کانون فیلم و عکس دانشگاه شهید بهشتی
کانون فیلم و عکس دانشگاه شهید بهشتی

کانون فیلم و عکس دانشگاه شهید بهشتی

اینجا چراغی روشن است

 

او که بر چانه ی پر چین و چروکش، گوسپندی چسبیده

و بر بام تپه ی براقش، بیابانی روییده...

با هیکلی غناس، اینجاست...

حال می دانم که چرا به حق، دوستان کانون تاتر، کمتر سر و کله شان پیدا می شود ...

زیرا...

اینجا چراغی روشن است...

.

.

.

احساس میکنم لطفی که سعید چراغعلی تو بحث جشنواره ی رویش به من داشت، اگر بیشتر از لطفی که به کانون فیلم (کانون خودش) داره نباشه، کمتر از اون نیست... مرام بچه های انجمن اسلامی معماری، با مرام کار بی ادعای بچه های تاتر(که نمونه هاش رو خیلی تو رفتارهای شفیعی دیده بودم) همراه با لطف خاص سعید به بنده ی ناقابل(البت حداقل اینطور به نظر من پیرمرد می اومد) من رو شرمنده کرد...

من قصد داشتم که خیلی از کارهای این جشنواره رو خودم انجام بدم، ولی میدونم که اگه سعید اونها رو تقبل نمی کرد، اگرم موفق به انجامشون می شدم به شکل بی کیفیتی انجام می شد.

سعید چراغعلی تو پروژه ی حضور کانون فیلم و عکس در جشنواره ی رویش، خیلی گل بود... خیلی قابل اعتماد و خیلی آرام.

این قابل اعتماد بودنش من رو یاد شالیکار و این آرامشش من رو یادم فرامرزی می اندازه...

سرجمع باید بگم احساسی که نسبت به همکاری با چراغ داشتم رو نسبت به افراد خیلی معدودی از بچه ها تجربه کرده ام:

تو پروژه هایی که دستم بوده، محمد شفیعی که همیشه پایه ی کارهام بوده، جواد شالیکار که سر تردید بدجور شرمنده ام کرد و فوق العاده حرفه ای و پایه عمل کرد، محمد فرامرزی که به نظرم الان تو کانون پایه ی کار همه ی اعضای کانونه و من به عنوان یه عضو، به شکل عمیقی از دبیر بودن و مدیریت آروم و متواضعانه اش خوشحالم...

البت از دور دارم رفتارهای جالبی از امیر حیدری گل هم میبینم که به من این حس رو میده که او هم جزو این گروهه... ولی هنوز تجربه ی مشترک غلیظی باهاش نداشتم که این حس، کاملا برام به یه علم شهودی تبدیل بشه...

.

.

.

خلاصه که دست سعید کچل درد نکنه... و امیدوارم که اگه در حقم لطف داشته ، هیچ وقت از بذل لطفش، پشیمون نشه.

شکور

نظرات 10 + ارسال نظر
saba haghtalab چهارشنبه 9 اسفند 1391 ساعت 17:18

جهان چهارشنبه 9 اسفند 1391 ساعت 18:54

به شخصه هیچ وقت فکر نمی کردم آقای چراغعلی انقده خوب باشن اما با عرض شرمندگی "خعلی خعلی خوبن"...

سعید چ.ع چهارشنبه 9 اسفند 1391 ساعت 20:46

خب من الان واقن نمی دونم چی بگم، یعنی، خب، فک کنم عباس داره اغراق می کنه، و من فقد کاریو کردم که به نظرم رسید درسته. و من هم دلم برای حضور جواد شالیکار تنگه، و ممد فرامرزی رو مهره مهمی برای آینده کانون می دونم.....
بقیه مطالب این پست که به من مربوط میشه رو هم انکار می کنم، ریش هایم بسیار هم عالی است تا دیدگانِ حسودانِ کچل دچار انشقاق شود.
زیاده عرضی نیست.

سارا حنانی چهارشنبه 9 اسفند 1391 ساعت 23:33

این قابل اعتماد بودنش من رو یاد شالیکار و این آرامشش من رو یادم فرامرزی می اندازه...
خب پس واقعا حق دارین که اینقدر تعریف می کنید
خسته نباشید بهشون میگم
امیدوارم همیشه موفق باشن
(من مطالبشون تو مجله دانشکده شون رو هم خوندم.قلم شون هم تعریفیه واقعا)

ب.رضائی پنج‌شنبه 10 اسفند 1391 ساعت 10:52

محمدمهدی رسولی پنج‌شنبه 10 اسفند 1391 ساعت 11:54

یکی یه دونه...عزیز دردونه...خیلی شیطونه...چراغ خونه...
هم شیطونه...کمی نادونه
عبارت آخر رو فقط بخاطر اینکه قافیه نداشتم گفتم و گرنه خیلی هم عقلش می رسه عمو سعید...

زهرا شاه توری جمعه 11 اسفند 1391 ساعت 14:23

عنوان عاااالی است!:))

مرادپور جمعه 11 اسفند 1391 ساعت 15:29

واااااااااااااااقعاْ عااااااااااااااااااااالی بودن.... خیلی خیلی خیلی متشکر و ممنانیم از آقای چراغعلی.... خسته نباشید.

امیر حیدری جمعه 11 اسفند 1391 ساعت 18:41

تکمله اینکه سعید همزمان با رویش به نمایشگاه هم خیلی کمک کرد.

راد دوشنبه 14 اسفند 1391 ساعت 15:10

سعید پاره ی تن کانون است.
خداییش منم دلم به حالش سوخت این چند روزه خیلی اذیت شد.

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد