ش | ی | د | س | چ | پ | ج |
1 | 2 | 3 | 4 | 5 | ||
6 | 7 | 8 | 9 | 10 | 11 | 12 |
13 | 14 | 15 | 16 | 17 | 18 | 19 |
20 | 21 | 22 | 23 | 24 | 25 | 26 |
27 | 28 | 29 | 30 |
کارگاه تصویربرداری تو فشرده ترین حالت ممکن برای دوستان و من در روزهای بیست و یکم و بیست و دوم خرداد 92 برگزار شد
کارگاهی که همونطور که قبلا اشاره کردم برای انتقال تجربیات بود و یک سری اطلاعات محدودی که داشتم که در اختیار دوستای خوبم بگذارم
البته که بحث تصویربرداری بسیار بسیار گسترده س
اما همونطور که اشاره کردم فقط برنامه بر این بود که بچه ها یه سری چیزایی که ب کارشون میاد رو باهاش آشنا بشن...
ک خدا رو شکر همینطور شد
و البته بچه ها اصلا اصلا نباید تمریناتی رو ک گفتم فراموش کنن...
البته دو سه تا مطلب بود که متاسفانه فرصت نشد که بهش اشاره کنم.اما قول می دم که بزودی یه روز رو برای این کار قرار بدم...
اون روز خیلی دیر نخواهد بود
...
تشریف بفرمایید ادامه ی مطلب...
بهرحال خدا را سپاسگذار هستم که تونستم این کارگاه رو به همت دوستان باهم برگزار کنیماینکه وقتی تو کارگاه و بیرون رضایت بچه ها رو از کلاس حس می کردم خیلی برام خوشایند بود
البته حرفهای عباس شکوری هم واقعا بجا بود و سعی می کنم حتما تو خودم برا برنامه های بعدی ترتیب اثرش بدم
...
این کارگاه با وجود سختی ها و ناهماهنگی ها و ناملایماتی که داشت برای من خیلی خاطره انگیز و قشنگ بود
اینکه ببینی دوستات با اشتیاق سر کلاس بیان و تو بحث شرکت می کنن و خوب هم درس ها رو یاد گرفتن
اینکه ببینی بچه ها شوق یادگیری تو وجودشون موج می زنه
اینکه می تونی به دوستات چیزی رو که بلدی یاد بدی تا اون هم بتونن او کاری رو ک بهش علاقه دارن بهتر از گذشته دنبالش کنن
اینا خیلی حس های خوبیه...
انصافا از نظر روحی ارضا شدم...همین بود که خستگی ها اصلا نمی تونستن بهم غلبه کنن...
این کارگاه برای من پر از خیر و برکت بود
مثلا یکی اینکه من دوتا امتحان معرفی به استاد داشتم و باید تا آخر خرداد اونا رو می گذروندم
یکی از اونا آزمون سازی زبان بود که آخرین بار 5 شده بودم
و قرار بود که 25 خرداد این امتحان رو بدم...
21 و 22 کارگاه تو طهران
23 و 24 هم سر کار تو تلویزیون
25 امتحان بود
امیدی به قبولی نداشتم چون نخونده بودم.اما رفتم دانشگاه
اما دیدم استاد نیومده.امتحان عقب افتاد.فردا هم نیومد باز هم عقب افتاد
من فرصت پیدا کردم و کمی برای درس تاریخ تحلیلی مطالعه کردم
امتحان دادم و فک می کنم اون رو 20 می شم
و اون یکی امتحان تا روز اول تیر عقب افتاد...که خیلی برام خوب شد
...
اینا محبت خدا بود و اگر دوستان برای من دعا کرده باشند...من می دونستم خیر رسوندن به بنده های خدا بدون اجر نمی مونه...خیلی احساس های خوبی دارم
و اینا رو بگذارید کنار جشن های ملی...
از همه دوستان بخاطر تحمل کردنم ممنونم
+ افرادی مثل خانم فاطمه توفیقی،رضا یوسف دوست،دلناز طلاکوب،خانم سبا حق طلب که زحمت عکاسی و تصویربرداری رو کشیدن.همچنین مسعود زرگر که زحمت ویدئو پروژکتوز و لپ تاپ من رو کشید
و یک تشکر ویژه از گزارش فعالیت خیلی خوب سرکار خانم توفیقی که فرحبخش بود...
همیشه خودم رو کنار کانونی ها احساس می کنم و دوست دارم تا همیشه بدون هیچ منت برای این کانون و دوستای خوبم قدم بردارم
پایدار باد کانون و کانونی ها...
یا علی
والا ما یه خبطی کردیم سر کلاس شما نیومدیم از اون روز به بعد توفیق هی آموخته هاشو به رخ ما میکشه که اگه میومدی الان می دونستی این یعنی چی اون چه جوریه!
حسودیم شد
خسته نباشی
تلاش های تو که از قم پا میشی میای این کارها رو می کنی تو تاریخ کانون کم سابقه اس
شکور
یه دونه ای حاج مهدی.
خواهش می کنم.تصویر برداری با توفیقی بود.
ویدیو پروژکتور با من.
بازم ممنون
دیگه موقع فیلم ، ناخودآگاه ذهنم میره سمت نحوه حرکت دوربینا ، زاویه و ...
بعد اونروز هم فکر کردم بهترین تشکر، ماندگار کردن این عمل تو وبلاگ و نوشتنش برای کانونی ها و آیندگانه.
فکر میکنم با خوندن این پست، جواب سوال بعد از کلاسمو گرفتم...!
باز هم ممنون