ش | ی | د | س | چ | پ | ج |
1 | 2 | 3 | 4 | 5 | ||
6 | 7 | 8 | 9 | 10 | 11 | 12 |
13 | 14 | 15 | 16 | 17 | 18 | 19 |
20 | 21 | 22 | 23 | 24 | 25 | 26 |
27 | 28 | 29 | 30 |
مکانیسم های دفاعی
مکانیسم های دفاعی فرایند هایی هستند که محتوای ضمیر ناخودگاه را در همان ضمیر ناخودآگاه نگه می دارند و ما با تمسک به آنها امر سرکوب شده را همچنان سرکوب شده نگه می داریم.
"حافظه انتخابی" (selective memory دستکاری خاطرات به نحوی که ما را خرد نکنند یا از یاد بردن کامل حوادث دردناک ) " انکار " (denial باور اینکه مشکل اصلا وجود ندارد یا واقعه ناگوار هرگز رخ نداده است) "اجتناب" (avoidance دوری کردن از افراد یا موقعیت هایی که می توانند با تحریک برخی تجارب یا احساسات ما را دچار اضطراب کنند ) "جابه جایی" (displacement تلافی چیزی را سر کسی در آوردن که به اندازه کسی که مسبب اصلی ترس ، آزار و سرخوردگی ما شده تهدید کننده نیست ) و "فرافکنی" (projection نسبت دادن ترس ها ، مشکلات یا امیال گناه آمیزمان به سایر افراد و تخطئه ایشان به خاطر آن تا از این طریق وجود این چیزها را در خودمان انکار کرده باشیم) نمونه هایی از مکانیسم های دفاعی ما هستند. همچنین بسیاری از تجربه های روانی می توانند عملکردی همانند مکانیسم های دفاعی داشته باشند...مانند "الفت هراسی" ( fear of intimacy هراس از الفت و رابطه عمیق عاطفی با دیگران).
البته گاهی مکانیسم های دفاعی از کار می افتند و آن زمانی است که ما دچار اضطراب می شویم. اضطراب قادر است پرده از مسایل ریشه ای ما بردارد...در واقع به همین دلیل است که *اتفاقات * و* کشمکش های استرس زا * در فیلم موجب شناخت شخصیت حقیقی افراد بدون نقاب مکانیسم های دفاعی می شود.(در واقع اضطراب متضمن بازگشت امر سرکوب شده است زیرا ما مضطریبیم تجربه دردناک یا گناه آمیزی که سرکوبش کرده ایم دوباره پدیدار شود) مورد دیگری که مکانیسم دفاعی اشخاص در آن از کار می اقتد خواب و رویاست.در واقع اعتقاد براین است که مکانیسم های دفاعی در خواب همانند بیداری عمل نمی کنند و ضمیر ناخودآگاه آزاد است به ابراز خود بپردازد البته با قدری تحریف و سانسور. در واقع پیامی که ضمیر ناخود آگاه ما در رویا بیان می کند از طریق فرایند های جابه جایی و تراکم تغییر شکل می دهند تا ما به آسانی به حقیقت رویای خود پی نبریم
مثلا از اصول کلی تفسیر رویا این است که بیننده رویا خود تمام شخصیت های رویایش را خلق می کند. بنابر این ممکن است هر فردی را که به خواب می بینیم بخشی از تجارب روانی خودمان باشد (فرافکنی)
مثلا در فیلمی می بینیم که شخصی در رابطه ای عاشقانه ، در کارش ، یا در یک تلاش هنری و ... شکست خورده و شبی خواب می بیند خواهرش نوزادی مرده به دنیا آورده است.(فرا فکنی+ نماد پردازی از طریق تراکم برای نافرجام ماندن چیزی که مورد علاقه فرد است)
از دیگر اصول تفسیر رویا نمادهای مرد ( برج ، موشک ، اسلحه ، درخت و...) ونماد های زن ( غار ، اتاق ، فنجان و ...) باشد
