کانون فیلم و عکس دانشگاه شهید بهشتی
کانون فیلم و عکس دانشگاه شهید بهشتی

کانون فیلم و عکس دانشگاه شهید بهشتی

نتیجه ی جشنواره ی استانی قم / کشتن و تردید، هردو مقام آوردند

عرض شود خدمتتون که یکی دو ماه پیش «کشتن مرغ مقلد» رو در بخش داستانی و «تردید ابدی» رو در بخش تجربی جشنواره ی فیلم کوتاه استان قم شرکت دادم که قبلاً هم تو همین جشنواره موفق شده بودیم مقام هایی رو برای «من و تو و کلی احمق دیگه»، «یه روز از روزای ترم 8» و «ضامن دار» کسب کنیم...

خلاصه که  ادامه مطلب ...

قاط میزنـــــــــــــــــــــــــیم

من که بستنم به تخت هم افاقه نکرد، در ترک مخدر المواد الافیون، کانون فیلم؛ ناتوان گشته، بی موزه ی میکاییلی، دل به جوی مولیان زدم و اینک خویش را در وبلاگ آن بزرگ مجمع می یابم

اما بعد

در خبر آمده که صلاه ظهر، در اجلاس سران کانون، چه بسیار فضیلت ها که جناب مستطاب نعیمی در صرف و نحو و تقسیم نقوش ،دُرفشان، ساطع نمودند که:

چی میگم

چی میگی

چی میگه

بر دوش خویش بار سپاس از تمامی یاوران آن سرور گرام دیدم:

چی میگیم

چی میگید

چویگولنزنج

 

آن بزرگ شیرزن تاریخ هنر، مصدّر الاحوال، مدیر المجالس، حاجیه خانم وفایی (دامنش پر برکات باد)، فرموده کردند که وبلاگ را وقعی بنهیم و بر ورطه ی طرح های هفته ی بسی گرانقدر فرهنگ، گذری کنیم

القصه:

1- پیشنهاد میکنم که علاوه بر فیلمای کوتاه من( تازه وارد، من و تو و کلی احمق دیگه و یک روز از روزهای ترم هشت) و فیلم امید(ریجکت) فیلمایی از خانم کوزه چیان، آقای نمازی و خانم لطیف پور هم پخش بشه

اینطوری 5تا کارگردان از کانون اسمشون میاد

2- چنانچه خودتون صلاح میدونید میتونید برای مستحکم کردن بیشتر روابط، فیلمهای «آن روز» و «آنها» رو هم از من پخش کنید که برای مراسم دفن شهدای دانشگاه ساختم و تو دانشگاه اول شدن. خودم خیلی دوسشون دارما، نگاه کنید نظر بدید

میتونه کمک کنه

ولی خودم تاکیدی ندارم

3- خواهش میکنم اگه بچه ها مشکلی ندارن و امور فرهنگی هم اجازه میده، اکران ها روز 13آذر باشه که منم باشم

4- من میتونم برای اینکه شاید آقای تقدیر (از اعضای قدیمی و متخصص کانون) هم بخواد کلاس رضویان،پوریا و معیریان رو بیاد، با توجه به فارغ التحصیل شدنشون، باهاشون تماس بگیرم؟

 

سخن کوتاه:

من آنچه شرط بلاغست با تو میگویم...[1]

 

آن محرم اخبار الهی، پیر عرصه عرفان، گویی که سرّی از اسرار مجهول عالم بالا بر او مکشوف گشته،  سر از جیب تفحص کائنات بیرون کشیده، فریاد برآورد که:

چییییییییییییییییییییییییییییییییییییییییی میییییییییییییییییییگه...

 

 

در عطش کانون، سوزان

شکورِ مضطر



[1] دفتر سوم از فی مستدرک الکانون الفیلم، شیخ ابوشکور قمی