نگاهی به دکتر استرنجلاو ! آخرین عطش بشریت برای پرواز


شاید زمانی که مردم اروپا با این شر و شور به استقبال جنگ جهانی می رفتند و از آن بنام جنگی ملی-میهنی یاد می کردند،عواقب آن را آنچنان که باید درک نمی کردند . نمایش ترومن هم در ژاپن ضمیمه اش شد تا پیش بینی های ژول ورن از پیشبرد صنعت و گسترش آن نه تنها رنگ و بویی از آثار شیرین و روان او نداشت بلکه مبدل به ساتوری شد برای سلاخی بشریت !


جنگ سرد در قامت یک جنگ تمام عیار بود و طرفین دعوا که قضیه را با یک روبوسی صوری به ظاهر فیصله داده بودند هرآن منتظر بهانه ای بودند تا دنیا را یکبار دیگر از نمایش پرشکوه آتش بازی خود بهره مند سازند .

همین قضایا کافی بود که بشریت در لباس مدرنیته و در قاموس انسان های عصر حجری پس از یه دهه و اندی تازه متوجه شوند که چه بلایی نصیب خود و دنیا کرده اند . ضمن اینکه ماشین کشتار جمعیشان که حداقل 40 دهه بود خوراکش را از انسان تامین می کرد در سراشیبی سرعت افتاده بود .

بشر قرن بیستم بیش از آن که از مرگ بترسد از چگونه مردن واهمه داشت !

در همین اثنا و مابین این همه هیاهو و صدالبته تجربه ی آمیخته به خون بحران موشکی کوبا (استقرار موشک های روسی در خاک کوبا و نگرانی آمریکا از این امر که خود می توانست مبین شروع یک جنگ جدید باشد ) کافی بود که ذهن سرشار از نبوغ کوبریک و بسیاری دیگر به این نکته پی ببرند که (فاصله زمانی موشکی) شوخی ای بیش نیست و همین امر دستمایه ی یکی از شاهکارهای تاریخ سینما شود . کوبریکی که از دست بردن به هر ژانری هیچ ابایی نداشت این بار کمدی سیاه را به استادانه ترین شکل ممکن طراحی کرد.

 

 

اینکه نمای معرف (establish shoot) را مهم ترین بخش فیلم بدانیم بیراه نرفته ایم . سوگلی تمام پلان هایی که کارگردان ترجیح داده تماشاگر و فیلمش را در این نقطه بهم پیوند دهد . موسیقی حماسی دوربینی که جایگاه ثابتی ندارد و دو طیاره در حال جفت گیری برای تامین سوخت و یا همچین چیزی ! همه اش همین است دیدگاه آقای مرموز همیشه ساکت به سیاست جهانی و جایی که شناسنامه اش نامش را به یدک می کشد: آمریکا !

شاید این تنها فیلم کوبریک باشد که شخصیت مرکزی ای ندارد . از این جهت که برخلاف بسیاری فیلم های ضد جنگ که اماج حملات خود را نصیب یک نفر می کنند (با تمام احترام به استاد مسلم سینما حتی دیکتاتور بزرگ هم از این خصلت مبری نیست ) کوبریک جنگ را نه ثمره ی اراده یک نفر بلکه حاصل روح جمعی جنگ طلب می داند و از این حیث دیوانگی جک ریپر به اندازه ی هوش استرنجلاو مخاطب را تحت تاثیر قرار می دهد ! 

عقیده ی شخصی : کوبریک در دکتر استرنجلاو شعار را کنار می زند و به گونه ای (نظاره گر) جنگ است تا نافی آن

به جای (آموزگاری) برای مخاطب تصویری از جهان هستی که درگیرش هست را رقم می زند و از مخاطب می خواهد در آتش بازی نمایندگان به اصطلاح آزادی خواهشان سهیم باشند . بیان کمدی خنده دارش به انضمام اغراق های باورنکردنی ( حضور سفیر روسیه در کابینه جنگ ، تماس معشوقه ی کاغذی تورجیدسون در مهم ترین جلسه برای تصمیم گیری بشریت و ... ) ضمیمه ی کار می شود و برخلاف گدار در پیرو خله به واقعیت موجود (جنگ ویتنام) نه به شکل لخت و دست نخورده نگاه می کند بلکه با بیانی نمایشی این واقعیت را ملموس تر می سازد . کوبریک برخلاف سینماگران سیاست پیشه ای نظیر گدار به هیچ وجه پیرو بینش (سینما-واقعیت) نمی گردد بلکه واقعیت را با بیانی سینمایی (به طور اعم نمایشی) ترسیم می کند !

این مقاله به هیچ وجه سعی در (تفهیم اثر به مخاطب) و یا (گره گشایی برای فهم پیام فیلم ) ندارد چرا که به گفته ی کوبریک پیرو سخن تی اس الیوت در قبال آن دسته افرادی که چنین سوالهایی را در ذهن می پرورانند این است که :

اگر می توانستم به شکل دیگری حرفم را منتقل می کردم پس چرا اصلا فیلم ساخته ام ؟
کوبریک به مثابه ی یک آزمایشگر (هرچند بیرحمانه به نظر می رسد) موضوع اصلی خود یعنی انسان را با وانهادن در موقعیت های مختلف می سنجد و در استرنجلاو به غنایی ترین شکل ترین ممکن این کار را کرده است و تغییر لحن نیز از این مهم نشات می گیرد (البته این فیلم را باید در سطح و با مقیاس خودش سنجید چرا که دامنه ی چنین فیلمی از کوبریک که علاوه بر انسان ،سیاست و جامعه ی جهانی و جهان بینی شخصی خود او را در بر می گیرد به شدت متفاوت است از فیلم دیگری از همین کارگردان با نام درخشش که مستقلا به ارزیابی انسان می پردازد)



از تمام این ها هم بگذریم نمی توان از شاهکار سه گانه ی سلرز گذشت که اگر بدشانسی نصیبش نمی شد و پایش نمی شکست چهارمین نقش را بعنوان خلبان ایفا میکرد . کوبریک جدای انتخاب سایر بازیگران سه برگه برنده در دست داشت

جورج سی اسکان استرلینگ هیدن و سلرز ...

جدای تمام شخصیت ها و همانگونه که در تصویر به چشم می خورد کوبریک در درآوردن شخصیت و حتی چهره ی استرنجلاو تا جایی که می شد از وجه مکانیکی استفاده کرده است : مغز متفکری که آینده ی جهان را باید رقم بزند هیچ کیفیت انسانی به خود نمی گیرد .  کما اینکه کارگردان در انتهای فیلم به طور ضمنی نازی را آماج حملات خود قرار می دهد و لبخند مرموزانه ای تحویل مخاطب می دهد (سلامی نظامی استرنجلاو را بخاطر بیاورید ! کما ایکه در زمان ساخت و نه زمان نمایشی فیلم تمام بقایای نازی یا نابود شده اند و یا در دادگاه های محاکمه جنایتکاران محکوم شده اند )

بیان متفاوت وی نیز برداشتی است از لحن و جی خبرنگار جنایی آلمانی !

گذشته از این لحن صمیمانه ی مک مافلی با ریاست جمهور شوروی تا سفیر محترمشان تماشاگر را به سخره می گیرد و ما را دست می اندازد ! آن هم چه زمان ؟ در بحبوحه شدید ترین درگیری های زیر خاکستر نشسته ی دو کشور

جک ریپر به زعم همگان دیوانه و دستیارش شاید حقیقی ترین نما را از یک افسر امریکایی بما می دهد . جدی نگیرید ! باقی داستان همه اش یک شوخیست ! به مثابه ی سرنوشت بشریت در دستان صاحبان قدرت (در سکانس اخر وسلام نظامی کوبریک حتی پا را فراتر می گذارد و عطف بما سبق می کند )

اما شروع فیلم که با یک سکانس درحد کیفیات انسانی آغاز گشته این بار با هوشیاری تمام استنلی به شخصیت ها نیز تسری می یابد ! برای مثال جک ریپر نام قصابیست که در انگلستان انسان ها را تکه تکه می کرد و سوبژه ی اصلی جنایات وی نیز روسپی ها

و یا در مورد تورجیدسون و مک مافلی نیز با اشکال دیگر ...


شاید استفاده ی بی همتای کوبریک از Cross cut هم سبب غنای داستان شد و هم باعث شد تا در معروف ترین کتب سینمایی هرجا سحبت از برش موازیست اسمدکتر ایترنجلاو کوبریک زودتر از هر فیلمی بدرخشد (رجوع شود به آناتومی سینما نوشته برنارد اف دیک و مبانی سینما نوشته ویلیام فیلیپس و ...)

از یاد نبرید که هواپیمای آماده شده برای اصطلاح نبرد میهنی مهجورتر از تمامی صحنه ها باقی ماند و به باقی بقایش خاتمه داد . 

مرجع (نه کپی نوشت ) : کوبریک : شاعر بصری

                                      سینما ادبیات

                                     




نظرات 1 + ارسال نظر
سعید ایزدی شنبه 25 مرداد 1393 ساعت 01:06 http://kafankhafan.blogfa.com

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد