ش | ی | د | س | چ | پ | ج |
1 | 2 | 3 | 4 | 5 | ||
6 | 7 | 8 | 9 | 10 | 11 | 12 |
13 | 14 | 15 | 16 | 17 | 18 | 19 |
20 | 21 | 22 | 23 | 24 | 25 | 26 |
27 | 28 | 29 | 30 |
خانم جهانی پور کل پست های وبلاگ رو از اول خوندن و من رو مجبور کردن که نزدیک به سیصد نظر از ایشون رو وارد تاریخچه ی کانون کنم
ایشون علت این حرکتشون رو تو آخرین نظرشون تو پست «بوی بد بحران» وارد کردن که گفتم حیفه که پست نشه: (درضمن، شکورم)
و حالا رسیدم به آخرین پست شهریور ماه.....
سلام......این سلام به همه ی
بچه هاییه که مثل خودم تازه واردِ کانون شدن و سلامیه به بچه هایی که یه
روزی مثل من تصمیم میگیرن تاریخ وبلاگو ورق بزنن.چه بچه های جدید الان و چه
بچه های جدید آینده........
به قول یه استاد بزرگ تاریخ:
"اگه هیتلر
یه سَری به تاریخ میزد و سر نوشت ناپلئون رو میخوند شاید هیچ وقت تو جنگ
شکست نمیخورد و هیچ وقت سربازاش مثل سربازای ناپلئون تو سرمای روسیه فعل
یخیتُ رو صرف نمیکردن........."
غرض از گفتن این حرف این بود که بگم:
دوستانی
که شاید تو دلتون بخندین بگین این دختره دیوانه ست بیکاره داره این وبلاگو
سوراخ میکنه... نه به خدا منم مثل شما واسه این دانشگاه زحمت کشیدم تقریبا
و با کلی امید اومدم اینجا.........
ولی میدونید همین استاد تاریخ چی میگه؟؟؟؟؟میگه اگه میخوای بتونی واسه آینده ی یه چیزی خیلی خوب تصمیم بگیری برو سراغ تاریخش.....
اگه میخوای یه سری اشتباهات بزرگ دوباره تکرار نشه برو سراغ تاریخ....
من میخوام واسه کانون تصمیمات خوب و بزرگ بگیرم والبته کم خطا....
اصلا
میدونستید تو خیلی از کشورا دانش آموزا هر کدومشون باید و باید به طور
تخصصی تاریخ یه کشوری رو یاد بگیرن؟؟؟اصلا تاریخ واسه اونا خیییییییلی مهم
تره از شیمی و ریاضی و فیزیک و این چیزاست!!!!!!
چون اینجوری دیگه نیازی نیست راه رفته رو دوباره طی کنن....
من
تا این لحظه میتونم اعتراف کنم که کانون فیلم خیلی واسم اهمیت داره انقدر
که رفتم تاریخشو ورق زدم تا عمیقا خودمو کانونی بدونم تا حداقل دورادور
بتونم حس کنم زحمتایی که واسه این کانون کشیده شده....
میتونم یه سری از فایده های این حرکتو بنویسم:
1.الان من میدونم باسمنج کیه....
2.من میدونم که میشه آقا زین ال رو یه فرد ظریف صدا نازک و به قول آقا شکور قشنگ و کوچولو فرض کرد
3.جُدا
از شوخی من میدونم که چه پیری درومده از بچه ها سر اکران آفریقا من میدونم
که تهمینه سلیمیان سر یه اکران تو کانون لیز میخوره و راهی بیمارستان
میشه.....من میدونم که واسه همین نگاتیوایی که الان نقش پرده رو تو کانون
ایفا میکنن خانوم وفایی بیش تر از 10 تا سینمارو گشتن......من میدونم که
فرامرزی پیر شد سر کلاسای عکاسی....
من میدونم که آقا فینی سر ضامن دار
چقد زحمت کشید شاید به قول آقا شکور بیشتر از همه.......و مهم تر از همه
میتونم به جرات بگم من الان بچه های قدیمی رو بیشتر از همتون میشناسم
خیییییییییییلی بیشتر از همه تون.....حداقل من الان تقریبا میدونم دارم
دوشنبه ها و سه شنبه ها در کنار چه آدمایی با چه تفکرات سینمایی و غیره و
ذلک میشینم و بحث میکنم...
ببینید بچه ها من میتونم بگم که من خاطرات
عاطفی و روانی بچه های کانونو مطالعه کردم تا یه روز به خودم اجازه ندم با
رفتارم توهین کنم به تمام عواطف این ملت....تا یه روز همینجوری رامو نکشم
برم از کانون...... اصلا من این تاریخو خوندم که ببینم این کانون فیلم ارزش
موندن داره؟؟؟؟؟ شاید آقا شکوری به خاطر علاقه ی زیادی که به کانون دارن
این همه از کانون تعریف میکنن!!!!!ولی نه.....کانون انقدر بزرگه که اصلا
شکوری و امثال شکوری نمیتونن تعریفش کنن...
بچه ها به خدا انقدر ذهنم پرِ حرفه در مورد کانون که نمیتونم جمله بندی کنم نمیتونم پیوسته حرف بزنم......فقط میتونم بگم که
حلوای تن تنانی تا نخوری ندانی.......
برید بخونید تاریخ یک ساله ی کانون فیلم و عکس دانشگاه شهید بهشتی رو.
آقا شکور ببخشید این مدت خیییییییییلی اذیت کردم شرمنده
یووهایوووهاسا
{به زبون زامبیا میگه افرین} داتنتتدنتاعاتاتاتن
{اینم مریخیش ببود}
سلام عزیزم. من واقعا به تو غبطه میخورم . میدونی چرا؟ چون انقدر کانون برات ارزش داره که وقتت رو صرف کردی تا بتونی بشناسیش. نه اینکه برای من نداشته باشه نه. منم انقدر کانون را دوست دارم که حاضرم هر کاری بکنم تا خیلی بالاتر از این جایی که هست بایسته اما تا حالا این حوصله را تو خودم ندیدم که نظرها رو بخونم ولی تو با این کارت تو همه ی بچه های جدید انگیزه ایجاد کردی. انگیزه ی ورق زدن تاریخ کانون
like
چی بگم
شاید سلام و شاید خداحافظ
ولی نه من برای تسلیم شدن نیامدم
نمی دونم باید خودمو کانونی بدونم یانه باید افتخار کنم به کانونی بودنم
خانم سال اولی یه چیزایی گفت و ما هم شنیدیم و شاید هم فقط بشنویم ولی گوش ندیم کانون فیلم بزرگه اره اساسنامه داره اره جهانی پور هایی داره اره شکور هایی داره اره ولی اشتباهاتی هم داره اره و می تونه نباشه اره می تونه تقوی باشه اره ولی فکر نمی کنید که می تونه بهتر بشه...
افتخار می کنم که دقدقه های شمارو دارم خانم جهانی و تاسف می خورم که جرات و تلاش شما رو نداشم
آقای شکوری چرا برای خودتون دردسر میخرین؟؟؟؟فرض کنین یه نفر گوش کرد.....واقعا دوباره میخواید دو روز وقت بزارید واسه نظرات احتمالیش؟؟؟
تو پست اولی سلام نکرده بودم
سلام
اقا شکور امشب رفته بودم اختتامیه جشنواره سوره کاظم مولایی با همون سر بدون مو (ولی سرش خوب کار می کنه) اومدو جایزه رو زد تو رگ(بهترین فیلم تجربی) چند نفر دیگم که گمنام بودن هم همین طور .یهو دیدم مجری خوش قیافه توی بلنگو گفت اقای (اسمش یادم نمی یاد)از کانون فیلم دانشگاه شهید بهشتی برنده بهترین فیلم داستانی...
باور نشد ولی نه میشناختمش امد رو سن و به طرف قسمتی ازسالن اشاره می کرد ؛احساس درد دارم توشونه هام ؛ و بوس میرفستاد نگاه که کردم دیدم اون طرف سالن انگار اشنا هستند ؛احساس درد دارم توشونه هام؛ اره اون اقا شکور که داره دست می زنه امید صفایی رو ببین مگه خانم بشیری نباید تو بیمارستان باشن این جا چه کار میکنه ؛احساس درد دارم توشونه هام ؛ جواد مگه امتحان میان ترم نداره . مجری میگه باید اشاره کنم کانون فیلم دانشگاه شهید بهشتی توی جشنواره ها داره خود نمایی میکنه
و کار همیشگی شونه ؛احساس درد دارم توشونه هام ؛ من که باور نمی شه .یهو یکی گفت وقتی چراغ هارو خاموش کردم باورت میشه. چی میگه این کیه ؛احساس درد دارم توشونه هام ؛ ؛احساس درد دارم توشونه هام ؛
یهو پلکام روی هم رفت....احساس کردم مستانه مهاجر داره منو Fade in میکنه چشام یواش یواش داره وا میشه ا این مرد کیه جلوی من اون همون مردی نیست که تو نگهبانی سینما نشسته بود ومن ازش پرسیدم اختتامیه کجاست. نگا به دورو ورم کردم دیدم هیچکس نیست مرد گفت این جا جای خواب نیست برو خونتون بخواب
اره اره اره بایدم باورم نمیشد
؛؛؛کارگروه تولید فیلم؛؛؛؛
به آقای دلیاری:
بَه بَه بَه......چَکارا مِیکِنید همشهری؟؟؟؟خَبری اَزَتان در دسترَس نَمِ باشد؟؟؟
فردا حَتمن و حتمن در جَلَسَ در بارَیَ ایدَهایَ جالَبَتان صُحبت ها بَفرمایید..
به زهرا:
منم به تو غبطه میخورم چون خییییییلی گلی و مطمئنن یکی از بهترین های کانون فیلم برای جدیدی های آینده خواهی بود....
به نیلوفر:
evet
به آقای قربانی:
آره شما فوق العاده اید آره.ساکت و فوق العاده....
راستی هیچ وقت آرزوهاتونو چه برای خودتون چه برای دیگران رویا و خواب ندونید چون ممکنه دیگه هیچ وقت خوابشم نبینید.....شما از اون دسته آدمایی هستین که بعدا صداش در میاد.....مطمئنم یه روز با یه کار بزرگ تمام توجه کانون و افتخار کانون روی شما تمرکز میکنه من مطمئنم....
نظر لطفتون
این یه قضییه ای داره
من باتوجه به صحبت هایی که با اقا شکور داشتم این پست نوشتم
واگر نه اگر دستمو به صورت افقی روی پیشونیم بگیرم افتخارات کانون فیلمو به وضوح می بینم