ش | ی | د | س | چ | پ | ج |
1 | 2 | 3 | 4 | 5 | ||
6 | 7 | 8 | 9 | 10 | 11 | 12 |
13 | 14 | 15 | 16 | 17 | 18 | 19 |
20 | 21 | 22 | 23 | 24 | 25 | 26 |
27 | 28 | 29 | 30 |
تا مدت مدیدی سنجاق است.
شنیده ام:
که اکران نشدن خانه ی پدری بچه ها را از همه چیز مایوس کرده.[1]
که می گویند تالارها پر است پس اکرانی ممکن نیست.
که کار و مشغله، کانون را از خاطره ها پاک می کند.
که کانون شده پاتقی غیر کانونی!
یک تُن تجهیزات صوتی آمپلی فایر و باند و کابل و تجهیزات تصویری را سه ساعت قبل از شروع برنامه، به دوش می کشیدم و پای پیاده می رساندم به سالن کنفرانس حقوق؛ یا اگر نبود، کلاسی در ادبیات؛ یا اگر نبود، اتاقکی در یک کانکس متروک که بعدها با کانکس مجاورش تشکیل نگارخانه[9] را دادند! دو ساعت طول میکشید که تجهیزات به هم متصل شوند. فیلم ها هنوز روی سی دی بود ولی دل ها گرم...
چراغ کانون را روشن نگاه می داشتیم...8صبح تا 9شب!
نه نبود تالار جلومان را می گرفت، نه لغو مجوز
یادم می آید بزرگترین آرزویمان، داشتن یه بنر دو در سه بود
انتهای سال اول که در مسیر مرد سیندرلایی[10]، هم برای بار اول موفق به اکران مستقل دانشگاهی فیلم در یک «تالار» شدیم و هم برای تبلیغاتش توانستیم یک بنر 2در3 به دست بیاوریم، در پوست خود نمی گنجیدیم...
بلیط دویست تومانی فروختیم و خود را کمپانی می دیدیم!
حالا می بینم که اگر تالار مولوی نباشد، دوستان غمبرک می زنند
عدالت نباشد، بن بست می شوند
و اگر مجوز اکران کشوری داده نشود، از اکران خصوصی مایوس می گردند!
یادم می آید پوسترهای استشهادی برای خدا روی دیوارها بود و جمشید هاشم پور آماده برای حضور؛ که اکران لغو شد[11]... ولی ما بودیم و ماندیم و فکر دیگر کردیم
یادم می آید وقتی جلوی فیلمبرداری کلیپ آموبیو[12] گرفته شد، به فکر تازه وارد افتادیم
وقتی مجوز شاتر آیند و اینسپشن لغو شد[13]، به ساخت فیلم پناه بردیم و مسیر جدیدی آغاز گشت
وقتی هزینه ی فیلم ها را ندادند، اولین کلاس ها تشکیل شد
وقتی هیچ چیز نبود، انرژی بازوهای آماده به کار بود... فکر بود... تلاش برای یافتن مسیر جدید بود... دوستی برای پویاتر کردن کانون بود... بحث و نقد و فیلم ها بود... جلسات بود... ولی حالا می شنوم که آخرین جلسه ی سال، با 7 نفر انجام شده! کانونی که جلسات 50 نفره اش فرهنگی را قرق می کرد، چگونه جلسه اش به سختی به حد نصاب رسمیت می رسد؟
دلم می سوزد که دوستان سختی های واقعی را ندیده اند تا بفهمند از چه چیز باید مایوس شد
سختی یعنی اکران کشوری برایت در حد برگزاری اسکار، محال باشد[14]
یعنی آرزوی بنر داشته باشی.[15]
یعنی کامپیوتر برای طراحی پوستر نداشته باشی...[16]
یعنی شکوری به عطار بگوید، برو دو سال دیگر بیا[17]
یعنی ندانی تراکت یعنی چه از بس که محدودت کرده اند...
یعنی تا به حال پوستر رنگی ندیده باشی...
...
شنیده ام که رفتن قدیمی ها معضلی شده!
از خودتان نمی پرسید وقتی این کانون میخواست برپا شود، با پشتوانه ی چه عضو قدیمی ای کار شروع شد؟
وقتی کانون به راه افتاد، عضوی وجود نداشت، چه برسد به عضو قدیمی!
در بدترین حالت، کانون می تواند شرایطی مانند ابتدای تاسیس داشته باشد. که البت فرسنگ ها با آن فاصله دارد. در آن زمان ها، یکی دو نفر بودند که تمام فکر و ذکرشان چاره اندیشی بود. که در این چند روز همه چیز می بینم جز تلاش برای چاره اندیشی...
...
شنیده ام که بعضی دوستان پشت هم را خالی کرده اند
یادم می آید وقتی تنها مخالف اکران های کشوری بودم، فعال ترین عضو گروهش هم بودم!
یادم می آید وقتی بچه ها پوریا[18] را از دانشگاه بیرون انداختند، پشت گروه ایستادیم
وقتی فیلم سخیف پارک وی اکران شد، نتوانستم ترک تازی انجمن علمی را تحمل کنم و کلیپ کانون را به اکران رساندم[19]
وقتی آواز گنجشک ها بحران بقای کانون شد، همگی برای حل مشکل به دفتر درستکار[20] رفتیم
وقتی مدیر اجرایی یه حبه قند[21] بیمار شد، روز اکران را بدون او آغاز کردیم
وقتی در جدایی[22]، سرمان تا کمر کلاه رفت[23]، از جیب هایمان پول روی هم گذاشتیم
وقتی عضوی خراب میکرد، خرابکاری اش را درست می کردیم...
وقتی مدیری نمی رسید، خودمان را می رساندیم
وقتی کم کاری بود، بیشتر کار می کردیم
وقتی مسئول نبود، ما بودیم
دلم سوخت وقتی فهمیدم عضوی باید از مورد استهزا قرار گرفتن توسط عضو دیگر بترسد! و برای بستن دهان عضو دیگر، اراده ی اکران به دست بیاورد!!
به خود بیایید...
کانون جای تلاش و رفاقت است...
جای با هم بودن. با هم کار کردن. با هم موفق شدن و با هم شکست خوردن...
اگر باشید، مرد بار می آورد، زندگی می آموزد و انسان می سازد...
فرش قرمزی در کار نیست...
بیل بزنید، گندم بکارید و به فکر درو باشید...
باران نبارد، رود که هست
رود نباشد، چاه که هست
چاه نباشد، کلنگ بردارید، کاریز بزنید، نه اصلاً...لیوان لیوان آب برسانید... مزرعه ای که با قطره قطره اشک محصول می داد نباید به کم شدن آب پشت سد، بپوسد...
مزرعه ای که برای بقایش جان کندیم را حفظ کنید
برایش دل بسوزانید
این کانون لیاقت دوست داشتن داشت...
و این کانون لیاقت دوست داشتن دارد.
مردی با پوتین های خاکی
[1] غمگین شوید. ولی چرا مایوس؟!
[2] مرکز همایش های بین المللی ابوریحان
[3] تالار دانشکده ی حقوق
[4] تالار دانشکده ی ادبیات
[5] تالار دانشکده ی اقتصاد
[6] ریاست سابق دانشکده ی اقتصاد که اجازه ی استفاده از تالار دانشکده را به هیچ گروهی خارج از دانشکده نمی داد
[7] تالار شهید رحیمی، تالار دانشکده ی بهداشت که هرچند به لحاظ فیزیکی، ساختمانش در دانشگاه شهید بهشتی است ولی به صورت حقوقی و بروکراتیک، زیرمجموعه ی دانشگاه علوم پزشکی شهید بهشتی قرار می گیرد
[8] تالار الزهرا، تالار دانشکده ی مدیریت
[9] علیه الرحمه
[10] اکران مرد سیندرلایی (اگر حافظه نم نکشیده باشد) با مدیرت شکوری و پیشنهاد عطار در دانشکده ی اقتصاد. انتهای سال اول تاسیس کانون. 1386
[11] بنا به دستور مستقیم نهاد
[12] کلیپی طنز برای تبلیغات کانون با مدیریت شکوری. پشت صحنه ی کلیپ همچنان در آرشیو وجود دارد. علت اصلی لغو، ناهماهنگی در امور فرهنگی و عدم اطلاع رسانی بود.
[13] با دستور مدیرت فرهنگی و کم کاری حراست
[14] در صورتی که ما همین دو ماه پیش به فکر برگزاری فجر بودیم
[15] در صورتی که مدت هاست بنرها، بر پاست
[16] در صورتی که ما سیستم کنونی را دو بار ارتقا دادیم
[17] و سالهاست که دو سال بعد فرا رسیده. در سال اول تاسیس کانون در اتاقم در خوابگاه را زدند. عطار بود. اسم کانون را شنیده بود و میخواست که بازیگری را در کانون آغاز کند. وقتی حرفایش تمام شد خنده ام گرفت از بس که برنامه ی محالی بود. گفتم برو دو سال دیگر بیا. یا اینکه بمان تا سعی کنیم فیلم سازی را شروع کنیم. ماند و دو سال دیگر با تازه وارد فیلم سازی در کانون و همچنین بازیگری عطار شروع شد.
[18] کلاس امیر پوریا، منتقد سینما، که به واسطه ی برخورد بی ادبیانه و بی اخلاقانه اش، با تشخیص تیم اجرایی در جلسه ی اول لغو شد
[19] من تنها مخالف این اکران بودم ولی پروژه ی اکران این فیلم با همکاری انجمن اسلامی با حضور عوامل فیلم به تصویب کانون رسید. من از حضور در این پروژه انصراف دادم ولی وقتی دیدم که انجمن علمی روانشناسی بدون تلاش زیاد قصد نمایش کلیپش را دارد، کلیپ اصلی کانون را برای این اکران ساختم.
[20] رضا درستکار، منتقد سینما که به علت گفتن جمله ای روی سن اکران، کانون را به مرز انحلال رساند.
[21] نسیم نعیمی (دامنشان پر برکات باد)
[22] جدایی نادر از سیمین.
[23] به علت نیم ساعت تاخیر که مسببش هم خود شرکت پخش فیلم بود مجبور به پرداخت 500هزار تومان اضافه شدیم
Asan nemidunam chi bayad begam...
Modatie ke be kanoon kam sar zadam, dalilesh dus nadashtan ya mohem nabudan kanun nabude, dalilesh mashghalehae ye ke ba residan be term haye akhare daneshgah vase adam bevojud miad...
Omidvaram ba talashe khodemun dobare be ruzaye khubemun bargardim,bedun tars azinke ghadimiha nabashan!!!!
به شخصه فکر می کنم که دو عامل همیشه باعث رکود تشکل ها میشه. یکی رفتن افراد قدیمی. دوم وجود یک پیک فعال و خوابیدن اون پیک. که الان تو کانون جفتش رخ داده.
درسته که می گی خیلی کارها رو از ابتدا شروع کردید که هیچی نبوده. ولی باید قبول کرد برای کسی که امکانات داشته باشه و بعد امکانات رو ازش بگیری خیلی سخت تره تا امکانات رو از اول نداشته باشه و بره دنبال امکانات.
من احساس می کنم که باید یکم از این رکود بگذره. هنوز بچه ها باور ندارند که رکود جدیه. بعد از گذشتن مدتی خودشون به تکاپو می افتند که این رکود رو رفع کنند. به نظرم باید کمی وقت داد. کمی تحمل کرد تا کانون دوباره خودش رو بدون عضو های جدید پیدا کنه. بفهمه که بدون اون ها هم میشه کار کرد. اونوقته که اوضا بهتر میشه.
بعد از خوندن این متن اسیر احساسات شدم.
و این کانون لیاقت دوست داشتن دارد.
رکود چیزی هست که الان واقعا داریم به دلایلی اما مطمئنم باز اوضاع اوکی میشه
یه ذره زمان میبره.
پاتوق*
خیلی خوب و تکان دهنده بود
خود من هم این ترم کم به کانون تونستم سر بزنم اما الان با سمتی هم که دارم تمام سعیمو میکنم که بیشتر بیام
و تلاش خودم رو برای رفع این مشکلایی که گفتید میکنم
امیدوارم زمان همه چیز رو حل کنه .
نمی تونم ناراحتیم رو از وضع موجود ابراز نکنم . . .

اصن دلیلی نداره بخام کتمان کنم ک پست رو صبح پنجشنبه ای گذاشتم ک عباس شکوری از پادگان بیاد و ببینه . . .
تاسفم از این بیشتر می شه ک کار زیادی از دست من برای کانون برنیومده . . .
و باشرایطی ک من دارم بیشتر از این نمیاد . . .
نمی تونم باور کنم ک کانونی ک ب همه ی همکارام تو قم و تهران براش فخر می فروختم ب این وضع دراومده . . .
نمی تونم باور کتم کانونی ک من رو خیلی بزرگ تر از واقعیتم کرد اینطور شده . . .
نمی تونم غصه ی این پست غم انگیز عباس شکوری رو تحمل کنم . . .
نمی تونم تصور کانون بدون عباس شکوری رو بکنم ک آینده ش چطور باشه . . .
خواه ناخواه امثال شکوری ها چراغعلی ها حیدری ها و بقیه می روند . . .
ماهم می رویم . . . دائمی ک نیستیم . . . اما اگر ب نسل آینده کانون خوب فکر نکنیم آینده ای برای کانون متصور نخواهد بود . . .
ولی کدام ماست ک نخواهد کانون رو در یک بازگشت از سالهای دور بهتر از گدشته نبیند . . .
پی نوشت : اصلا حالم خوب نیست . . .
من به شخصه کم کاری خودم رو حداقل میپذیرم ...البته که کار دیگری در جهت پنافع کانون میکردم ولی بازم کم کاری کردم:(
پس ار هر فرازی، فرودی است ... این یک سیر تاریخی و طبیعی است.
این متن جای هیچ حرفی رو باقی نمیگذاره...این متن حاصل سالها تجربه ست...
اصلا این متن یه کلاس درسه برای ما که بدونیم حتی اگه کانون برای خودمون جدی نبوده برای قبلی ها جدی بوده و حداقل به خاطر قبلی ها کانون باید رو پا بمونه....
گرچه کانون برای تک تک اعضا جدی یه...
امیدوارم کانون دوباره به روزای اوج خودش برگرده...خیلی زود...
از هیچ کمکی برای کانون دریغ نمیکنم...
..........................
امیدوارم بعد از عید با تمام نیرو کم کاری این مدت رو جبران کنیم
متاسفانه یه ترسی بین بعضی از اعضای جدید وجود داره که با اینکه خیلی علاقه به فعالیت دارند ولی میترسن خودشون مدیر اجرایی بشن فکر کنم میتونه یه راهکارش این باشه که با اعضای قدیمی به صورت مشترک مدیر اجرایی بشن تا هم اعتماد به نفس فعالیت اشون بیشتر شه و هم چند و چون کار رو کامل یاد بگیرن.
تو همین ترم هم پروژه هایی مثل اکران خیریه و ساخت کلیپ نوروز انجام شد پیگیری های کلاس فیلمنامه هم بود که البته این پروژه مربوط به ترم قبله و نیت به اقدام برا اکران پیانیست و شکار هم بود که موکول شدن به ترم قبل خب حضور بچه ها تو جلسه هفتگی کم بود که خیلی بده ولی خب با توجه به نزدیک شدن به عید تا یه حدی طبیعی اه و مطمئنا از بعد عید سر کانون خیلی شلوغ میشه من یه سلسله اکران (6 تا فیلم ترسناک در قالب جشنواره احتمالا با دعوت منتقد) دارم که گذاشتم برا بعد عید و در کنار اکران های دیگه مطمئنا شلوغ میکنه سر کانون رو.
به نظرم آنچنان به این بغرنجی هم که بعضی ها میگن خیلی کانون کساد نشده مطمئنا نزدیک شدن به عید هم تاثیر گذاره و پروژه هایی هم که یه پیش تولید کوچولو داشتن و اصلش رو گذاشتن برا بعد عید هم نباید نادیده گرفت ولی خب جملات شکور کاملا درسته و همین توجه بیشتر به کانون هم خیلی خوبه .
به آقای پشت مشهدی:
بعد هم مگه تعداد بچه های جدید چن نفره؟ اونطور که من دیدم خیلی کمتر از مثلا ورودی دوسال یا سه سال پیشه...
چرا در مورد بچه های جدید میگید که ترسی بینشون وجود داره برای اکران ؟ (البته خودمو نمیگم که جدید هستم) حالا ما که تازه اومدیم ولی خب ترس هم هس، اول اعضای جدید باس ببینن که اکران کار سختی نیس و بعد ترسشون بریزه
به خانم شهسواریان :
خب تو اون بچه های جدید (که البته شما استثناء بودید) این ترس هست و یکی از راه حل هاش که به نظرم اومد همکاری با بچه های قدیمی تر برای مدیر اجرایی شدنه و خب میتونه راه حل های دیگه هم داشته باشه و منظور از بچه های جدید از نظر عضویت اشون تو کانونه یعنی میشه طرف سال آخر دانشگاه باشه و تازه به کانون اومده باشه که میشه عضو جدید کانون و متاسفانه فعالیت هاشون به عنوان مدیران اجرایی کمه که میشه با افزایشش خودشون رو بهتر تثبیت کنن. چون بالاخره آینده کانون مال اوناست.
امیدوارم بعدعید همه چیزباتلاش بیشتربچه ها درست بشه.
15 روز سنجاق بودن کافی نیست آیا واقعاً؟! :)
اوپس!
این پست به صلاحدید مسئولین وبلاگ سنجاق شده و تا حالا سنجاق بوده نه من!
الانم خانم جهانی استعفا دادن و به من گفتن که تا وقتی که زرگر به نت دسترسی پیدا کنه، هوای وبلاگ رو داشته باشم.
فکر کنم با توجه به اینکه الان من دارم امور وبلاگ رو رتق و فتق میکنم و نویسنده ی پست هم خودمم، حق خارج کردن این پست از حالت سنجاق رو داشته باشم.
ردیف خانم
شکور