ش | ی | د | س | چ | پ | ج |
1 | 2 | 3 | 4 | 5 | ||
6 | 7 | 8 | 9 | 10 | 11 | 12 |
13 | 14 | 15 | 16 | 17 | 18 | 19 |
20 | 21 | 22 | 23 | 24 | 25 | 26 |
27 | 28 | 29 | 30 |
از راست به چپ:خودم،پریماه(راننده)،توفیق،پری
مهسا(دوستم) هم داره عکس میگیره (دست های پشت پرده است)
دو هفته پیش سه شنبه بود،امور فرهنگی داشت میبست و ما همه اومدیم بیرون که بریم پی کارمون.دانشگاه هم خلوت،پرنده پر نمیزد!
ی دفه دیدم پریماه و پری مشکوک میزنن،هی پچ پچ میکنن.گفتم ینی چی شده؟کسی مرده؟!کار خلافی میخوان بکنن؟!
تا اخر فهمیدم که پریماه حوس تراکتور سواری زده به سرش!به توفیق گفت من میرم اون تو میشینم توهم ازم عکس بگیر.همین که این جمله از دهن پریماه بیرون اومد ی دفه اون تیکه،دقت کنین فقط اون تیکه ی دانشگاه،اتوبان شد!!!
از پله های ادبیات،اون بالا که میره به سمت زمین و حقوق و ... عین مور و ملخ آدم میومد.حتی ی دفه از پشت امور فرهنگی که خرابه است و اون نمایشگاهه که میره به سمت آلاچیقا هم چند نفر بیرون اومدن!!!داشتیم دیوونه میشدیدم.ترکیدیم انقد خندیدیم.آخر پریماه گفت به من چه،و رفت نشست تو تراکتوره.در همین لحظه آدمایی که از اونجا رد میشدن دوبرابر شدن به طوری که میانگین رد شدن آدما تو بیست سال گذشته از اون تیکه انقد نبوده!!!
ماهم هی با فیگورای مختلف توی تراکتور،روی تراکتور،زیر تراکتور،کنار تراکتور،رو چرخ تراکتور،... عکس مینداختیم و بقیه ی جوری نگاه میکردن انگار دارن تیمارستانیارو نگاه میکنن!خب چیه،دوست داشتیم!حتی میتونم بگم افتخار نشستن تو تراکتور نصیب من هم شد!!!
خلاصه کبود شدیم اونروز انقد خندیدیم.به امید سواری های بعدی(کامیون،تریلی،تانک،...!!!!)
چقد کیف داد
ولی انصافا تراکتور چرخای محکمی داره.
من که هیچی اگه 5 تامون باهم رو چرخش وایمیسادیم بازم هیچیش نمیشد.
دفعه بعد منم خبر کنید.
میخندییی؟؟؟؟!!!!
حیدری
__________________________
مگه تراختور سواری بده آقای حیدری؟
چرا نخندن؟
یاشاسیـــــــــــــــــــــــن تراختــــــــــــــــــــــــور
جهان
ما هم اون دور داشتیم واستون دعا میکردیم
نمیدونین چه لذذذذذذذذذتی داشت!!! فرمون هیدرولیک، صندلی فنری... اصلاً 1 وضیییییی...
جای همه خالی...
اونا رو بگو که از سمت برق و حقوق اومدن ،ایستادن متعجب نگاه کردند!! که اینا چیکار میکنن تو دانشگاه!
خوبه دیگه،از وانت شروع شد ، به تراکتور رسید!
خدا عاقبتمونو بخیر کنه!
فک کنم با دیدن عکس،دل کسایی که اون دور و بر واسمون دعا میکردن ،کمی سوخت!
خیلی جالب بود کاش منم پیشتون بودم...