ش | ی | د | س | چ | پ | ج |
1 | 2 | 3 | 4 | 5 | ||
6 | 7 | 8 | 9 | 10 | 11 | 12 |
13 | 14 | 15 | 16 | 17 | 18 | 19 |
20 | 21 | 22 | 23 | 24 | 25 | 26 |
27 | 28 | 29 | 30 |
تاریخ ارسال | دوشنبه 20 شهریور ماه سال 1391 ساعت 09:28 |
ارسال کننده | محمدمهدی رسولی <mehdirasooli1990@gmail.com> |
عنوان نامه | خاطراتی از بهترین ها... |
سلام به همه دوستا و همکارای خوب تو کانون در راستای تحقق آرمانهای زنده نگه داشتن دوستی های عمیق کانونی گفتم منم دست به کیبورد بشم و از خاطراتم تو کانون بگم... |
من ک کانونی نیستم اما عین شکوری محبت کرد برای تصویربرداری فیلمش از من دعوت کرد.منم حسابی سر اکران ضامن دار که با اینهمه آدم خوب و بامعرفت آشنا شده بودم و یه کوچولو هم رفیق تصمیم گرفتم بیام...
اولا اینکه وقتی از قم اومدم طهران نزدیک به ۵میلیون وسایل با خودم آورده بودم.حالا تصور کن همه ی دست و کمرم پر بودو دیگه جا نداشتم. قرار بود رامین همت نژاد و جواد شالیکار عزیز ساعت ۱۲با وانت برای حمل وسایل به دانشگاه ترمینال جنوب باشن...اما مگه اومدن...
من دست تنها میون اون همه حضرات معتاد در ترمینال جنوب هرچی زنگ می زدم می گفتن تو راهن ولی خبری ازشون نشد...
بالاخره رسیدن و مارو بغل و بوسه ک ببخشید...ماهم بخشیدیم
اما خدا بگم ایم راننده وانت روچکار ک نکنه...فک کنم بهش وحی شده بود که قراره از ته تا کله ی طهرون رو قراره سیر کنه...فلذا شروع کرد به لیست کردن کارهای عقب مونده ش از سال ۱۳۷۲ به اینور
ماهم بی خبر می بینیم یه جا وا میسه لاستیک قیمت می کنه.یه جا وا میسه سوغاتی راحت الحلقوم می خره
یه جا میره پمپ بنزین و در همان پمپ بنزین گلاب ب روی شما قضای حاجت ب جا میاره
ر همت زاده و جیم شالیکار هم که اون پشت وانت با پک های عمیق دارن هوا رو آلوده می کننجواد یاد شمال کرده پشت وانت
تازه فهمیدیم فردا سفر خارجه ب دبی داره...
مرد حسابی زودتر بگو!!!
بالاخره کارهای ریز و درشت ش تموم شد و راه افتادیم برا دانشگاه...رسیدیم.بچه ها زحمت کشیدن برا کمک اومدن و وسایل رو آوردن تو نگارخونه...
منم تنهایی اومدم و وارد کانکس شدم و در درگاه کانون بلند سلام کردم و همه بلند جواب دادن.اما اومدم که وارد اتاق کانون بشم یه چیزی نگهم داشت و منو برگردوند. انگار کت من رو یکی داره محکم از پشت می کشهیا خدا
نمی دونم از کجا دستگیره در کانون تو پشت کت من رفته بود...
کانون و کانونی ها:
من که تازه عینکی شده بودم
راننده وانت که کارای عقب افتاده از سال ۷۲ رو انجام داده بود:
سال ۱۳۷۲:
...
کپی-پیست: شکور
agha injurii ke shoma neveshtii ba pok haye amigheshun yeki nadoone fek mikone ma ham are..!!!!
man be diode have aLerzhii dram
.
vaLi jeddan ajab khatereeiii
aghaye rannande vanete mohtaram qabLe inke biiaiim ye cheK ham raftan vosooL kardan...
.
koLan az kamar dard va goosh dard ye chand vaqtii mordiim!!!
D:
تازه خوندم. یادش بخیر ... از نثر مهدی خان هم لذت بردیم. فقط به جا الوده کردن هوا بگو سیگار کشیدن که کسی فکر نکنه کار دیگه ای انجام شده.