 21 | 22 | 23 | 24 | 25 | 26 |
27 | 28 | 29 | 30 |
ساختار و موقعیت
کلیشه که بود و چه کرد؟ ( یا به عبارت دیگر مرگ به نیرنگ کلیشه)
آیا شما هم از داستانی که از ابتدا آخرش معلوم است حالت تحول بهتان دست می دهد؟؟ این یعنی کلیشه !!!
اما علت این کلیشه ها چیست؟
نویسنده بی استعداد است-خلاق نیست- کم تجربه است و از همه مهم تر دنیای داستان خود را نمی شناسد...در واقع معمولا وقتی ذهن یک نویسنده نسبت به دنیای داستان خود خالی باشد به فیلمها-نمایشنامه ها و رمان های مشابه رجوع می کند و اینجاست که کلیشه به وجود می آید...دنیای داستان خود را بشناسید...اینجا جایی ست که بانک عاطفی خیلی کمک می کند
برای شناخت کامل دنیای داستانتان ابتدا باید موقعیت داستان خود را بشناسید. موقعیت در هر داستانی چهار بعد متفاوت دارد ...
الف ) دوره تاریخی : داستانتان در چه دوره ایست...معاصر است یا در قرون وسطی؟ اگر قدیمی ست باید بروید به سراغ تحقیق... از ابزار آلات جنگی آن دوره گرفته تا پوشاک و خوراک و خانه و نحوه زندگی مردم آن زمان...در این صورت است که دنیای داستانتان را کاملا می شناسید...در غیر این صورت سوتی خواهید داد!!!
ب ) مدت : داستانتان چه مدتی از زندگی شخصیت ها را در بر می گیرد...چند روز ...چند ماه...چند سال؟ باید ریتم فیلم را اینگونه تنظیم کنید... با پراکنده کردن اتفاقات در تمام مدت فیلم مانع افتادن ریتم شوید...اگر داستانتان چهار سال از زندگی یک نفر را در بر می گیرد که سه سال و یازده ماه اولش اتفاق خاصی نمی افتد...آن را بریزید دور...فقط ماه آخر را نگه دارید و سایر اطلاعات ضروری را با تکنیک های دیگر مثل فلاش بک ( یا چیز های غیر کلیشه ای تر ) به مخاطب بدهید
ج) مکان (لوکیشن) : باید بدانید جغرافیای داستانتان کجاست...آیا این اتفاقی که مد نظر دارید در لوکیشن مورد نظرتان می گنجد... آیا شخصیت اصلی تان که در ایران زندگی می کند حق دارد برود از کشوی خانه شان یک اسلحه بر دارد؟!! (تنها دو بار زندگی میکنیم) اگر به لوکییشنی جز کشور خود فکر می کنید باز هم باید بروید به سراغ تحقیق...(یک نمونه ی عالی از لوکیشن تحقیق شده آرگو است)
د ) درجه ی کشمکش : آیا داستانتان به کشمکش های درونی و یا نا خود آگاه شخصیتها می پردازد؟ یا یک پله بالاتر...کشمکش های شخصی وخصوصی...یا باز هم یک پله بالاتر...دوا با نهاد های اجتماعی...یا علیه نیروهای محیطی و طبیعی...یا علیه بیگانگان؟؟
می توانید این سطوح را ترکیب کنید... یک نمونه ی خوب از ترکیب درجات کشمکش فیلم نشانه-علامت-با بازی مل گیبسون است... در این فیلم کشمکش درونی مل گیبسون که در گذشته کشیش بوده وجود خداست
کشمکش خوانوادگی اش از دست دادن همسر و نگه داری و تعامل با فرزندانش است
در ادامه داستان کشمکش به سطوح بالاتر و جنگ با بیگانگانی که بر زمین نشانه گذاری کرده اند می انجامد (نکته جالب اینجاست که این سه سطح به بهترین نحو پیوند می یابند و گفته های دم مرگ همسر گیبسون که باعث بی خدایی او شده بود موجب از بین بردن بیگانگان می شود)
در اینجا یک سوال پیش می آید...(من فیلم درایو را خیلی دوست دارم) اگر کلیشه بد است پس چرا در خیلی از فیلم های موفق کنونی از کلیشه استفاده می کنند (من فیلم درایو را خیلی دوست دارم) مثلا در فیلم درایو یک خلافکارخوب وجود دارد و در مقابل یک باند مافیایی خفن(کلیشه) این خلاف کار عاشق زن همسایه می شود(کلیشه) شوهر زن همسایه از زندان بر می گردد(کلیشه) صحنه های تعقیب و گریز با ماشین اتفاق می افتد( کلیشه)... و در کلیشه وار ترین حالت ممکن در اواسط فیلم جایی که مرد ، زن و بچه را به گردش می برد ناگهان آهنگ " تو قهرمان منی" پخش می شود...(من فیلم درایو را خیلی دوست دارم)
باید بگویم استفاده از تمام این کلیشه هاآگاهانه است...در واقع کلیشه فقط وقتی بد است که خودتان ندانید دارید از کلیشه استفاده می کنید و هیچ خلاقیتی در موقعیت مورد نظر انجام ندهید...فیلم درایو که من خیلی دوستش دارم با انتخاب موقعیت های کلیشه ای و به خرج دادن خلاقیت نه تنها حوصله ما را از صحنه های تکراری سر نمی برد بلکه با یک آشنایی زدایی هوشمندانه موجب کیف مضاعف مخاطب می شود...مثلا همان ابتدای فیلم را در نظر بگیرید...دو نفر خلافکار از جایی سرقت کرده و می آیند در ماشین شخصیت اصلی...پلیس هم به دنبالشان...خب...این یک موقعیت کلیشه ایست...ما انتظار داریم طبق کلیشه های موجود شاهد تعقیب و گریز پر سر و صدا و سرعت بینهایت با چند شلیک و انفجار و غیره باشیم...اما اینگونه نمی شود...شخصیت اصلی بیسیم پلیسش را روشن می کند...پشت چراغ قرمز توقف می کند و به آرامی در تاریکی در کوچه ای خلوت پارک می کند...وقتی پلیس ها از آن منطقه دور می شوند آرام به سوی یک پارکینگ عمومی می رود و در جمعیت گم می شود...
واقعا ممنون از این که کلی وقتتون رو میذارید برای آموزش فیلم نامه. دست شما درد نکنه.
حداقل خود من ی سری چیزارو که تو این دوتا ژست گذاشتید واقعا نمیدونستم.مرسی
این خانم پ.ف ژست روخوب اومد ومن اساسا یه بحث دیگه هم دارم که کلیشه به نگاه های مختلف ربط داره وامکان داره یکی به بعضی صحنه های خوب بگه کلیشه(از نوع خوب یابد فکرشده یا نشده)مثل فیلم اخیرفرهادی که میشدبسیاری از فضاهاوحس های فیلمای قبلش توش دید وبه نظرم کلیشه نبودولی بعضیا هم معتقدبودن خودشوتکرارکرده و... وکسی دیگه بگه کلیشه نیست یا اساسا باتعریف شما از کلیشه ژانرکلا کلیشه است مثلا در وسترن یک سری صحنه ها همیشه تکرار باید بشه وحتی بعضی قاب ها وحتی داستان یک قهرمانی که از ناکجاآبادمیاد وهمه رونجات میده که این چه تو رنگو وچه توجنگو تکرارشده بود حالا با داستان های مختلف یا.با این تعریف پس بایدخیلی از داستان هاروبردزیرسایه ی کلیشه.حالا یه مطلب دیگه پیش میاد واون اینه که اگه من فلان فیلم روندیده باشم صحنه های این فیلمی که میگیم کلیشس برای من کلیشه خواهد بود یا نه وبه نظرم کلیشه رو میشه بیشترفردی هم بررسیش کرد تا حتمامفهومی یعنی به نگاه ها هم به شدت مربوطه
مرسی خانوم فلاح...
یوسفِ بابا : عزیز برادر عجب ذهن پراکنده ای داری...بیچاره آن روانشناسی که قرار باشد سر و کارش با تو بیفتد خدای نکرده...
پیشنهاد می کنم که برای پیش برد منظم بحث برای هر مورد که می نویسی شماره بگذاری تا جواب دادن بهت هم آسان بشود...
ژانر کلا کلیشه است؟! تعریف ژانر را می گویی عمو ببینه بلدی؟
از امیر حیدری عزیز خواهش و استدعای عاجزانه دارم در یک پست مجزا هر چه می خواست در باره ژانر بگوید تا بحثش گرم است...بحث مهمی است و زمانش الان...
به طور خلاصه می گویم...ژانر خیلی کلی تر از کلیشه است...ژانر باعث وحدت فرمیک فیلم می شود...کلیشه یک داستان -اتفاق-ماجرا-سکانس ِ بسیار دیده شده است...
مثلا تو می خواهی دختر اصلی فیلم را به پسر اصلی فیلم برسانی طوری که به هم علاقه مند شوند و....
یک کار کلیشه ای احمقانه این است که ماشین دختر خراب شود و او کنار خیابان توقف کند منتظر کمک و بعد پسر با موتور سیکلت بزرگ خود بیاید کنارش و بگوید
-خانوم کمکی از من بر می آد...
و بعد ماشین دختر را درست کند و دِ برو که رفتیم...
ولی من ترجیح می دهم :
پسر اول در یک تصادف غیر عمدی دختر و برادرش را زیر بگیرد...ولی فورا آنها را به بیمارستان برساند...دختر قصه خوب می شود اما از بدشانسی برادرش فوت می شود...
خانواده دختر که میبینند تصادف غیر عمد بوده و پسر با خلوص نیت سعی در نجات فرزندانشان داشته او را می بخشند...در این رفت و آمد ها پسر به دختر قصه دل می بندد اما نمی داند عشقش را چگونه ابراز کند...از طرف دیگر دختر قصه هم که خوب شده اما شانس بچه دار شدن را از دست داده از پسرک خوش قلب بدش نمی آید اما همچنان داغدار برادر است...
حالاست که داستان هر تکانی بخورد واویلایی به پا می شود...
حالاست که مخاطب در یک موقعیت نوی نو قرار میگیرد...(اگر بگویی مثال این را دیده ای جفت پا می آیم توی صورتت که همین حالا و بون هیچ فکر قبلی از خودم ساختمش...)
حالاست که با خواستگاری پسر یک اوج تکان دهنده بوجود می آید
ولی بحث کلیشه از نگاه فردی ات را به شدت قبول دارم...بسیار هوشمندانه بود...اما همیشه در اینطور چیز های نسبی یک میانگین معتبر را در نظر می گیرند ...هر چقدر فیلمنامه نویس در این امر سخت گیر تر باشدفیلمنامه اش خلاقانه تر و نو تر می شود
آقای یوسف دوست منظورم پست بود!!!
آقای توپ شکن لطفا جفت پا تو دهنم نیایید ولی این قصه ای که در مورد عشق و عاشقی دختر و پسر قصه تون گفتید نمیگم کلیشه است ولی مثلش زیاد بوده.حالا نمیدونم حرفم درسته یا نه ولی این فیلم سازای ایرانی انقدر از هر مدل و هر جور عشق و عاشقی تو فیلماشون استفاده کردن(و البته هندی ها)که این مدل عشق و عاشقی ها به نظرم کلا کلیشه است.به نظرم فیلم نامه ای میتونه حرفی برای گفتن داشته باشه که از هر نظر نو و بدیع باشه و واقعا یک قصه ی کاملا جدیدی داشته باشه که تا به حال کسی بررسی نکرده باشه.حالا ممکنه در خلال این قصه نو و مضمون تازه یک قضیه عشقی هم پیش بیاد که خب اون بحثش جداست. درسته که اینجور فیلمای عشق و عاشقی هم میتونن موفق باشن ولی به نظرم اینجور فیلما بیشتر برای سرگرمی ساخته میشن یا حداقل عقیده من اینه.نمیدونم نظر و قضاوتم درست بود یا نه.اگه اشتباه متوجه شدم لطفا راهنماییم کنید.ممنون از وقتی که میذارید.
جواباتو خوندم عمو اشکان ولی بازم یه سری نکته به نظرم رسید تعریفی که تو اینجا اراءه کردی با یه داستان تکراری که فکرکنم تویه فیلم حتی ایرانی بود!!:))از صحبت قبلیت تو توضیحت درموردکلیشه بهتر بودتومطلب اصلی بیشتربه راه های فراراز کلیشه پرواخته بودی واینجاتوجواب بیشتربه مفهوم کلیشه رسیدگی کرده بودی حالا داستان من از ماجرای تو:پسری که بایدعاشق دختره بشه:تا تصادف رو از تو ورمیدارم.تصادف باعث میشه که دختر بمیره ولی خب دختره در شرف ازدواح بوده وپسر که بعد از مدت طولانی از بیمارستان درمیادمتوجه قضیه میشه دادگاه حکم میکنه قتل غیرعمد ودیه رو پسره پرداخت میکنه ولی خب یه شک روحی به خاطر قتل بهش وارد شده از اینجا داستان اصلی شروع میشه...
اول با چند بارتکرارشدن لحظات تصادف وچهره ی پرخون دختره وبعدش خواب های پریشان و...کم کم زندگیش از حالت عادی درمیادتا اینکه فیلم از ابنجا تو توهمات ودنیای غیرواقعی پسرس ولی اینجا فیلم باید شروع بشه که یه تصادف رخ داده وکسی توش نمرده فقط دختره به دلیل مشکلات مالی نمیتونه هزینه ی عمل کلیشوبده وپسرهکمکش میکنه چون به دلیل تصادف خودشو مقصرمیدونه
به هرحال به خاطر این کمک دختره از پسره خوشش میاد وازدواج میکنن وچند سال حدود 6یا7سال بعد بچششون تو دریا غرق میشه وبازهم برای پسره تکرار لحظات حادثه وتوهم ...تو این توهمات به دنیای قبلی میریم وداستان اصلیومتوجه میشیم... ولی خب ماهم فکرمیکنیم این دنیای دوم حاصل توهم دنیای اوله...تو دنیاهابه طورموازی پیش یه روانپزشک میره(که نشون میده حتما یکی از دنیاهاکپی دنیای دیگس بافیلتر مغزی پسره)ودرمان شروع میشه...
به صورت کلی خوب بود
ممنون اشکان
آقای یوسف دوست؟!
شما از قلب پنتاگون کامنت میذارین؟!
"رضا ی.د" و "پ.ف" چیه؟ چرا انقد سرّی؟!
اشکان تگ "کارگاه فیلمنامه" رو شماره نزنی بهتر نیست؟
چشم
اشکانم
------------------
چشمت بی بلا
حیدری
به خانوم فلاح: خانوم اونو به یوسف بابا گفتم من غلط بکنم جفت پا بیام تو دهن شما...نهایت نهایش با یه پا میام دیگه ...
همونطور که به یوسفم گفتم این چیزی که نوشتم یه طرز آشنایی غیر کلیشه ای بود نه طرح یک فیلم نامه کامل....
خواهش میکنم ولی لطفا با همون ی پا هم نیایید اگه میشه!!!!!! ممنون از راهنماییتون.
پرنیان فلاح
وات؟؟؟!!!
وات دِ هل آر یو تاکینگ اباوت دییر سایکوپد نفیو؟؟؟!!!
آی توک سام اگزامپلز فور یو تو آندرستاند د هول تینگ...نات اِ کامپلت اسکرین پلی...
آر یو کیدینگ می؟؟!!
نَو آی سِی ویت ابوندانت شور دت گاد هلپ یور سایکولوجیست...
اشکانم...
اتفاقا ای کاش شماره زدن رو بیخیال نمیشد
یه طورایی شده بود مثلا جلسه ی اول و جلسه ی دوم و ...
الان مجبوریم اگه خواستیم بحثی بکنیم همش ارجاع بدیم به تاریخ پست
شکورم
آقا سنگ مفت گنجشک مفت!
هر دو برچسب باید استفاده میشد!
همه تا جایی که میتونن باید از برچسب های بیشتر و مجزاتر استفاده کنن و از استفاده کردن حرف "و" جلوگیری کنن!
قدکساز
حاجی اسم بست توش شماره داره دیکه. اینجوری رو برجسب کارکاه فیلمنامه که کلیک کنی همه ی جلسات میادز
بیشنهاد قدکساز هم بد نیس ولی لازم نیس خب.
بازم از دبیر :)
جهان
ــــــــــــــــــــــ
حاجی مشکل اینه که نیست دیگه
اشکان دیگه اسم پست هاش رو شماره نمیزنه.
منظور من از اینکه گفتم ای کاش شماره میزد, تو همون عنوان بود. فک کردم تو هم به اشکان درمورد همون پیشنهاددادی شماره نزنه
سوتفاهم شده کلا
ولی به هر حال عنوان پست جدیدش رو شماره نزده
شکور