ش | ی | د | س | چ | پ | ج |
1 | 2 | 3 | 4 | 5 | ||
6 | 7 | 8 | 9 | 10 | 11 | 12 |
13 | 14 | 15 | 16 | 17 | 18 | 19 |
20 | 21 | 22 | 23 | 24 | 25 | 26 |
27 | 28 | 29 | 30 |
شرایط تولید مستند جذاب نوا بامباک و جیک پالترو با عنوان دیپالما درباره زندگی و فعالیتهای فیلمساز بحثانگیز برایان دیپالما نمیتوانست سادهتر از این باشد که این کارگردان ۷۵ساله بیشتر آثارش را موشکافی کند و تحلیلها و پشتصحنههای گوناگون فیلمهایش را در اختیار پروژه قرار دهد. همکارانی که رو به دوربین نشستهاند و شهادت بر بزرگی فیلمساز میدهند، جلوههای بصری پرزرقوبرق و بیفایده یا بازآفرینیهای دراماتیک را فراموش کنید. شما در اینجا با خود دیپالمای بزرگ طرف هستید که نگاهی به کارنامهی افتخارآمیز بلندش میاندازد و دست به قضاوت و ابراز عقیده درباره آثارش میزند.
فیلمسازی که در اصل به خاطر دلمشغولیاش به چشمچرانی، قتل و استفادهی بحثانگیز از خشونت (بهخصوص وقتی زنان در خطر باشند) شناخته میشود و فیلمهای آماده برای کشتن و بدل را ساخته است، در واقع یک داستانگوی دوستداشتنی، متواضع و فوقالعاده جذاب است. دیپالما مستند موفقی است چون دیپالما قصهگوی زبردست آن است؛ مردی با آن ژاکت سفریاش که داستانهای بیشماری برای روایت دارد، درباره همقطارانش، عصر جدید هالیوود و خلق بعضی از بهیادماندنیترین فیلمهای آمریکایی چهلوچند سال گذشته. در اینجا جیسن نیومن از «رولینگ استون» ده نکته از نکتههای فراوانی را انتخاب کرده است که میتوانیم از این مستند بیاموزیم.
۱- اورسن ولز در «خرگوشت را خوب بشناس» دیالوگهایش را نمیدانست!کمدی ابسورد خرگوشت را خوب بشناس در اولین سالهای فعالیت دیپالما با یک مشکل اساسی مواجه شد: مرد بزرگی که همشهری کین را در کارنامه داشت نمیتوانست دیالوگهایش را حفظ کند. دیپالما میگوید: «همه جا پر شده بود از کارتهای یادآوری، هرگز چنین وضعی را ندیده بودم.» او مجبور بود صحنههای ولز را آن قدر بگیرد تا این بازیگر/ کارگردان افسانهای کارش را تماموکمال انجام دهد.
۲- برنارد هرمان او را به وحشت انداختدیپالما هنگام تدوین خواهران از موسیقی روانی - به صورت موقت و به عنوان الگوی آنچه برای فیلمش در نظر داشت - استفاده کرد که توسط آهنگساز محبوب هیچکاک، برنارد هرمان تصنیف شده بود: «خیلی خوب جواب داد و ما به این نتیجه رسیدیم که هرمان حالا کجاست؟» دیپالما او را به نیویورک دعوت میکند تا نسخهای از فیلمش را برای این موسیقیدان افسانهای «بدعنق» نمایش دهد. هرمان با شنیدن صدای موسیقیاش در اتاق تدوین دیپالما چنان فریادی کشید که «ترسناک بود. نمیشد با او نت به نت جلو رفت. او فیلم را دید و رفت خانه و موسیقی متن را نوشت.»
۳- جرج لوکاس و دیپالما با هم بازیگران «جنگ ستارگان» و «کری» را انتخاب کردنداین حقیقت دارد که استاد این فیلم ترسناک، بازیگران اقتباسش از رمان استیون کینگ را همان زمانی انتخاب کرد که دوست قدیمیاش مشغول یافتن بازیگران حماسهاش در کهکشانی دوردست بود. این دو همزمان آزمون بازیگری برگزار کردند و طبق حرفهای دیپالما، لوکاس همهی بازیگران جوان هالیوود را تحت نظر گرفته بود. از این رو، ایمی اروینگ در حالی اولین نقش اصلیاش را در کری به دست آورد که در یک جهان سینمایی موازی تقریباً برای بازی در نقش شاهزاده لیا انتخاب شده بود. دیپالما درباره کری به این موضوع هم اشاره میکند که او از همهی دیگر اقتباسهای این رمان متنفر است.
۴- دلمشغولی او به «اسپلیت اسکرین» به درد شما میخورداستفادهی دیپالما از تمهید «اسپلیت اسکرین» (تقسیم صفحهی نمایش) به سال ۱۹۷۰ و فیلم دیونیزوس در ۶۹ برمیگردد؛ و در اصل مدتهاست یکی از تکنیکهای سبکی ویژه و دیرپای آثار این فیلمساز است و از خواهران (۱۹۷۳) تا چشمان مار (۱۹۹۸) در همه جا به کار گرفته شده است. در این مستند، دیپالما درباره شیفتگی و اتکایش به این تمهید صحبت میکند: «در فیلمها کارگردان به تماشاگر میگوید که چه تصویری را باید ببیند. اما با تمهید "اسپلیت اسکرین" تماشاگر این فرصت را دارد که دو تصویر را همزمان ببیند و با این کار در ذهن هر تماشاگر ممکن است اتفاقی بیفتد. با این کار تصاویری در کنار هم عرضه میشوند و دیگر فقط یک تصویر انتخابی به تماشاگر داده نمیشود.»
۵- او زمانی پدر خیانتکارش را با چاقو تهدید کردبا توجه به حضور چشمگیر قتل، انتقام، چشمچرانی و فساد جنسی در فیلمهای دیپالما، برخی از طرفداران به طور طبیعی ممکن است این سؤال را در ذهن داشته باشند که چهقدر از فیلمهای دیپالما بر اساس زندگی واقعیاش شکل گرفته است. او درباره دوران پرورش و رشد «پرتلاطم» خود به عنوان پسر یک مرد عیاش صحبت میکند و یک اتفاق دلخراش و تکاندهنده را با جزییات توضیح میدهد: «پدرم را دنبال میکردم و شاهد خیانت او به مادرم بودم. من عکس او را میگرفتم. در نهایت روزی در شیشهای دفترش را شکستم و با چاقویی که داشتم او را تهدید کردم.» دیپالما شخصیت پیتر میلر (با بازی کیث گوردن) در آماده برای کشتن را بر اساس تجربهی خودش در زندگی واقعی خلق کرد.
۶- سیدنی لومت تقریباً «صورت زخمی» را کارگردانی کردوقتی مارتین برگمن تهیهکننده از دیپالما و دیوید ریبی خواست تا روی بازسازی فیلم گنگستری بدنام سال ۱۹۳۲ کار کنند، آنها سال قبل از آن را روی پروژهی «شاهزادهی شهر» گذرانده بودند که داستان پلیسی را روایت میکرد که پرده از فساد پلیسها برمیدارد. پس از ناخشنودی آل پاچینو از فیلمنامهی اولیه، ریبی از پروژه جدا میشود: «در آن دوران اگر نویسنده اخراج میشد، کارگردان هم پروژه را ترک میکرد.» از این رو دیپالما سراغ پروژهی دیگری میرود و سیدنی لومت کارگردان و الیور استون فیلمنامهنویس جایگزین میشوند. اما کمپانی «یونایتد آرتیستس» دوباره دیپالما را از «شاهزادهی شهر» اخراج میکند و باز هم فیلم را به لومت میدهد: «احساس میکردم سیدنی در واقع این فیلم را از من دزدیده است.» به هر حال دیپالما به صورت زخمی برگشت و بقیهی اتفاقها را همهی خورههای سینما میدانند. اما جدا از این موضوع، در دیپالما حواشی جالب زیادی درباره صورت زخمی برملا میشود، مثل مراجعهی دوهفتهای پاچینو به بیمارستان برای سوختن دستش روی لولهی تفنگ، اخراج اجباری استون از سر صحنه برای اینکه زیادی با بازیگران حرف میزد و امتناع دیپالما در استفاده از یک حاشیهی صوتی رپ در فیلم.
۷- شان کانری با وجود بازی در نقش جیمز باند، از گلوله خوردن در «تسخیرناپذیران» متنفر بودشان کانری به خاطر بازی در نقش جیمز باند تجربهی خوبی داشت و بارها در برابر لولهی تفنگ قرار گرفته بود اما «وقتی من او را در فیلم این طور به گلوله بستم، شان خیلی از دست من عصبانی شد. او هرگز پیش از آن گلوله نخورده بود! من گفتم: "تو جیمز باندی. هرگز تیر نخوردی؟" و او پاسخ داد: "نه".» کانری بعد از آن تقریباً کارش به بیمارستان کشید چون در طول این صحنه گردوخاک وارد چشمش شد. این موضوع باعث شد که دیپالما «از او خواهش کند» تا برای برداشت دوم، دوباره سر صحنه حاضر شود.
۸- او برای فیلم «تلفات جنگ» جنگل خودش را ساخت تا کسی گم نشودبعضی وقتها «بیش از حد» میتواند از «خیلی کم» بدتر باشد. دیپالما در جریان فیلمبرداری فیلم جنگیاش در سال ۱۹۸۹ در لوکیشنی در تایلند، مجبور شد جنگل مصنوعی خودش را بسازد تا طاقت بازیگران و عواملش سر نرود: «ساختن آن فیلم خیلی دشوار بود. شما سه قدم برمیداشتید و معلوم نبود از کجا سر درمیآوردید. در جنگل جهتی وجود ندارد و به همین خاطر گفتم دکور جنگل را میسازیم و درختان را حرکت میدهیم.»
۹- او یک صحنهی تیراندازی در مرکز تجارت جهانی را در «راه کارلیتو» طراحی کرد، درست دو روز پیش از اولین حملهی تروریستیهر کارگردانی دست به بداههپردازی میزند اما کسی نمیتوانست اتفاقی را پیشبینی کند که برای دیپالما و فیلمش در سال ۱۹۹۳ روی داد: «من استوریبردهای دقیقی از کل صحنهی تیراندازی روی پلهبرقی مرکز تجارت جهانی آماده کرده بودم. در واقع هفتهها روی طراحیشان کار کرده بودم... اما درست چند روز پیش از آغاز فیلمبرداری، آنجا را فرستادند روی هوا.» به همین دلیل دیپالما مجبور شد لوکیشن را به ایستگاه گرند سنترال منتقل کند که در نهایت به یکی از نماهای استیدیکم فوقالعادهی فیلم انجامید.
۱۰- «مأموریت غیرممکن»: نبرد فیلمنامهنویساندیپالما درباره تصمیمش برای کارگردانی بلاکباستر اقتباسی مأموریت غیرممکن از روی یک مجموعهی تلویزیونی در دههی ۱۹۶۰ میگوید: «مصمم بودم که یک فیلم بزرگ موفق بسازم؛ و با حضور تام کروز و این پروژه احساس آمادگی کردم.» او دیوید کوپ، فیلمنامهنویس راه کارلیتو، را به کار میگیرد تا اولین نسخهی فیلمنامه را بنویسد. پس از آن پاولا واگنر تهیهکننده به دیپالما میگوید که او کوپ را اخراج کرده و در عوض فیلمنامهنویس افسانهای رابرت تاون (محلهی چینیها) را برای بازنویسی دعوت کرده است. اما دیپالما که از نسخهی اولیهی تاون خوشش نیامد، دوباره کوپ را متقاعد به بازگشت و بازنویسی فیلمنامهی بازنویسیشدهی تاون کرد! او در ادامه میگوید: «در واقع دو فیلمنامهنویس را همزمان در دو هتل مستقر کرده بودم تا فیلمنامه را بنویسند. هرگز در طول کارنامهی فیلمسازیام چنین اتفاقی برایم نیفتاده بود. دستآخر اسم هر دوی آنها به عنوان فیلمنامهنویس ثبت شد و اعتبارش به هر دو تعلق گرفت.»