اکران فیلم The Returnسینمای روسیهвозвращение


"وقتی بازگردم،با لباسهای مرد دیگری خواهم بود، و با نام مرد دیگری. بازگشتم غیرمنتظره است. اگر نگاهم کنی باور نخواهی کرد که منم ، ومن به تو نشانه هایی عرضه می کنم ،وآنگاه باورم می کنی."  

                                                                                                            نگاه اولیس(تئو آنجلو پولوس)

 

 زویاگینتسف در نخستین تجربه کارگردانی اش نوید یک فیلمساز بزرگ را می دهد و خیالمان را از این بابت که سینمای روسیه هنوز زنده است و نفس می کشد راحت می کند. حالا می شود گفت زویا گینتسف به همراه الکساندر سوکوروف ،نیکیتا میخالکوف وآندری کونچالوفسکی پرچمدار و میراث دار سینمای غنی شوروی و بزرگانی چون آیزنشتاین ،پودوفکین،داوژنکو،کوزینتسف و تارکوفسکی است. بازگشت، داستان مردیست که پس ازغیبتی دوازده ساله به خانه برمی گردد و پسرانش را به سفر تفریحی سه روزه ای می برد که پایانش به فاجعه منجرمی شود. فیلم از یک روز شنبه شروع می شود ودرشنبه بعدی به اتمام می رسد. ما طی یک هفته شاهد رابطه ای غریب بین پدربا فرزندانش هستیم که در کمتر فیلمی نمونه اش را دیده ایم . لحظاتی از فیلم آنجا که آنها برای ماهیگیری به دریاچه اطراف جزیره می روند یادآور فیلم زیبای (راه بزرگ آبی) جیلو پونته کوروو با بازی ایو مونتان است که البته آن فیلم داستان و ماجرای دیگری دارد ولی وجود چند نکته مشترک ، مقایسه این دو اثر را اجتناب ناپذیر می کند. مهم ترینش ارتباط پدرو دو پسرش است که سعی دارد در حین تلاش برای تامین معاش از طریق ماهیگیری به فرزندانش درس زندگی بدهد و به اصطلاح آنها را مرد بار بیاورد منتهی با روشی مهربانانه ،ابرازعشق، ایجاد رابطه و دوستی مستقیم و متقابل با آنها. در (بازگشت) هم پدر در تمام طول سفر تا لحظه بودنش سعی در آموزش بچه ها دارد و می خواهد آنها را برای زندگی آینده آماده کند اما شیوه تربیتی او کمی غیرمعمول وسختگیرانه است همینطور مهرورزی او که کمترین نشانی از آن در فیلم دیده می شود چه آنجا که وقتی پس از سالها غیبت بازمی گردد و از توجه عاشقانه به همسرش خودداری می کند و چه در رابطه با فرزندانش که انتظار رفتاری پدرانه و صمیمانه از سوی اورا دارند ولی در مقابل با برخورد سرد پدر روبرو می شوند. اما با کمی تعمق و مرور تمام لحظات حضور پدرمی توان به عشق و علاقه او به خانواده و به ویژه فرزندانش پی برد و مهر پنهان او نسبت به آنها از خلال ماجراها و رویدادهای فیلم قابل ردیابی است. از دیگر شباهت های تصویری این دو فیلم روسی و فرانسوی فصل های پایانی آنهاست که درهردو، پسرها پس از مرگ پدرشان جنازه او را از میان آبها تا ساحل حمل می کنند. در فیلم پونته کوروودراین لحظات سخت تاکید بربروزروحیه مردانگی درپسربچه های کم سن وسال پدر می شود و در سکانس مشابه فیلم زویاگینتسف علی رغم اشاره به همین وجه،موضوع فقدان وجای خالی پدر برجسته می شود و یکی از تکان دهنده ترین لحظات فیلم را خلق می کند . دو برادر خیره به جنازه پدر نگاه می کنند که ناگهان قایق به صخره ای برخورد می کند و همین سبب تکان خوردن پیکر بی جان او می شود. شاید تا این زمان و حتی اندکی پس از آن در پسرها هیچ احساس دوستی و محبتی با پدرشان به سبب رفتار خشن و برخوردهای قهرآمیز ظاهری نبود اما وقتی آنجایی که به خاطرغفلت آنها،قایق حامل جنازه پدر از ساحل فاصله می گیرد و در آبهای دریاچه غرق می شود می بینیم که با تمام وجود پدرشان را فریاد می زنند اما دیگر ثمری ندارد و آنها مهم ترین تکیه گاه و پناهشان را از دست داده اند و باید تمام درسهای پدر در طول این سفر سه روزه را با هم مرور کنند و از این به بعد روی پای خودشان بایستند. آنها زمانی به مهر و عشق پدرنسبت به خودشان پی می برند که خیلی دیربه نظر می رسد و در اینجاست که ما یکی از بهترین نمونه های کارکرد عکس در فیلم را می بینیم. ابتدا عکسهای سیاه و سفیدی از لحظات سفر نشان داده می شود و بعد آن سه عکس پایانی که بیانگر میزان عشق وعلاقه پدر به خانواده اش است و تا آخرین لحظه فیلم این راز مهر پدر و وجه مثبتش بر ما و فرزندانش پوشیده مانده بود. هرچند پیشتر نیز در لحظاتی گذرا این عکسها را دیده ایم اما تاکید و مکث دوباره در انتهای فیلم ازاهمیت ویژه این تصاویرونقش پررنگ آنها حکایت می کند . عکسی از مادر در جوانی ،عکسی که در آن آندری دست پدرش را گرفته ولی ما صورت پدر را نمی بینیم و عکس پایانی هم عکسی ست که ایوان کوچک را در آغوش پدر نشان می دهد. این سه قطعه عکس به اضافه آن عکسی که بچه ها در روز ورود پدر در آلبوم پیدا می کنند در واقع شاید تنها مدارک بی گناهی و تبرئه پدر از اتهام بی مهری و بی عاطفگی باشند و خط بطلانی باشند بر قضاوت اشتباه آندری و ایوان و ما تماشاگران درباره پدر.

