ش | ی | د | س | چ | پ | ج |
1 | 2 | 3 | 4 | 5 | ||
6 | 7 | 8 | 9 | 10 | 11 | 12 |
13 | 14 | 15 | 16 | 17 | 18 | 19 |
20 | 21 | 22 | 23 | 24 | 25 | 26 |
27 | 28 | 29 | 30 |
این پست تا ده روز دیگه, مسنجوق شده و در ابتدای وبلاگ باقی می ماند.
هر کس برای عکس زیر, متن بهتری بنویسه, با رای بچه ها برنده اعلام میشه و جوایز زیر به برترین ها داده میشه. ادامه ی مطلب رو ببینید
دوستان علاقه مند, تصویر رو دانلود کنن, متنشون رو در مستطیل مشخص شده بنویسن و تا 15 روز دیگه یا تو همین پست آپلود کنن یا اینکه در یه پست مجزا آپلود کنن. اسم شرکت کننده رو هم فراموش نکنید. بعد از 15 روز چنانچه استقبال خوب بود, رای گیری خواهیم کردهنوز جایزه دقیق تعیین نشده ولی احتمال این هست که نصف تهران رو به نام نفر اول بکنیم و نصف باقی مانده هم به نسبت 3 به 2 به نام نفرات بعدی
با اینکه مسابقه تا 15 روز دیگه اس, ده روز سنجاق کردم. میدونم خودم
شکور
نفیسه ایرانی
پشت صحنه ی ساخت فیلم «تردید»
لوکیشن: دانشکده ی معارف
چه دانستم که این سودا مرا زین سان کند مجنون
دلم را دوزخی سازد دو چشمم را کند جیحون
چه دانستم که سیلابی مرا ناگاه برباید
چو کشتی ام دراندازد میان قلزم پرخون
زند موجی بر آن کشتی که تخته تخته بشکافد
که هر تخته فروریزد ز گردشهای گوناگون
نهنگی هم برآرد سر خورد آن آب دریا را
چنان دریای بیپایان شود بیآب چون هامون
شکافد نیز آن هامون نهنگ بحرفرسا را
کشد در قعر ناگاهان به دست قهر چون قارون
چو این تبدیلها آمد نه هامون ماند و نه دریا
چه دانم من دگر چون شد که چون غرق است در بیچون
چه دانمهای بسیار است لیکن من نمیدانم
که خوردم از دهان بندی در آن دریا کفی افیون
اخ جون
من درباره عباس شکور مینویسم
امان از عباس شکوری دارم به تردید ها فکر می کنم
این عکس باعث شد دوباره به کانون و وبلاگ فکر کنم
دلم برا کانون تنگ شده
! کسی خبر داد که میخوایم مسخرتون کنیم یا اتفاقی دیدید؟:)
شکور