ش | ی | د | س | چ | پ | ج |
1 | 2 | 3 | 4 | 5 | ||
6 | 7 | 8 | 9 | 10 | 11 | 12 |
13 | 14 | 15 | 16 | 17 | 18 | 19 |
20 | 21 | 22 | 23 | 24 | 25 | 26 |
27 | 28 | 29 | 30 |
پرتقال کوکی ی استنلی کوبریک آشفته بازاریست مسلکی ، پارانویایی خیالپردازانه جناح راستی همانند هشدارهایی که «اورول» مینوشت. فیلم تظاهر به ضدیت با دوران خفقان پلیسی و کنترل اجباری اذهان مردم میکند اما، تمام آنچیزی که انجام میدهد، تقدیس کردن قباحت قهرمان داستان، الکس است.
الکس از آن دسته اشخاص ترسناکی است که که از آشکار ساختن لذات مشمئزکنندهاش، هیچ ابایی نداشته. از آن دست بچههایی که بالهای مگسها را از هم جدا میکردند و یا مورچهها را با ولع میخوردند
شاید با گفتن تنها واژه «متجاوزگر
سادیست» نتوان کل شخصیت او را توصیف کرد و بیشتر عبارتی کلیشهای به چشم میآید. اما کوبریک بغیر از عشق و علاقهی الکس نسبت به بتهوون، چیزی دیگری از این شخص به ما ارائه نمیدهد. هیچ وقت شرح داده نمیشود که چرا او عاشق بتهوون است اما تصور من این است که عشق الکس به بتهوون همان و استفاده کوبریک از موسیقیهای کلاسیک در فیلمهایش صرفا برای دادن بعدی جذاب و در عین حال بیارزش و بنبست به آن، همان.
قصد کوبریک از انجام این کارها در این فیلم چیست؟ آیا او واقعا از ما میخواهد که با “الکس”ی که یک جامعهستیز
به تمام معنا با زندگیای تحقیرآمیز است، احساس همدردی کنیم؟