در فیلم هیچ اشاره ای به نقش مادر درزمان غیبت طولانی پدر نمی شود. اینکه چرا او در طول این مدت هیچ صحبتی درباره پدر با فرزندانش نکرده است؟ آیا در تمام این سالها بچه ها هیچ تماسی اعم از ارتباط تلفنی یا نامه نگاری با پدرشان نداشته اند؟ ظاهرا هم نه به آنها گفته شده که پدرشان مرده است و نه از جدایی و متارکه پدرومادرسخنی به میان می آید. در همین راستا ایوان در اولین شب حضور پدر از برادر بزرگترش می پرسد: از کجا اومده؟ و آندری می گوید: فقط اومده.

در فیلم و در دیالوگها اشاره ای ضمنی به شغل پدر (خلبانی) می شود اما ظاهرا این موضوع قطعیت ندارد. آیا پدر یک زندانی با گذشته ای ناخوشایند نمی تواند باشد که دوران محکومیتش را می گذراند و حالا مثلا به مرخصی آمده؟ و آیا در پایان با فرو رفتن در میان آبهای خروشان به نوعی تطهیر نمی شود؟ به نظر این موارد و عدم ارائه اطلاعات از گذشته پدر بیش از آنکه مربوط به ضعف و خلاء های فیلمنامه باشد به نوعی یکی از امتیازات فیلم است و همین عدم ارائه شناسنامه از پدر و سرک نکشیدن به گذشته او و دلایل سفرش به آن جزیره و سوالاتی از این دست که آنجا دنبال چه بوده فیلم را دارای یک فضای رازآلود و اسرارآمیز کرده است و تاکید می کند که آنچه اهمیت دارد نه گذشته پدر که ما حتی اسمش را هم نمی دانیم بلکه آنچه باید مورد توجه قرار گیرد رابطه او با فرزندانش (آن هم نه رابطه ای ظاهری و عینی) است.

