ش | ی | د | س | چ | پ | ج |
1 | 2 | 3 | 4 | 5 | ||
6 | 7 | 8 | 9 | 10 | 11 | 12 |
13 | 14 | 15 | 16 | 17 | 18 | 19 |
20 | 21 | 22 | 23 | 24 | 25 | 26 |
27 | 28 | 29 | 30 |
داشتیم درمورد نرم افزار مورد نیاز نمایشگاه صحبت میکردم
خانم حنانی دو دوتا چهار تا میکرد
میگفتن که کسی که برنامه ی مورد نیاز برای فروش تو نمایشگاه رو طراحی کرده، با تخفیف، 50 هزار تومن میخواد.
من میگفتم که بابا ما نمیتونیم ... ما پول نداریم... فلان و بیصار
خانم حنانی ساکت شد
یه لحظه کاملا مظلومانه گفتن که:
چرا ما اینقد فقیریم؟
شکور...
عالی بود خانوم حنانی، عالی.
...
ایشالا به روز های خوبیم میرسیم که این رقما برامون پولی نباشه...
فقط باید یه مقدار صبور بود...
مرسی از مدیر مالی امید دهنده

فقط امیدوارم روز خوبی که ازش حرف میزنید به عمر دانشجویی من قد بده
حنانی
بازم این خاطره رو دیدم!
خعلی جالب بود ری اکشن.
رفتار خانم حنانی خیلی رفتار خاصی بود
شکور
بازم خوندم. لحن خانم حنانی رو یادمه. خیلی باحال بود
شکور