معارفه 95 :: پایان

روز چهارشنبه، معارفه ورودی های 95 کارشناسی دانشگاه شهید بهشتی هم انجام شد و بحمدالله و المنه همه چیز خوب پیش رفت.

حدود هفتصد تا بروشور توزیع شد، با خیلی از بچه ها صحبت کردیم و بهشون اطلاعات دادیم و اطلاعات چهل پنجاه نفر رو هم دریافت کردیم. مشکل خاصی پیش نیومد، خسته شدیم شدید، ولی خوش گذشت. بچه ها دمشون گرم تمام وقت هوای غرفه رو داشتن و هیچوقت خالی نموند.


فعالین سه شنبه:

عبقریان – فاضلی – ملک محمدی – قادری – سرکشیک – م.حیدری – خانی – س. احمدی – امامی – نایبی – حصاری – ب.احمدی

فعالین چهارشنبه:

عبقریان – ملک محمدی – قادری – سرکشیک – م.حیدری – خانی – س.احمدی – امامی – نایبی – م.قربانی – زارعی – ضیغمی – جزایری – عطارپور – قریشی – نیک نژادی – نجاتی - ب.احمدی -  بختیاری


ویرایش 11/7/95 ساعت 9:35


همه شون خسته نباشن، که از جون و دل مایه گذاشتن.


یه مقدار بدهکاری وجود داره از کانون به اعضا، که با مسئول مالی هماهنگ می کنم و دریافت می کنم از کانون. یه مقدار بدهکاری وجود داره از پروژه به چاپها که شنبه پیگیری می کنم فاکتور هاشون کامل تحویل امور فرهنگی داده شده باشه.

عکس های روز چهارشنبه رو خانم سرکشیک شنبه روی سیستم کانون قرار میدن، و اطلاعات ورودی های جدید رو هم بنده در اختیار مسئول ارتباطات اینترنتی قرار میدم شنبه.

دوستانی که اسمشون توی فعالین نیومده توی کامنت ها اعلام کنن و بنده رو هم ببخشن.


و با این پست، پروژه معارفه ورودی های 95 رسمن پایان پیدا می کنه.

  اما این پایان همه چیز نیست.

  

 

نمی دونم این پروژه فقط برای من انقد تاثیر گذار بود یا برای باقی کسایی که توش بودن هم. برای من، این پروژه هیچوقت چیزی نبود که بخواد با یک پست تموم بشه. موند.


دلمه و نون لواش و موهیتو موند که شاید ناهار بود. نسکافه ی سر ظهر موند، املت بوفه معماری موند با گربه ش.


دانیال امامی موند با اون از غیب رسیدنِ لحظه آخرش و نجات دادنش و یه روزِ کامل سرپا واستادنِ بی حرف و منتش.


یه شاهنامه ی جلد آبی موند و داستان سیامک و سیاووش و فرود.


شب موند و ملک که اشعار ناب زمزمه می کرد!


دوربین خانم سرکشیک موند و چندصد تا عکس.


این ها موند. و من که برم، هدا سرکشیک و زهرا قادری و میلاد خانی و میلاد قربانی که برن، اینا چیزیه که می مونه. چه برای ما، چه برای کانون عزیز فیلم و عکس دانشگاه شهید بهشتی و آدمای عزیزش.


چیزی که می مونه، یه برگه‌ س با آرم کانون، که بسته به درخت و تاب می خوره و می چرخه تو باد.

 


یا علی.

نظرات 6 + ارسال نظر
زهراقادری شنبه 10 مهر 1395 ساعت 01:51

چه غمگین:'(

میلاد خانی شنبه 10 مهر 1395 ساعت 08:41

یک )خسته نباشی دلاور
٢)چهارشنبه هانی بختیاری یادت رفت
٣)معارفه داخلی نمیذاری؟

سید بهداد شنبه 10 مهر 1395 ساعت 20:31

به قادری: شیرینه.

به خانی یک: سلامت باشی پهلوان.
به خانی دو: ممنون. اضافه می کنم.
به خانی سه: نه.

اسدی یکشنبه 11 مهر 1395 ساعت 22:30

من نیز هم

مریم حیدری دوشنبه 12 مهر 1395 ساعت 21:54

خسته نباشید همگی

دانیال امامی پنج‌شنبه 15 مهر 1395 ساعت 10:43

با تاخیر خسته نباشید به همه دوستای عزیز
به بهداد : آقا ما جلو استقامت شما حرفی واس گفتن نداریم .
برنامه هم بسیار عالی برگزار شد
با تشکر

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد