ش | ی | د | س | چ | پ | ج |
1 | 2 | 3 | 4 | 5 | ||
6 | 7 | 8 | 9 | 10 | 11 | 12 |
13 | 14 | 15 | 16 | 17 | 18 | 19 |
20 | 21 | 22 | 23 | 24 | 25 | 26 |
27 | 28 | 29 | 30 |
قسمت دوم فرهنگ اصطلاحات و واژگان سینمایی
حرف ( ب )
باران ساز ( Rain Cluster )
مجموعه ای از آبپاش های آویزان در بالای صحنه که از آنها آب پاشیده می شود ، تا در منطقه وسیعی از صحنه ، حالت بارش باران پدید آید.
بداهه پردازی ( Improvise )
کاری که بدون تمرین یا بدون اینکه در فیلم نامه قید شده باشد عمدتا از سوی بازیگران انجام می شود. گاه ، برخی از فیلم سازان از بازگر یا بازیگرانشان می خواهند اگر گفته یا حرکتی به ذهنشان می رسد که جلوه بیشتری به اثر می بخشد ، ان را ادا کنند.
بدل ( Double )
فردی که در صحنه های خیلی خطرناک ، یا در نماهای دور که چهره بازیگر مشخص نیست و در نتیجه هویتش آشکار نمی شود ، به جای بازیگر زن یا مرد ظاهر می شود. بدل کارانی که باید صحنه های خطرناک را اجرا کنند ، آموزش های ویژه ای می بینند. امروزه کلاس های آموزشی برای بدل کاری در کشورهایی که صنعت سینمای قوی دارند دایر است.
برداشت سه گانه ( Triple Take )
فیلم برداری از ماجرایی در سه مرتبه مختلف ، به ترتیب از نمای دور ، نمای متوسط و نمای نزدیک. حرکت باید عینا تکرار شود تا امکان برش تطبیقی فراهم شود. این روش دست تدوینگر را باز می گذارد تا فیلم ها را مطابق سلیقه و توصیه به هم پیوند بزند.
برش موازی هم زمان ( Cross-Cutting )
برش ، بین دو یا چند ماجرا برای نمایش رابطه آنها با یکدیگر. در اغلب موارد این ماجراها هم زمان رخ می دهند و از تاثیر متقابل آنها ، حالت هیجان و تعلیق پدید می آید. یکی از عالی ترین نمونه های برش موازی هم زمان ، سکانس مربوط به غسل تعمید در پدرخوانده ( Godfather ) است که هم زمان با این مراسم تمامی مخالفان مایکل کورلئونه کشته می شوند و فرانسیس فورد کوپولا به زیبایی این ماجرا را به هم برش داده. این نوع برش در مورد رویدادهایی که هم زمان نیستند هم می تواند رخ دهد تا نشانگر رابطه بین آن رویدادها باشد. برای نمونه فیلم پدر خوانده دو که در آن کوپولا با برش موازی ، صحنه هایی از زندگی گذشته پدر و زندگی حال فرزند او را نشان می داد.
بردیاب ، تله متر ( Rangefinder ، Telemeter )نظام دید اپتیک برای کانونی کردن و اندازه گیری فاصله بین دوربین و سوژه. چنین سیستمی به ویژه برای فیلم برداری از هلیکوپتر یا فیلم برداری با دوربین های قطع کوچک به کار می رود.
برش سریع ( Fast Cutting )
برش سریع نماهای کوتاه به همدیگر و به این ترتیب خلق هیجان در تماشاگر. برش سریع برای ایجاد گیجی و توهم هم مورد استفاده قرار می گیرد.
برش مستقیم ( Direct Cut )
برش ناگهانی و بی واسطه از صحنه ای به صحنه دیگر ، بی آنکه تمهیدی انتقال دهنده مانند هم گذاری یا محو تدریجی صورت گیرد.
برگه یاد آوری ( Cue Cards )
ورقه های بزرگی که گفتگوهای مربوط به هر نما را با حروف درشت روی آن می نویسند و خارج از دید دوربین نگه می دارند ، تا اگر بازیگری گفتگوهای خود را فراموش کرد ، با نگاهی به آن به یاد بیاورد.
بلاک باستر ( Block Buster )
فیلم های بسیار پر خرج و عظیم که معمولا طولانی تر از زمان فیلم های عادی هستند و پر آب و رنگ ساخته می شوند و معمولا از دکورهای عظیم استفاده می کنند. این فیلم ها با توجه به هزینه ای که در بر داشته اند باید فروش زیادی بکنند تا به سوددهی برسند. بلاک باستر هم معنای پرخرج را با خود دارد و هم معنای پر فروش را. برای مثال فیلم هایی مانند برباد رفته ( 1939- Gone With The Wind )، تایتانیک ( 1998- Taitanic)، جنگ ستارگان ( 1977- Star wars ) و ... .
بلک ماریا ( Black Maria )
استودیوی کوچکی که ویلیام لوری دیکسون در شرکت ادیسون طراحی کرد. این استودیوها را سراسر رنگ سیاه زده بودند و در آن از بازیگران به وسیله دوربین های کینه توگراف بر پس زمینه ای سیاه و با کمک نور خورشید که از سقف متحرک آن به درون می تابید فیلم می گرفتند. به این استودیوها بلک ماریا می گفتند.
بوم ( Boom )بازوی متحرک بلند و سبکی که صدابردار ، میکروفن خود را بر سر آن نصب می کند و یک نفر آن را ، از فاصله دور و خارج از تصویر دوربین ، در بالای سر بازیگر نگه می دارد تا صدابردار صدایش را ضبط کند.
بیوسکوپ ( Bioskop )دوربین فیلم برداری و دستگاه نمایش که توسط دو مخترع آلمانی یعنی ماکس و امیل اسکلادانووسکی اختراع شد و اولین نمایش فیلم در آلمان ، در اول نوامبر 1895 در شهر برلین به وسیله آن انجام شد.
حرف ( پ )
پاناگلاید ( Panaglide )وسیله ای مانند جلیقه که در هنگام فیلم برداری روی شانه ، فیلم بردار آن را می پوشد. این وسیله دوربین را به بدن متصل نگه می دارد و این امکان را ایجاد می کند که فیلم بردار بتواند تصویر را بدون لرزش فیلم برداری کند.
پراکتیکال ( Practical )
این واژه اصطلاحی است که به هر بخشی از صحنه مانند ، در ، پنجره ، نور یا حتی تمام صحنه به کار می رود که کار عادی خود را انجام می دهند و جزئی از پس زمینه یا دکور نیستند.
پراکسینوسکوپ ( Praxinoscope )دستگاهی قدیمی برای مشاهده یک رشته از تصوایر طراحی شده بر روی استوانه ای دوار ، که بر اساس پدیده پایداری دید ، توهم حرکت ایجاد می کند. این دستگاه در سال 1877 توسط امیل رینو اختراع شد.
پر کنتراست ، پر تضاد ( High Contrast )
تضاد شدید در تصویر ، میان مناطق تاریک و روشن و بدون وجود حالت های بینابینی. چنین نورپردازی می تواند جلوه ای قدرتمند و با نفوذ خلق کند.
پروتاگونیست ( Protagonist )
قهرمان فیلم ، نمایش نامه یا هر اثر ادبی.
پریسکوپ ( Periscope )دستگاهی که به دوربین متصل است و به مدد آن نماهای بسیار سربالا ، بالای نقطه دید ، زوایای عجیب و غریب ، جلوه های ویژه و ماکتی را فیلم برداری می کنند.
پس زمینه ( Background )
دکور صحنه و فضای عمومی واقع در پشت تصویر یا پیش زمینه ای که رخدادهای اصلی در آن اتفاق می افتند. لازم به ذکر است که در گذشته ، به دلیل اینکه عمدتا فیلم ها داخل استودیو ساخته می شدند ( حتی فضاهای خارجی ) ، دکورهای پس زمینه را دستی می ساختند و رنگ می زدند ، این مسئله موجب می شد ، فضا کمی تصنعی به نظر برسد ، اما امروزه معمولا تا حد ممکن فیلم ها را خارج از استودیو می سازند و از پس زمینه های واقعی استفاده می کنند.
پلان سکانس ، برداشت طولانی ( Sequence Shot - Plan – Sequence )نمایی که به مدتی نسبتا طولانی ادامه یابد. اولین فیلم های صامت عمدتا از برداشت های طولانی تشکیل می شدند ( زیرا در آن زمان دوربین فقط یم ناظر ساکن بود) ، ولی چیزی نگذشت که قطع از نمایی به نمای دیگر متداول شد. در آغاز ناطق شدن سینما هم چون دوربین باید در یک محفظه بسته ( برای جلوگیری از صدای مزاحم) قرار می گرفت و تحرک کمتری داشت ، دوباره برداشت های بلند مطرح شد. برداشت های بلند و بدون کات معمولا پدید آورنده احساس کسالت در تماشاگر و نشانگر نوعی عدم تحرک در ماجرای فیلم است ، به همین خاطر فیلم سازان با احتیاط به سمت برداشت های بلند می روند.
پوشش بارنی ( Barney )
پوششی نرم ، ضد آب و چند لایه که روی دوربین را می پوشاند . این پوشش صدای مزاحم دوربین در هنگام ضبط صدا را در سر صحنه فیلم برداری کاهش می دهد و گاه مجهز به گرم کنی است که در سرما ، دوربین را گرم نگه می دارد.
پیکسل ، عنصر تصویر ( Pixel )
کوچکترین جزء هر تصویر که همان نقاط ریز هستند. هر چه مقدار این نقطه ها بیشتر باشد وضوح تصویر هم بیشتر است.
خوبه ولی کوتاهتر باشه بهتره
:)