با نزدیک شدن نمایشگاه کتاب ، گفتم یه کتاب خوب معرفی کنم:

کتابی که هیچ وقت از خوندنش خسته نشدم !
خاطرات شیرین و خواندنی این هنرمند با مردم ؛
صراحت، نثر بسیار روان و گویا ، از ویژگی های مثبت این کتابه:
« من، هایده و علی از هتل عباسی [اصفهان] بیرون میآمدیم و به آن سمت
خیابان میرفتیم. خانمی جوان با هَندی کم فیلم میگرفت.
متوجه من شد و
دوربین را روی من برگرداند، تا به پیادهروی مقابل هتل رسیدیم و از کنار او
رد شدیم.
وقتی داشتیم از او دور میشدیم، به سمت ما دوید و مرا صدا زد.
کلی از من و هایده معذرت خواهی کرد که وقت ما را میگیرد و با لهجهی
شیرین شیرازی ادامه داد که خواهش کوچکی دارد. من فکر کردم امضاء میخواهد.
گفتم: خواهش میکنم دفترچهتان را بدهید تا برایتان امضا کنم.
گفت: امضا نمیخواهم.
لطفاً همین جا کمی برای من بازی کنید تا فیلم بگیرم!!!این کتاب نازنین! توسط نشر مشکی به چاپ رسیده.
تا جست و جوی این لحظه ، تو سایت نمایشگاه، میدونم که این انتشارات هم حضور داره.
البته اون سالی که خریدم، بسیار دور افتاده بود و به سختی پیداش کردم.
بعد
از سریال آپارتمان که تازه معروف شده بودم، از میدان انقلاب سوار تاکسی
شدم. می آمدم به سمت خیابان بهار. طبق معمول یکی دو تا خانم مرا شناختند و
سلام و علیک کردند و طبق معمول میپرسیدند آخر سریال چه میشود.
در
این مدت راننده مرا شناخت. نگاههای او از آینه جالب بود. هر بار که نگاه
میکرد گویی چیزی را کشف میکرد و خنده ی نرمی زیر پوستاش میدوید.
میدان فردوسی خانمها پیاده شدند. من بودم و او.
گفت: تشریف بیارین جلو بنشینید.
رفتم جلو. چیزی میخواست بگوید که هی نمیگفت. بالاخره گفت: خانمی که نقش همسر شما را بازی میکنه، به چشم خواهری خیلی خوشگله.
گفتم: بله. ایشان همسر دارند و دو دختر.
سکوت کرد. مسافری سوار نمیکرد. گاهی نگاهام میکرد که چیزی بگوید و نمیگفت.
گفتم: لطف کنید سر بهار نگه دارید.
مثل
این که فهمید دیگر فرصتی برای گفتن چیزی که از مدتی پیش میخواست بپرسد،
نمانده. همزمان با گرفتن ترمز پرسید: آقای کیانیان! راستی وضع فساد در
سینما چه طوره؟!
با این نیم اشاره هایی که کردی مطمئن شدم که کتاب خوبیه!!! میخرمش...