سالها قبل از اینکه اکبر عبدی به "مرد هزارچهره"سینمای ایران ملقب شود،جوان ورزشکار و نیرومندی در سینمای آن روزها به این لقب مفتخر بود . . .
وی فعالیت هنری را سال ۱۳۳۷ با بازی در تروپ تئاتر «اُسکار» آغاز کرد.در سال۱۳۴۰ بر حسب اتفاق و به دنبال برخوردی که تصادفاً با ساموئل خاچیکیان در خیابان داشت خاچیکیان از اندام ورزیده و چهره سینمایی او که مناسب برای ایفای نقشهای عامه پسند تشخیص داد و از ایمانوردی دعوت به عمل آورد تا دراستودیو آژیر فیلم حضور پیدا کند.
او در این استودیو در اولین نقش زندگی سینمایی خود رل کوتاهی در فیلم فریاد نیمه شب بازی کرد که همین نقش چند دقیقهای باعث شد تا این کارگردان بزرگ در فیلمهای بعدی خود مانند: یک قدم تا مرگ، دلهره، ضربت، سرسام و ... جهت بازی از او دعوت به عمل بیاورد.
غلامرضا ایمانوردی بعد از ورود به صحنه سینما با اجرای نقشهای مختلف در فیلمهای اکشن و کمدی با نام هنری بیک ایمانوری در بیش از یکصد و پنجاه فیلم سینمایی، به عنوان یکی از پرکارترین بازیگران سینمای ایران در دهه ۴۰ و ۵۰ شمسی به محبوبیت ویژهای دربین مردم دست یافت، و به واسطه توانایی که او در گردش نقشهای مختلف سینمایی داشت، لقب مرد هزار چهره سینما را کسب کرد.
بخش هایی از آخرین مصاحبه ایشان قبل از فوت ایشان را باهم مرور می کنیم که خالی از لطف نیست . . .
هیچکس فکر نمیکرد «قیصر» بفروشداگر بخواهم از سینمای خودم دفاع بکنم باید بگویم موج نو به غیر خشونت چیزی نیاورد. البته هنرمندانش را رد نمیکنم. میخواهم از سینمای خودم دفاع کنم. آقای بهروز وثوقی بسیار هنرمند قوی و خوبی است. یادم هست آقای مسعود کیمیایی در استودیو آقای شباویز پرده پنجم فیلم «قیصر» را قبل از اکران به من نشان داد و گفت: "تو فکر میکنی این فیلم میفروشد؟". هیچکس فکر نمیکرد «قیصر» بفروشد. فروش قیصر باعث شد موج نو به وجود آید.هیچ بازیگری در سینما اندازه من پول در نمیآوردمن بالای صدهزار تومان، بالای 120 هزار تومان دستمزد میگرفتم. شاید بتوانم بگویم هیچ بازیگری در سینما اندازه من پول در نمیآورد. اما من چون عاشق سینما بودم پولی که از سینما در میآوردم را به خود سینما برمیگرداندم. من پولی که از سینما در آوردم را در خود سینما خرج کردم. مثلا آمدم یک استودیو فیلمسازی راهاندازی کردم. اگر با این سرمایه میرفتم کار دیگری میکردم مثلا میرفتم زمین میخریدم قطعا موفقتر بودم و پولم چندین برابر میشد و به من برمیگشت. اما این کار را نکردم. من آنچه که از سینما درآوردم را در استودیو «آربی» خرج کردم.
برای دیگران در همان تیپی که دوست داشتند بازی میکردم اما برای خودم فیلمهای متفاوت بازی میکردمیک بار 4 تا فیلم گرفتم و آنها را به زبان اردو دوبله کردم تا ببرم در هندوستان و پاکستان نمایش بدهم که نشد و اجازههایش داده نشد. یا اینکه چند فیلم تولید کردم که هیچکدام نفروختند چون میخواستم از کلیشهها خارج شوم. من وقتی برای دیگران فیلم بازی میکردم فیلمها فروش زیادی داشتند اما وقتی برای استودیوی خودم فیلم میساختم، فیلمهایم نمیفروختند. دلیلش این بود که برای دیگران در همان تیپی که مردم دوست داشتند بازی میکردم اما برای خودم سعی میکردم فیلمهای متفاوت بازی کنم. من هر چه در سینما درآوردم را خود سینما گذاشتم. چیزی من بیرون نیاوردم. در تمام زندگیام فقط یک خانه داشتم که روی خانه هم بدهکار بودم. بعد هم آن را فروختم وبین بچهها و مادر و خودم تقسیم کردم و دیگر چیزی برایم نماند. از پولی که در سینما درآوردم تنها چیزی که برداشت کردم خورد و خوراک و لباسهایم بود.تمام بانکها مال من استالان که به گذشته نگاه میکنم صددرصد از خودم راضی هستم. اگر چیزی به اسم زحمت کشیدن و کار کردن باشد من از بچگی دارم کار میکنم و زحمت میکشم. از 12 سالگی تا الان که 65 سال دارم فعالیت کردهام و هیچ وقت از حرکت باز نایستادم. مهم نیست که چی به دست آوردم و چی دارم. مهم این است که مردم راجع به من چی فکر میکنند. من 30 سال در سینما زحمت کشیدم. الان از نظر احساس تامین هستم. وقتی مردم آنقدر به من لطف دارند فکر میکنم تمام بانکها مال من است. تنها چیزی که از این دنیا لازم دارم یک لباس و یک غذای خیلی کوچک است. آن را هم با کمی کار کردن میتوانم به دست بیاورم. همه زحمت من این بود که بتوانم خدمتی کرده باشم. اگر آن خدمت را از نظر مردم انجام دادم همین برایم کافی است که فکر میکنم اینطور بوده چون مردم همه جا با خوشرویی با من برخورد میکنند. با آغوش باز با من روبرو هستند. همین برای من کافی است و یک ثروت بزرگ است.«گاو» یک فیلم هنری بود اما از زندگی ما دور استما قبول داریم که «گاو» یک فیلم هنری بود. اما فیلم «گاو» از زندگی ما دور است. الان مثلا فیلم «بچه های آسمان» می آید اینجا جایزه می گیرد؛ درست است؟ «بچه های آسمان» روی چه بحث می کند؟ روی دو تا بچه که کفش ندارند. نمی خواهم این فیلم را رد کنم چون فیلم قشنگی است. ولی اگر بخواهیم بی دلیل ایراد بگیریم باید بگوییم الان این مطرح است که آنهایی که پا ندارند چه می کنند؟(اشاره بیک ایمانوردی به جانبازان جنگ تحمیلی). آنهایی که روی چرخ ویلچر نشسته اند چه می شوند؟ آنهایی که پا ندارند مهم تر از آنهایی هستند که کفش ندارند. پس اگر بخواهیم ایراد بگیریم همه جوره می شود از سینما ایراد گرفت.رضا بیک ایمانوردی و مادرش
اگر کارگردان های موج نو، با من کار می کردند فروش فیلمشان به خاطر من بوددر جواب این که چرا هیچ وقت با هیچ کدام از کارگردان های موج نو همکاری نداشتم باید بگویم که اولا من در هر فیلمی که کار می کردم فروش شهرستان آن فیلم تضمین بود. من باکس آفیس بودم. من فروش داشتم. کارگردان های موج نو اگر می آمدند با من فیلم می ساختند اگر فیلم می فروخت خب من می گفتم این فروش به خاطر من است. به خاطر آنها که نبود. بنابراین اصلا یک عداوتی با من وجود داشت و نمی توانستند با من کار کنند.چون آنها می خواستند فیلمی بسازند که بگویند مال آنهاست ولی اگر با من کار می کردند فروش مال من بود. خانه کودکیهای رضا بیک ایمانوردی
چون وارد تشکیلات دربار نشدم هیچ وقت جایزه سینمایی نگرفتممن برای مردم چند نوع تیپ بازی کردم. ملودرام کار کردم. قهرمانی کار کردم. تراژدی کارکردم. ضد قهرمان در فیلم های خاچکیان کار کردم. من مورد قبول مردم بودم. آیا این مورد قبول مردم بودن کافی نیست؟ حتما باید جایزه بگیرم؟ من نمی دانم جایزه را از کی باید گرفت؟ از مردم باید گرفت یا یک عده به خصوصی که به خاطری بیایند جایزه بدهند. من هیچ وقت کاندیدای جایزه سپاس نشدم. نمی توانستم هم بشوم . برای اینکه یک مسایلی وجود داشت. بگذارید بی پرده حرف بزنم و مسایل را باز کنم.آقای جمشید شیبانی یک زمانی فیلم می ساختند. از اشرف پهلوی سرمایه ای گرفته بودند که بیایند فیلم بسازند. به من پیشنهاد دادند که می خواهی وارد تشکیلات دربار شوی؟ گفتم :خیر. آقای جمشید شیبانی زنده است و می تواند درستی حرفم را گواهی بدهد. آقای جمشید شیبانی این پیشنهاد را به من داد و من قبول نکردم. زمان گذشت و آقای شیبانی به خاطر مقابله با پهلبد ( وزیر فرهنگ و هنر در آن دوره) از جای دیگری سر در آورد.به این ترتیب فرهنگ و هنر فیلم هایی که جمشید شیبانی ساخته بود را رد کرد. فرهنگ و هنر به عنوان ابتذال فیلم های جمشید شیبانی را رد کرد. این مسایل به اشرف پهلوی برخورد. به این ترتیب اشرف آمد و یک گروهی را در سینما درست کرد که اهالی آن زمان سینما همه می دانند این گروه شامل چه کسانی بود. این ها آمدند یک سری فیلم درست کردند و خودشان هم به آنها جایزه دادند. جایزه های آن زمان جایزه های فستیوالی به آن صورت نبوده. به غیر از جایزه های فیلم هایی که از ایران خارج شدند و جایزه گرفتند مثل فیلم «گاو» اما جایزه های دیگر که در داخل داده می شد خیلی وقت ها ساختگی بود.وزنه را تا 80 کیلو می توانم بزنمسالها ورزش کرده ام. سلامتی ام را در درجه اول از ورزش می دانم و دوم نکشیدن سیگار. حداقل 3 روز در هفته ورزش می کنم که هر روزش 1 ساعت و بیست دقیقه می شود. زیاد سنگین کار نمی کنم. طوری ورزش می کنم که هر حرکتی را بتوانم 20 بار تکرار کنم. وزنه را تا 80 کیلو می توانم بزنم.
یکی از مهمترین و لذت بخش ترین خاطرات سینمایی من تو بچگی دیدن فیلم های وی اچ اس بیک ایمانوردی بود. مخصوصا فیلم "مرد نا آرام".
قهرمان دوران کودکیم بود خدا رحمتش کنه...
بیک واقعا واقعا هیچی از بهروز، فردین و تاصر کم نداشت. شاید هم از بعضی جاها هم بهتر بوده.