پیغامی از شخصی «سیاوش» نام

«با سلام 
اینجانب دانشجو یا فارغ اتحصیل شهید بهشتی نیستم 
اما می خواهم بدا نم می شود عضو کانون فیلم شد و در کلاس های آموزشی شرکت کرد. 
با سپاس»


کپی-پیست توسط مسئول وبلاگ

شما دو نفر جایتان خالیست در کانون

از آقای میلاد سلیمی و

خانم یاسمین مشعشع


چه خبر؟

طرح خبرگیری از عضو های آشنا.

آشنا: یعنی شما که غریبه نیستید

             :یعنی میشه باهاتون تعامل کرد

اقای سلیمی از شخص خاصی که ناراحت نیستین ؟

یاسمین آقای شکوری دیگه دلناز رو خوب شناخته، پاشو بیا کانون

زهرا شاه توری هم آشناس برا من

سلام! سلام!

تبریک تبریک!

اول واسه اینکه توی بهترین دانشگاه قبول شدید!

دوم اینکه وارد وبلاگ کانون فیلم شدید!

اگه میخوای درباره عضویت تو کانون فیلم بیشتر بدونی برو به این لینک.

ببینیمتون! 

برای ورودی های جدید

ورود شما رو به کانون فیلم وعکس تبریک میگیم

برای آشنایی بیشتر با کانون و وبلاگ، به ادامه مطلب مراجعه کنید.

(تصویر: دومین روز کانون/پنج‌شنبه 2 خرداد 1392 / اضافه شده در ساعت 23:40 توسط شکور)

ادامه مطلب ...

به همه‌ی دوستانی که خوب بلدن بنویسن!

بحثی در جریان بود درمورد اهمیت وبلاگ برای جذب عضو جدید و اینکه اکثر کسایی که وارد وبلاگ میشن بیشتر گیج میشن تا این که آشنا بشن!

میخوام متنی نوشته بشه که هرکس وارد وبلاگ شد با خوندنش بتونه بفهمه که چه طوری عضو بشه!

این متن به صورت یه برگه ذخیره میشه ولی یه چیزی درست میکنم که همیشه بالای وبلاگ باشه و دیده بشه، روش مینویسم مثلا عضویت در کانون و اون لینکو ارجاع میدم به اون برگه!
خیلی ممنون!

عضو گیری حتی در تابستان

سلام.من یکی از در باز کن ها م.(اصلا از  به کار بردن این واژه خوشم نمیاد اما  چه کنیم که خ با مزس)

روز اول که در تابستان گرم اومدم در رو باز کنم  در راهرو امور فرهنگی با خودم گفتم ای کاش در بسته باشه ومن الکی نیومده باشم وتا از شیشه بالای در کانونمون ،اتاق رو تاریک دیدم ،کلی ذوق کردم

در رو باز کردم.چراغ رو روشن کردم.باز کردن اتاق ،لوکیشن -هر چی شما بگی- حس باز کردن در فرهنگ به روی خودمون و مردم رو بهم داد-جای فامیل دور خالی- واقعا همین حس رو داد ها

پشت میز نشستم .کامپیوتر رو روشن کردم .پسورد یادم رفته بود.چند بار امتحان کردم و بالاخره درست از اب درومد.اخ جون.

یه کم آرشیو گردی کردم. چند دقیقه بعدهنوز کسی نیامده بود،  حتی از بچه های خودمون .با انگشتام رو میز می زدم. 

یه دفعه یکی درو باز کرد و گفت:

سلام.من می خوام عضو کانون بشم!!!

 

ادامه مطلب ...