ش | ی | د | س | چ | پ | ج |
1 | 2 | 3 | 4 | 5 | ||
6 | 7 | 8 | 9 | 10 | 11 | 12 |
13 | 14 | 15 | 16 | 17 | 18 | 19 |
20 | 21 | 22 | 23 | 24 | 25 | 26 |
27 | 28 | 29 | 30 |
«دیشب من در سرزمین سایهها بودم. هنگام دیدار از اومون[1]، از سینما توگراف – عکاس متحرک – لومیر دیدن کردم. تأثیر خارق العادهای که از دیدن آن حاصل میشود، چنان منحصر به فرد و پیچیده است که تردید دارم بتوانم آن را با تمام ریزه کاری هایش توصیف کنم. این تصاویر گویی حامل اخطاری هستند، و آکندهاند از مفهومی مبهم اما شوم که قلبت را از تپش باز میدارد. فراموش میکنی کجا هستی. تخیلات عجیب به مغزت هجوم میآورند، و ذهنت تیره و تار میشود. اما غفلتاً، وراجی شادمانه و قهقه زنی را در کنارت میشنوی و به یاد میآوری که در ملک اومون، چارلز اومون هستی. اما چرا باید این اختراع برجسته ی لومیر، همه جا را بگذارد و در اینجا نمایش داده شود؟ اختراعی که یک بار دیگر توانایی و کنجکاوی ذهن بشر را، که در تکاپوی حل و دست یافتن به همه چیز است، تأیید میکند، در حالی که در تلاش حل راز زندگی است، تصادفاً به افزایش ثروت اومون نیز کمک میکند. من مطمئنم که این فیلمها به زودی جای خود را به فیلمهایی خواهند داد که بیشتر با سلیقه ی عمومی جور در میآیند. برای مثال فیلمی نشان خواهند داد که عنوانش "هنگامی که خانم لباسش را میکند" یا "خانم در حمام" یا "زنی با جوراب" خواهد بود.»[2]
اینها سخنان «ماکسیم گورکی»[3] یکی از اولین بینندگان جدیدترین پدیده ی آن روز بشر یعنی «فیلم»، است. او آینده را درست پیش بینی کرده بود. ولی بعید است عمق تخیلش در این زمینه میتوانست تمام صحنههای بی قید و بند و تکان دهندهای که در حال حاضر به عنوان «صنعت پورن» تولید میشود را پیش بینی کند.
نویسنده ی کتاب «سیر تحولی سینما» درمورد سخنان او مینویسد: من هیچ گزارش دیگری را نمیشناسم که در آن زمان چنین به روشنی مشکلات هنر سینما را پیش بینی کرده باشد. هنری که به عنوان یک تجربه ی عجیب عاطفی میتواند شعور ما را کُند کند و یا ما را دچار وحشت سازد؛ هنری که میتواند تأییدی باشد بر تکاپو و اراده ی انسان؛ و سرانجام هنری که میتواند به عنوان یک وسیله ی تجارتی با تکیه بر سکس و یا با ارضاء آرزوها و رویاهای مبتذل، مورد استفاده قرار گیرد.[4]
[1]. Aumont
[2]. لاوسن، جان هاواد، سیر تحولی سینما، ترجمه محسن یلفانی، انتشارات آگاه، چاپ اول 1362، صفحه 16
[3]. آلکسی ماکسیموویچ پِشکوف (به روسی: Алексей Максимович Пешков) (۲۸ مارس ۱۸۶۸ - ۱۸ ژوئن ۱۹۳۶) که بیشتر با نام ماکسیم گورکی (به روسی: Максим Горький/ به انگلیسی: Gorkiy Maksim) شناخته میشود، داستاننویس، نمایشنامهنویس و مقالهنویس انقلابی روس و از بنیانگذاران سبک رئالیسم سوسیالیستی بود.
گرچه او را بیشتر به عنوان یک نویسنده، در سطح جهانی میشناسند و ستایش میکنند، از رهبران جنبش انقلابی روسیه نیز به شمار میآید.
[4]. همان، صفحه 16
مشکل اینجاست که بعضی فکر میکنند هنر کلمه مقدسیه , این طور نیست .
دیروز داشتم یه سایت میخوندم یکی از فیلم ساز های قدیمی و مستقل امریکایی که تازه مرده گفته بود : هنر هیچ وقت به ما (انسان ها) احتیاج نداشته !!!
بعضی ها جو گیرن . سینما چیزِ نسبتا کثیفیه و تقریبا صنعت و کسب و کارِ (پست قبلیم رو بخون) و هنر چیزی به مراتب کثیف تر و حال به هم زن تر از سینما . البته در 95 درصد مواقع .
نویسنده ی بزرگیه. بازم از پایان نامه تون بذارید نکات جالبی داره
چه پیش بینی تلخ و البته درستی کرده.
با اقای گلخندان به هیچ وجه موافق نیستم
هنر تمام زندگیه
برای من و البته خیلی از ادما که کم هم نیستن هنر رکن مهم زندگیه و مقدس
اگه یه عده بدنامش می کنن یا استفاده درست ازش بلد نیستن تقصیر هنر نیست
شاید هنر به ما نیاز نداشته باشه (که قطعا داره) اما ما به شدت بهش نیاز داریم
بعضی از ادمام که بازم تعدادشون کم نیست (از جمله خودم ) بدون هنر در واقع می میریم و اگ زنده باشیم ام زندگی نمی کنیم