ش | ی | د | س | چ | پ | ج |
1 | 2 | 3 | 4 | 5 | ||
6 | 7 | 8 | 9 | 10 | 11 | 12 |
13 | 14 | 15 | 16 | 17 | 18 | 19 |
20 | 21 | 22 | 23 | 24 | 25 | 26 |
27 | 28 | 29 | 30 |
سلام.
اسمِ من فربده و 23 سال دارم؛ کِیفیتر بگم: اگه سال رو ساعت در نظر بگیرین که "دنیا -تقریبَن -دو روزه" هم معنی بگیره، اونوقت میشه گفت که الان دیگه آخرایِ روزِ اولمه.
اسمِ من فربده و یه زمانی و به یه مدتِ محدودی عضوِ این کانون بودم؛ تجربهیِ خوبی بود و یادگیریهایی رو حاصل شد و روابطی رو و قصههایی رو، و مهمترَن، رشدی رو.
یه زمانی اینجا مینوشتم چیزهایی؛ اینکار رو دوست میداشتم.
رد که میشدم جذابیتِ صداهایی که از جایی میاومد که قبلَن دقایقی بلکه ساعاتی از زندگیم رو درِش جا گذاشتم، باعث شد که واردِش بشم و یه سر به اینجا بزنم:
ذوق کنم، یاد کنم، یاد کنم و ذوق!
یاد که تا اینجا که گفتم دیگه معلومِ همهست که برایِ چی؛ اما ذوق برایِ اینکه، چقدر برایِ منی که مدتهاست که دیگه چشمَم به این محفِل "عادت" نداره، اینجا "باشکوهتر" شده...احساس میکنم روحِ واحدی اجزایِ غیرِانسانی و مهمتر انسانیِ دیگه-نمیشه-نگفت-پرتعدادِ این جامعهگون رو، بهم پیوند داده...پیوندی نه لزومن بروکراتیک و هنجار-محور، که پیوندی وَرایی از جنسِ زیبایی مثلِ آنچه که هست در مثلَن یک "خانواده"...
اینها رو چشمایِ الانِ من تشخیص داده، که همانا عُلَمای ذوق-شناسی عاملِ اصلیِ ذوقِ الانِ من میشناسنِش.
پس تا اینجا یکی از انگیزههایِ این که این جسارت رو به خودم دادم و این پست رو نوشتم معلوم شد. (راهنمایی: توجه کنید به این گزاره که "فربد ذوق کرد" و رابطهای بینِ فورانِ احساسات و نوشتن بیابید.)
پرده اگه بردارم از انگیزهیِ دوم، این معنا رو باید فاش کنم که، یه احساسی در من هست که میگه: فربد اگه میتونی و امکانش هست که از طریقِ ژانگولِر-بازیهایی از این دست، در این "خانواده" عُضوانهگی کنی، نامردی اگه نکنی؛ یا حالا ملایمتر. پس:
میخوام خیلی رسمی و بدین-وسیلهآنه و در همین پست، از همهیِ اعضایِ این خانواده (که "از اطفالِ عزیز حتمن در فرصتی مناسبتر پذیرایی میکنیم" (پرانتزِ بیرونیتر به عنوانِ نمونهیِ ناموفقی از یک فرآیندِ نمکریزی) ) بگم و درخواست کنم که:
من میخوام هر- از-چند گاهی اینجا چیزهایی بنویسم؛ نه انقدر مربوط که مانندِ عضوی-در-جریان و "فعال" به نظر بیام، نه انقدر بیربط که بیگانه؛
پسرِ با ادبی هم هستم و میشه گفت سپیدرو
مدعیِ اخلاقمداری و احترامگذاشتن-به-اشخاص-و-حقوقشان و میانه-روی و لیبرالیست بودن و از این ویژگیهایِ قلمبه
و اینها یعنی نوشتههام هم متاثرن از این چیزهایِ "ناب" (حتمن به من بگین بعدن که ناب یعنی چی)
و تازه یه زمانی هم آقایِ شکوری به من میگفت "گیسقشنگ" (این یکی رو گفتم که برایِ گرفتنِ پذیرش، کودکِ درونتون رو هم تحریک کرده باشم)
خلاصه که:
آیا میپذیرید مرا و اجابت میکنید درخواستم را؟ آیا؟
(راستی من دبیرِ کانونِ موسیقیِ دانشگاهتون هم هستم؛ گفتم اینم بگم که شاید به نظر بیاد آدمِ مهمیام و شانسی بیاریم و تاثیرِ مثبتی بذاره رو تصمیمِتون)
(( به عنوانِ تلاشِ آخر، آدرسِ وبلاگِ شخصیم رو هم آخرِ این پست میذارم که معلوم بشه که بیست و سه سالمه و سپیدروئَم؛ و اینهمه صداقتم تحسینبرانگیز به نظر بیاد و... ))
ترکِدعوی میکنم که اصلن انتظار ندارم که این پستی که نوشتم، سرنوشتِ بقا داشته باشه: میدونم - بهخوبی - که ممکنه موافقتِ جمعی یا حتی ایدئولوژیکی یا اساسمحورِ ضربتی به عمل بیاد که حذف بشه (و حتی توبیخ بشم که چرا بعدِ اینهمهمدت بیاجازه اینجا چیزی نوشتم.)
واقعیت اینه که نمیدونستم(/نمیدونم) که اینکارم درسته یا نه؛ حتی احتمالِ سنگین-تر-از-کفهیِ-دیگر میدادم که غلط باشه؛ اما ازونجایی که مدتِ قابلِتوجهییه که آدمِ سَرهگرایی نیستم - البته با پذیرشِ هرگونه عواقبِ موجَب از نقضِ به-هر-شکلِ حقِ شخصِ حقیقییاحقوقیِ احتمالی -
تن دادم.
فربد هستم
http://farbodsfairytale.blogfa.com
پ.ن: متوجه شدم که دوستِ عزیزی برای پستهایی که من قبلنها اینجا نوشته بودم، نظراتی گذاشته بودند، که تا مدتها به نظرم نرسید. الآن رسیده؛ تشکر میکنم از ایشون و اعلامِ آمادگی میکنم که در موردِ هر نظری که دادن که به نظر مییاد نظرِپاسخی نیاز داشته باشه؛ نظر به اینکه الان وقتشو دارم، میتونم نظر بدم در موردِ نظرشون. (اندر کاربردِ واژهیِ زیبایِ "نظر")
بسی رنج بردیم از دوریتان...

بارها در دانشکده ی خودتان به وسیله ی عینک و موهای بیگیلیتان از دور شما را نظاره گر شدیم اما خوفیدیم از اینکه نزدیک بیاییم و بگوییم کجایید؟؟؟پس چرا نمی آیید؟؟؟....
حالا که اومدید خیلی خیلی خوش اومدید...
اول اینکه، من مسئول وبلاگم، پس با من هماهنگ کن
دوم اینکه، یکی از طرق عضویت در کانون فیلم، فعالیت در محیط وبلاگ به صورت نظر گذاشتنه...پست گذاشتن رو روش حرفی نزده بودیم
سوم اینکه، طبق رویه ی سابق، شرط داشتن یوزر و پسورد کانون، عضویت در نهاد تصمیم گیری کانونه که متاسفانه تواین شرط رو نداری...باید فکرکنیم که چه باس کرد
قطعا در نظر گذاشتنت هعیچ مشکلی وجود نداره، ولی درمورد پست گذاشتنت، یه مشکل قانونی وجود داره که باس روش فکر کنم
و چهارم اینکه، مردک، تو به من یه نهار بدهکاری
شکور
احساس میکنم یه کتاب خوندم که یه سبک جدید نوشتاری داره و الان همونقدر خوشحالم
من فکر نکنم شما رو بشناسم یا دیده باشم اما امیدوارم موانع قانونی برطرف بشه تا یه مدل نوشتن جدید هم به نوشته های وبلاگ اضافه بشه!
یه سبکی که اسمش "نوشتن" باشه نه صرفاً "روایت"...
یه سوال؟
اگه یه نفر برای یک جلسه عضو نهاد تصمیم گیری بشه و در ادامه هیچ وقت دیگه به کانون و جلساتش سر نزنه، باز هم میتونه دارای یوزر و پسورد بشه؟؟؟
ما قانونگذاری نکردیم
ولی به نظرم باید داشتن یوزر و پسورد رو محدود کنیم
کسایی که به مدت زیادی حق رای خودشون رو از دست میدن، به نظرم باید حق داشتن یوزر و پسورد رو هم از دست بدن
شکور
الان که فکر می کنم می بینم تشابهی که شکوری برقرار کرد (تشابه بین دلیاری با جناب فربد) چه قدر دقیق بود.