{این فنجان معروف همان لیوانی است که من خودم را کشتم که در فیلم نامه تردید ابدی بگنجانیم و مرد که همسرش را در واقعیت کشته حالا در یک گیر و دار روانی لیوان را بیاندازد و بشکند...که مورد موافقت قرار نگرفت}
مرگ
فکر مرگ برای انسان بیش از هر چیز با از وانهادگی و تنها ماندن نسبت دارد...مرگ غایت وانهادگی است. ترس از مرگ غالبا مسبب الفت هراسی نیز هست زیرا ترس از مرگ اغلب به ترس از زندگی منجر می شود!!! در واقع فرد با شناخت قطعیت مرگ و بنابراین پایان دار بودن تمام خوشی ها سعی می کند از دل بستن به آنها پرهیز کند. نکته جالب ماجرا وقتی است که خود زندگی کردن نیز یکی از همین خوشی ها محسوب شود!!! وقتی وحشت عمیق از دست دادن زندگی حیات را چنان زجر آور و هولناک می گرداند که یگانه راه رهایی از آن مرگ است !!! (فروید به همین تریتب معتقد بود انسان رانه مرگ خواهانه death drive دارد – در کتاب بوف کور که روایتی مالیخولیایی از تنهایی های فردی روانی است در جایی مرد از ترس سایه های مدام و وحشتناک روی دیوار که نماد مرگ هستند فریاد می زند آی مرگ ! کجایی تا مرا از اینها رهایی بخشی ...)
شخصیت
از نظر فروید شخصیت انسان از سه قسمت نهاد id ) ) خود (ego ) و فراخودsuper ego ) ( تشکیل یافته است.
نهاد همان نا خود آگاه است که در باره اش صحبت شد
فرا خود در تقابل آشکار با نهاد که منبع روانی غرایز است قرار دارد و بنابر تابو های فرهنگی مقرر می کند که کدام امیال (از طریق سرکوب ) در نهاد قرار خواهند گرفت .
" خود " یا خویشتن خود آگاهی که از طریق حواس ، جهان خارج را تجربه می کند نقش داور میان خود و فراخود را بازی می کند و بنابراین هر سه این ها از طریق ارتباطشان با یکدیگر تعریف می شوند. در واقع خود ثمره کشمکشی است میان آنچه که ما به آن تمایل داریم (نهاد) و آنچه به حکم جامعه نمی توانیم از آن بهره مند شویم (فرا خود )
در فیلم روانی اثر آلفرد هیچکاک این سه سطح از شخصیت نورمن(قاتل روانی) به طرز استادانه ای با سه طبقه خانه او نماد سازی شده است. به این ترتیب که در طبقه وسط ( که نماد خود است) نورمن یک شخصیت عادی و معقول دارد-همان چیزی که در بیرون از او می بینیم. در طبقه بالایی (فراخود)او با صدای مادرش به خود تحکم می کند و خود را از انجام امیالش باز می دارد. و در زیر زمین ؛ نهاد ، نمادهایی از امیال نهفته مانند جنازه مادر نورمن را مشاهده می کنیم.
در پایان باید بگویم هرچند اینها نظریه های ابتدایی و بنیادین روانشناسی و بالاخص مربوط به تلاش های زیگموند فروید بوده اند و با پیشرفت های صورت گرفته صورت تکاملی به خود گرفته اند و حتی در مواردی رد شده اند اما در دنیای هنر همچنان از آنها استفاده می شود و دانستن آنها برای یک هنرمند – منتقد ضروری است.
پیش نویس-پی نوشت-پاورقی
ببخشید که دیر شد
ببخشید که زیاد شد
ببخشید که کمی تخصصی شد
مرجع اکثر مطالب ذکر شده کتاب نظریه های نقد ادبی معاصر ، لویس تایسون ، انتشارات حکایت قلم نوین بود ( مرجع جلسه اول کتاب چگونه فیلمنامه بنویسیم سید فیلد و جلسه دوم و سوم کتاب داستان رابرت مک کی بود)
خعلی خوبه
مثکه رفته باشی کلاس, بعد هر هفته جزوه ی جلسه رو هم «دختر پاک نویس کلاس» برات تایپ شده بفرسته...
نه بابا اشکان آقا مهندس،خودش جزوه مینویسه
مطالبی که نوشتم چکیده و هضم شده هایی بود از فرهنگ روان شناسی دکتر علی صاحبی ، نظریه نقد ادبی معاصر ، رویا ها ی یونگ و سینما به روایت اسلاوی ژیژک...
در واقع برای این که مطمئن باشم چرت نمی گم مجبور شدم برم همه رو دوباره نگاه کنم... به نظرم غیر منصفانه است که این حرکت با جزوه یک دختر پاک نویس مقایسه بشه...
خوب بابا! منظورم سطحش نبود که! اینکه در دسترسمونه رو گفتم!
شکور
نمادهایی مثل همون لیوان و این مسائل, آیا واقعا می تونه تو یه فیلم انتقال دهنده ی مفهومی که نویسنده داره بشه؟
یعنی آیا انتقال مفهوم همچین تصاویری به یه بیننده نیاز به یه اشتراک علمی خیلی شدید بین نویسنده و بیننده نداره؟
همون مثالی که در مورد تردید زدی، به فرض که این پلان در فیلم بود, آیا توقع داشتی که همه بفهمن که منظوری از این لیوان هست, یا اینکه توقع داشتی که کسایی که این نماد پردازی رو می دونن بفهمن, یا اینکه اصلا معتقدی که به صورت ناخودآگاه بین هر بیننده ای و مفهومی که لیوان نمادش هست, رابطه ای برقرار میشه؟
کلا این میزان عمق در مفهوم یه پلان در یک فیلم که احتمال زیادی داره باعث نامفهوم به نظر رسیدن فیلم برای یه بیننده ی عادی بشه و شاید باعث تحسین شدن در مقابل یه بیننده ی خیلی خفن بشه, نشون دهنده ی مثلا «بهتر بودن» یه فیلمه یا فقط نشون دهنده ی «سبک و سیاق» یه فیلم؟
البت من هنوز نمیدونم به چه مصداقی از مفهوم «پدیده ی هنری» میشه گفت «بهتر»...
(هنوز کل متن رو کامل نخونده ام.)
شکور
بسیار خوب و مفید.دست شما درد نکنه
خیلی ممنون از دوستان...
به عباس...
حاجی قبلا هم این بحث رو انجام دادیم...اولا که به نظر من بیننده فیلم کوتاه باید بیننده جدی سینما و آدم با سوادی باشه...دوم اینکه اگر عده ای نماد های یک فیلم رو نفهمن هم مشکلی به وجود نمی آد...اون عده که فهمیدن لذتشو می برن ولی بقیه چیزی رو از دست نمی دن...
اصغر فرهادی سر کلاسای کارنامه می گفت آدم باید تو قسمتای مختلف فیلمش به بیننده جدی ترش کادو بده...چیزایی که ممکنه دفعه اول که می بینیش نفهمی چرا هست...واست سوال ایجاد کنه...بعد شب که داری می خوابی یا دو روز بعد که روزنامه می خونی یا یه هفته بعد که داری کتاب می خونی به قضیه پی ببری و با خودت بگی...عجب شاهکاری!
اقای توپ شکن بنده بعد از چند وقت غیبتی که در
وبلاگ داشتم آمدم و با پست های کارگاه فیلمنامه شما رو به رو شدم
و چون دیدم قسمت چندمشه گفتم میامو از قسمت اول شروع میکنم و سریع همشو می خونم
اما وقتی اولی رو خوندم متوجه شدم آخ جون ازین پست های آبکی نیست که همه قسمتاشو بزاری جلوتو سرسری ازشون عبور کنی بلکه ازین پست هاست که آدم از کامنتاشم چیز یاد میگیره
و امیدوارم هم پست های شما ادامه پیدا کنه هم پست هایی ازین دست..