از چشمه های درخشان کارگردانی اثر که اشاره ای کنایی به عنوان اثر هم دارد استفاده از برج ساحلی است . در ابتدای فیلم بچه ها برج بلندی را برای شیرجه زدن به داخل دریاچه انتخاب می کنند . همه با موفقیت این کار را انجام می دهند به جز ایوان که در ادامه مورد تمسخر برادرو سایر دوستانش قرار می گیرد و باز در ادامه صحنه ای هست که آندری پس از درگیری با ایوان پیراهنش را پاره می کند و منجر به تعقیب و گریز آنها می شود که موسیقی سوزناک قره نی آن را همراهی می کند. آن فصل ابتدایی، آن دعوای دو برادروآن آهنگ غمبارو سوگوارانه در حقیقت پیش درآمد و مقدمه ای می شود بر فصل تعقیب و گریز پدر و ایوان و بالارفتن پسر از برجی مشابه که درنهایت حادثه ای مرگبار را رقم می زند.

نماهای زیبا و چشم نواز از دریاچه و طبیعت و قاب بندی های دیدنی (بازگشت) کار میخاییل کریشمن است و موسیقی آن را آندری درگاچف ساخته که هر دو از امتیازات فیلم هستند که در کنار کارگردانی زویاگینتسف وبازیهای درخشان کنستانتین لاوروننکو(پدر)،ولادیمیر گارین(آندری) و ایوان دوبرونراوف(ایوان) باعث موفقیت این فیلم و برنده شدن شیر طلایی جشنواره ونیز شدند.

تماشای (بازگشت) به عنوان یک شاهکار کوچک و جمع وجور البته حوصله و حال غریبی می خواهد و زمان مخصوص به خودش را و مناسب ترینش احتمالا لحظاتیست که به هر دلیلی رابطه تان با والدینتان شکرآب است و خدای نکرده حوصله شان را ندارید و به مهر پنهانشان واقف نیستید ودیدن این فیلم تلنگریست که شما و ما را به خودمان بیاورد و اینکه با وجود تمام سختگیریها و عتاب و خطاب ها پی به ذات مهربانشان ببریم و قدرشان را بدانیم. این البته به صورت بالعکس هم صادق است یعنی توجه ویژه والدین به فرزندان ناسازگار و بدرفتار و اینکه با عبور از لایه های بعضا ناخوشایند ظاهری به آن مهر و عطوفت نهفته پنهان در وجودشان دست یابند.

اما تلخ ترین اتفاق حاشیه ای در مورد فیلم یقینا مرگ نا به هنگام ولادیمیر گارین بازیگر نقش آندری (برادر بزرگتر) پس از فیلمبرداری ست و اینکه او خود موفق به تماشای فیلم و بازی زیبایش نشد که حالا با علم به این نکته دیدن این فیلم و تماشای لحظات حضور او دشوار است. آن نگاه نافذ و خیره آندری به جنازه پدر را یادتان هست؟ آن چشم های مغموم ولادیمیر گارین را می گویم که دیگر نیست. 

نظرات 5 + ارسال نظر
سارا حنانی پنج‌شنبه 11 مهر 1392 ساعت 13:08

من این فیلم رو دیدم
ولی هر چی فکر کردم یادم نیومد کی دیدم و کجا بود
آخرش واقعا تاثیرگذاره

صدآفرین پنج‌شنبه 11 مهر 1392 ساعت 14:37

اگر من مدیر اجرایی نمایش این فیلم بودم، به خودم افتخار میکردم
این فیلم یکی از عجیب ترین فیلم هایی هست که تاحالا دیده ام
و از موسوی هم ممنونم که این فیلم رو به من معرفی کرد
شکور

به شکور
امیدوارم اکران خوبی بشه
الان هم قصد دانلود این فیلم رو دارم
فردین

شکور پنج‌شنبه 11 مهر 1392 ساعت 15:32

فکر میکنم این عکسی که گذاشته شده خیلی حجمش زیاده
شکور

حجمش 180 کیلوبایته، فکر نمیکنم خیلی باشه!
قدکساز

ali یکشنبه 14 مهر 1392 ساعت 21:56

بد موقع اکران میشه فردین!!!!!!!!!!!!!!!!!!

شکور شنبه 18 آبان 1392 ساعت 17:43

الان 18 آبانه و فردین هفته ی پیش کلا اکران این فیلم رو کنسل کرد.
شکور

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد