ش | ی | د | س | چ | پ | ج |
1 | 2 | 3 | 4 | 5 | ||
6 | 7 | 8 | 9 | 10 | 11 | 12 |
13 | 14 | 15 | 16 | 17 | 18 | 19 |
20 | 21 | 22 | 23 | 24 | 25 | 26 |
27 | 28 | 29 | 30 |
اینم اون عکس معهود.از روز تگرگ دانشگاه و جلسه ی نگارخونه.همون که قولشو داده بودم.نظر های پایین پست رو هم گذاشته م .فقط با اجازتون اسم ها رو ویرایش کرده م.بازم ازین دست عکس های منتشر شده و نشده دارم که اگه بچه های خوبی باشید میذارم.
(بله همونطوری که در ادامه مشاهده می کنید من زبون صفحه م فارسیه حالا دس بندازید )
من بی هوا انداختم.همون جلسه روز تگرگ.توی نگارخونه. بر اینکه صدا به صدا برسه ما صندلی ها رو بهم نزدیک کردیم و به سکوت دعوت شدیم.
عکسهای گاهنما · ژوئیه 17, 2012 ·
برچسبگذاری عکس · دیدن در اندازه تمام صفحه · به عنوان عکس نمایهام تنظیم شود · ویرایش عکس · ارسال به عنوان پیام
پسندیدن·نظر دادن·اشتراکگذاری·توقف اعلانها
دلناز طلاکوب و ۱۵ نفر دیگر این را میپسندند.
-------------------------------------------------------------------
سیما ترابی
اینجا بحث در مورد سلسله اکرانا بود
پسندیدن · بیشتر · ژوئیه 17, 2012
------------------------------------------------------------------
سارا حنانی
سیما ترابی:))) چ دقــــــــــــــــــــیـــــــــــــــــق!به قول آقای شکوری:آورین!آورین
پسندیدن · ۱ · بیشتر · ژوئیه 18, 2012
-------------------------------------------------------
آقای شکوری
به آستین های کشیده ی خانم محمدنژاد دقت کنید؛تا باشه ازین تگرگا!
پسندیدن.بیشتر.ژوئیه 2012،18
-----------------------------------------------------------------
الهه پیروزبخت
خداییییییییییی من عالییییییییییییییییییییییییییییه
پسندیدن · بیشتر · ژوئیه 18, 2012
---------------------------------------------------------------
زهرا شاه توری
من فکر کردم حس کردید دارم عکس میگیرم
پسندیدن · بیشتر · ژوئیه 18, 2012
--------------------------------------------------------------------
زهرا شاهتوری
فکر کنم اونیم که اون پشت هست جواد شالیکار باشه.با یه گلوله نخ کنفی بازی میکرد ولی حواسش اینور به حرفای ما بود
پسندیدن · ۱ · بیشتر · ژوئیه 18, 2012
---------------------------------------------------------------
رضا شاهرودی
che kare timiyiiiiiiiiiiiiiiiiiii
پسندیدن · ۲ · بیشتر · ژوئیه 18, 2012
------------------------------------------------------------------
محمدمهدی رسولی
من به تعصب و جدیت تو می نگرم عباس من...
بیشتر · ژوئیه 19, 2012
-------------------------------------------------------------------
سیما ترابی
Sara Hannani ki mitoone ye hamchin rooze tagargeiii ro yadesh bere
پسندیدن · ۱ · بیشتر · ژوئیه 21, 2012
------------------------------------------------------------------
علی اصغر موذنی
kolan jave kelaseton mana koshte
پسندیدن · بیشتر · اوت 21, 2012
------------------------------------------------------------------
زهرا شاه توری
علی اصغر موذنی، کلاس چیه آقا؟؟؟
پسندیدن · بیشتر · اوت 21, 2012
نظری بنویسید…
پست
انقد اتفاقات عجیب و غریب افتاده
اونقد آدما اومدن و رفتن
اونقد زندگی ها عوض شده
اونقد شناخت ها تغییر کرده
که بیشتر تصور میکنم این عکس برای یه قرن پیش باشه تا 3 سال پیش
تو همین عکس، غیر من بقیه دیگه نیستن!
یادمان گرامی و راهمان پر رهرو
شکور
اخ اخ این همون سال اولیه که کانون رو پیدا نمی کردم،
من قشنگ اون روز تگرگ رو یادمه تو دانشگاه فیلم یک دقیقه ای هم ازش دارم
فرداش مترو خراب شد از چهار راه ولیعصر تا توحید رو پیاده اومدم
تا برسم به بی ارتی بیام دانشگاه .
.یادمه تیتر روزنامه ها رو تو راه هی نگاه میکردم.
حال و هوایی داشتم اصن .چار روز بعدشم رفتم مکه
تو همون کسی هستی که همش سر اینکه هر کاری میکنه یا کانون رو پیدا نمیکنه یا به در بسته میخوره صحبت میکردیم؟
شکورم
بلی، کلی ازم عذر خواهی کردن بچه ها
بعد فهمیدیم میرفتم نگار خونه همیشه
زرگرم
____________
یادش بخیر اون موقع بنده مسوول لوکیشن بودم و آقای فرامرزی دبیر!
هی جناب زرگر تو وبلاگ پیغام میدادن که آقا هر وقت میام در کانونتون بسته س!
دبیر هم با بنده تماس میگرفتن محض توبیخ و بنده هم شرمنده می شدم و می رفتم سراغ در باز کن ها که چرا در کانون تو تایم شما بسته بوده و جدیدی ها به در بسته خوردن، اونا هم قسم و آیه که به والله ما از ده صبح تو کانونیم و کسی نیومده بعد هر چی فک می کردیم نمی فهمیدیم چرا این آقای جدید هر وقت میان میگن کانون بسته س!!!! اخرشم گفتیم شاید در اصلی کانکس پنج رو که از سر سرما می بندیم ایشون فک می کنن کانون تعطیله!!! خلاصه مکافاتی کشیدیم از دست آقای زرگر :))))
جهان
-----------
به زرگر:
حاجی! تو هم جماعتی رو مسخره ای ها!
شکور
آره یه چیزای مبهمی یادمه از پشت در موندنای آقای زرگر
آقای شکوری جدن ینی خانم ترابی هم دیگه نمیاد؟؟
یه مدت مدیدی هست که خیلی کم پیدان. خیلی خیلی کم پیدان. به حدی که به خاطر اینکه نمیتونستن زیاد بیان کانون، از دبیری استعفا کردن.
مثل اینکه، بحث، بحث کنکور و ارشد و این مسائله.
شکور
خانم ترابی؟
دبیری؟
واقعا بچه ها بزرگ شده ان
همچنان جالب ترین نکته ی این عکس، آستین های خانم محمدنژاده
شکور