توکلی کاهانیزه شده/خانه سبز،این قسمت:من دیه گو مارادونا هستم/این متن ادعای نقد بودن ندارد

«بی خود و بی جهت» + «اسب حیوان نجیبی است» + ایده ی کلی بعضی شوخی های «خانه ی سبز» + «عجیب تر از تخیل» + خلاقیت تدوینی سبک «طبقه حساس» = «من دیه گو مارادونا هستم»

 

یادم می آید روزگاری، در یک دوره از جشنواره، فیلم های بزرگی مثل «اینجا بدون من»، «یه حبه قند» و «جدایی نادر از سیمین» در همه ی رشته ها در حال رقابت با هم بودند و سایر فیلم ها هم هر یک در مسیری، چنان حرفی برای گفتن داشتند که گرفتن جایزه برای «بهترین موسیقی» و «بهترین بازی نقش مکمل مرد» جرم در همان جشنواره، چندان غیر منطقی نمی نمود.

ولی حالا سطح جشنواره فجر چنان افول کرده که بهترین فیلم جشنواره – از نگاه بسیاری از دوستان و منتقدین – بشود، من دیه گو مارادونا هستم!

منظور از این سخنان این نیست که فیلم، فیلم بدی است! به هیچ وجه! منظور این است که روزگاری بود که در جشنواره، چنین فیلمی به هیچ عنوان نمی توانست لقب «یکی از بهترین فیلم های جشنواره» را به خود اختصاص دهد.


http://cdn.bartarinha.ir/files/fa/news/1393/11/1/445043_982.jpg

   البت شاید از آنجا که تمام فیلم های جشنواره را ندیده ام، این اظهار نظر، چندان قابل اتکا نباشد، ولی وقتی به لیست نامزد های جشنواره نگاهی می اندازم و می بینم که این فیلم در اغلب رشته های جشنواره نامزد شده است، تنها نتیجه گیری ای که می توانم بکنم این است که یا بازهم داوری این دوره هم، بیشتر یک ناداوری است تا داوری یا آنکه سطح جشنواره در این حد پائین آمده که چنین فیلم «متوسطی» بشود، مهمترین فیلم جشنواره...

شاید شما یادتان نیاید، ولی بعضی قسمت های سریال «خانه ی سبز» از چنان موقعیت های خنده دار، کار شده، کارگردانی شده، و حتی ایده مند برخوردار بود که اصلاً در زمان خودش فهمیده نمیشد. در آن سریال، خدابیامرز شکیبایی، نقش پدر خانواده را بازی می کرد که – اگر اشتباه نکنم – به عنوان یک نویسنده، داستان های تعاملات خودش و خانواده اش و ... را می نگاشت. پشت ماشین تحریرش می نشست و شروع می کرد به تایپ. حتی به دقت در ذهنم هست که در یک پلان که به شدت (دقیقاً به شدت) در حال تایپ یکی از داستان های خانواده بود و آرنج های دستانش که در حال تایپ بود پشت میز پنهان شده بود، یک لحظه دستانش را برداشت و روی سرش کشید و شروع کرد به خاراندن سرش در حالی که دو دست قبلی که در حال تایپ بودند، همچنان به تایپ مشغول بودند!!

«من دیه گو مارادونا هستم» هم چنین موقعیت ها و ایده ای دارد.

نویسنده ای که داستان هایش را از روی شخصیت های خانواده ی خویش می نگارد (خانه سبز) شروع به نوشتن یک داستان می کند که با واقعیت هم منطبق می شود (عجیب تر از تخیل)، داستان پر می شود از گفتگو و درگیری های لفظی و بحث های منطقی و غیر منطقی (بی خود و بی جهت / اسب حیوان نجیبی است) و در این مسیر واقعیت و داستان تخیلی او به هم می آمیزد (تکرار در هزارتا فیلم دیگه) و در آخر نویسنده ی داستان، برخلاف آنچه واقع شده، مجبور به تغییر پایان داستانش می شود (عجیب تر از تخیل)...

 http://s1.xum.ir/2014/12/15/Screenshot_2014-12-15-13-50-1628b5df.jpg

محسنات:

فیلمبرداری / کارگردانی / موسیقی متناسب با فضای فیلم / فیلمنامه به ویژه در قسمت روان بودن دیالوگ ها / بازی های روان / میزانسن های پیچیده (تکرار شده از بی خود و بی جهت) / تجربه ی جدید استفاده ی مناسب از یک بازیگر در دو نقش و کارگردانی و جلوه های ویژه ی خوب برای ایجاد امکان این کار / تدوین غیرمتعارف و استفاده از عکس (تکرار از طبقه ی حساس) / توصیف جالب و جدید از بعضی کاراکترهای موجود در جامعه به ویژه نویسنده ای که خیلی دم از منطق میزنه و حرفای قلمبه سلمبه اش معنای خاصی ندارن! و همچنین توصیف درست از بحث های مفصل دور و برمون که همش در مورد «سطح پایئن یا بالای منطق» و این حرفاست و البته افزایش عجیب مشکلات روانی و همچنین جو سینمایی حاکم بین جوان ها...

 

ضعف ها:

داستان کلاژ شده و تکراری / ایده ی سطحی و تقلیدی / نزدیک شدن به یک قسمت از یک سریال طنز تلویزیونی / نداشتن هیچ مفهوم خاص و عمیق تاثیرگذار

 

این فیلم کاملاً برای اکران در دانشگاه شهید بهشتی مناسب است به این علل:

1- فضای شاد که قطعاً موجب رضایت حداکثر مخاطبین خواهد شد. همین علت رو برای پیشنهاد طبقه ی حساس هم داشتم

2- کار، کار بدی نیست، هرچند فوق العاده هم نیست

3- تجربه ی حضور بهرام توکلی و هومن سیدی در دانشگاه ما که می تونه زحمت های حضور این دو و حتی گرفتن خود فیلم برای اکران تو دانشگاه رو کمتر کنه

4- یه قسمت هایی از فیلم بسیار مربوط میشه به توصیفاتی از روابط و تعاملات و حتی مشکلات جوان ها که باعث همذات پنداری بین مخاطبین ما با فیلم خواهد شد (برخلاف شیفت شب که تو پست خودش توضیح دادم)

5- زیاد بودن عوامل سرشناس که می تونه احتمال حضور چندتاشون برای اکران رو بالا ببره

 

با دیدن این فیلم، همچنین دیدن فیلم «هتل بزرگ بوداپست» بیشتر معتقد شدم که جو هنری به نسبت داره میره به سمت ایجاد «حس طنز و با نمک» تا انتقال مفاهیم عمیق و سنگین.

شکور

نظرات 4 + ارسال نظر
جهان چهارشنبه 22 بهمن 1393 ساعت 14:57

کاش میتونستم مدیراجرایی کرانش بشم

خوب مدیر اجرایی «کران»ش بشید خوب
شکورم

عطار چهارشنبه 22 بهمن 1393 ساعت 17:30

برخورداری چهارشنبه 22 بهمن 1393 ساعت 18:06

اقدام کنیم دیگه

شکور2 پنج‌شنبه 23 بهمن 1393 ساعت 21:05

طبقه حساس یک فاجعه است
از اون کارهایی که مثلا خالقش باید سعی کنه تو رزومه اش نیاره تا به شهرتش لطمه نخوره
تعجب می کنم که این رو میخواستی پخش کنی

برو بینیم... خعلی هم باحاله
شکور1

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد