کانون فیلم و عکس دانشگاه شهید بهشتی
کانون فیلم و عکس دانشگاه شهید بهشتی

کانون فیلم و عکس دانشگاه شهید بهشتی

شکواییه یک دبیر فرتوت

الان که دارم می نویسم بغض راه گلومو بسته و پرده اشک جلوی چشمامو گرفته......

وقتی یاد اون روز می افتم که من پیشنهاد زدن این وبلاگ و دادم و نور اشتیاق ناشی از قبول کردن پیشنهادمو توی چشای همتون دیدم  دست وپام  می لرزه....

پس کجاست اون من هستم من هستماتون؟؟؟؟

کجاست اون نداهای من هر روز چک می کنم ها........

به کدامین گناه است که عده ای از شما حتی هفته ای یک بار در خانه وبلاگ را نمی کوبید؟؟؟؟؟

آیا نه این که بنایمان بر این بود که هر ۲ روز یک بار حضور خود را در بخش نظرات فریاد بزنیم؟؟؟

آیا نه اینکه قرار بود وبلاگ را همچون جلسات مغتنم بشماریم ؟؟؟؟

آیا...........

دستانم لرزان است و نفسی دیگر بالا نمی آید....

تو خود حدیث مفصل بخوان از این مجمل........





نظرات 12 + ارسال نظر
امید پنج‌شنبه 25 آذر 1389 ساعت 20:41

کاملا موافقم
من که همیشه هستم

امید پنج‌شنبه 25 آذر 1389 ساعت 20:44

راستی خیلی جالبه که اون روزه اول که همه گفتن ما به وبلاگ سر میزنیم من گفتم نمیتونم اما حالا از خیلی ها بیشتر سر میزنم

الهه وفایی پنج‌شنبه 25 آذر 1389 ساعت 21:15

شما و آقای شکوری کیبر و الهام مشمول این شکواییه نمی شوید

الهام محمد نژاد پنج‌شنبه 25 آذر 1389 ساعت 22:57

که آشوب و فریاد از زمین بر آسمان میرود
ما را چو روزگار فراموش کرده اید یاران غایب!!
یاران شکایت از شما کنیم یا از روزگار!!؟؟

اعتراض، اثری ماندگار از مسعود کیمی پنج‌شنبه 25 آذر 1389 ساعت 23:18

من از کسایی بودم که ادعا داشت وبلاگ جواب نمی ده
یعنی اوایلش خوب خواهد بود و بعد از یه مدت متروکه میشه
ولی با شروع کار متوجه شدم که این بار این اتفاق نیفتاده و خوب داریم پیش میریم
اما بازم داره این اتفاق می افته ها
نذارید اینطور بشه
بذارید این خوب پیش رفتن وبلاگ ادامه پیدا کنه
ما که همیشه و هرشب یه سری به ایمیلمون میزنیم
یا غذا رزرو میکنیم
یا سایتی رو چک میکنیم
یا هر چیز دیگه
به هر حال با اینترنت خیلی درگیریم
من خواهش میکنم که هر بار دارید این کارای معمولی رو انجام میدید
یه اعلام وجودی، سرفه ای، اهنی، اوهونی، فحشی، چیزی تو این وبلاگ خدای نکرده دبیر مرده بیارید که مطمئن بشیم که کانون فقط متشکل از 4 عضو نیست
بچه ها
کانون رو به جلسات شنبه محدود کنیم، میشه یه کانون شنبه ای
همین
شنبه ها جمع شیم ببینیم چه کنیم
این کافی نیست
بذارید یکم از تکنولوژی برای گسترش کانون استفاده کنیم
چی بگم دیگه
کچلم کردید

شکور کم پشت

امیر حسین جمعه 26 آذر 1389 ساعت 00:58

نظر می گذارم پس هستم !!
دبیر چرا داره آب می چکه از تو وبلاگ؟

الهه وفایی جمعه 26 آذر 1389 ساعت 01:19

گفتم برای جذب بچه ها یه تغییری بدم جو رو خیس کنم

مژده جمعه 26 آذر 1389 ساعت 21:57

بابا منم که سر میزنم!!!!!!!!
ولی باشه از این به بعد بیشتر سر میزنم....
راستی الهه توی این زمستون این طرح بهاری برای وبلاگ ایده جالبی بود!!!!

ایوب مبتدی شنبه 27 آذر 1389 ساعت 14:47

ناراحت نباشید خدا بزرگه .....
خیلی بزرگه ....
اینترنت هم بزرگه .....
همه می دونند دنیا هم خیلی بزرگه ....
جهانم که دیگه دهکده شده باور کنید .....
منم که هستم یعنی از این به بعد هستم والا....

برای اطلاع دوستان می گم:
آقای محیط هستن ایشون گمون کنم.........

شادی شنبه 27 آذر 1389 ساعت 20:18

من گناه کارم مرا مجبور به اعتراف نکنید! من به کرده خود ژشیمانم می‌نویسم... تا ابد می‌نویسم!

شکور قادر شنبه 27 آذر 1389 ساعت 22:45

بخشش لازم نیست اعدامش کنید

جهان پنج‌شنبه 19 آبان 1390 ساعت 18:18

شکواییه ای شاید نسنجیده:
و اینک آه...........
به من بگویید به کدامین گناه ناکرده مجازات میشویم؟؟
به کدامین دل زخم کرده که من زخم کرده ام.....
دیگر حضور حاضر غایب ندیده ایم؟؟؟؟؟
کجایست دبیر قدیمی؟؟؟کجایست عاشق ده فرمان؟؟؟
کجایند پیران ژرف اندیش؟؟؟؟؟
شما را چه شده ست؟؟؟؟
من آن کودک 5 ساله ی معصومم که از نامادران تمنای مادری دارد.....
من آن دختر ابرهای بارانم که فریاد میزنم آغوش مادرم را برای 5 شماره.......
گریانم و غمگین و در انتظار..........
اما می گویم:
اگر مادرم آغوش گرمش را بگشاید قول میدهم قبل از 1 بگویم 5...
شما را چه شده ست؟؟؟؟؟

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد