ش | ی | د | س | چ | پ | ج |
1 | 2 | 3 | 4 | 5 | ||
6 | 7 | 8 | 9 | 10 | 11 | 12 |
13 | 14 | 15 | 16 | 17 | 18 | 19 |
20 | 21 | 22 | 23 | 24 | 25 | 26 |
27 | 28 | 29 | 30 |
من شکورم
و مث همیشه باید به خاطره هام رجوع کنم
نه
یادم نمیاد همچین چیزی...
امروز من ترجمه زبان داشتم برای همین نمیتونستم خیلی درگیر کارای صبح بشم ولی قبل از کلاس خواستم به بلیط فروشی یه سری بزنم
اول یه سر رفتم جلو مولوی
امید صفایی(قدیمی) با خانم باباگلی(نسبتا قدیمی) نشسته بودن با خانم لؤلؤیی و ترابی و موسوی و...(جدیدی)
شاید 10 نفر میشدن...
بعد رفتم به سمت سلف خانم ها
از دور خانم نعیمی(قدیمی) پیدا بود که داشت با اشکان(نسبتا قدیمی) حرف میزد و دور و برش هم فلاح(جدیدی) و اون دوست جدیدیمون که 18سالشه ولی قیافش میخوره به 24ساله ها هم و... بودن...
زین ال(قدیمی) و شالیکار(جدیدی) اومدن به ما گفتن که کسی نمیدونه که داریم تو ساختمون شهدا میفروشیم
رفتم سمت ساختمون شهدا... دم در مجید(جدیدی) اومد . محمد نزاد (قدیمی) رو دیدم یهو خانم جهانی پور(جدیدی) اومد دنبال دوتا هزاری، رفتم داخل کلی عضو قدیم و جدید بودن...این در حالیه که نمیدونم کی ها تو علوم پایه داشتن بلیط میفروختن
از طرفی فرامرزی(قدیمی) و فینی زاده(نسبتا قدیمی) هم تو تالار برای آپارات تلاش میکردن...
رفتم سلف یه چیزی بخورم که بازم دوتا از دوستان که یکی اکبری (جدیدی) بود اومدن پیشم و از پیگری کلاس تحلیل سینما گفتن...
خلاصه که عجیب بود
دیگه قدیمی و جدیدی تموم شد...
الان دیگه عضو فعال و فعال تر و نیمه فعال داریم...
خیلی خوبه
من شکورم
و مث همیشه باید به خاطره هام رجوع کنم
نه
یادم نمیاد همچین چیزی...
همچین کار گروهی ای
همچین جمعیتی
...
ما کانون فیلم و عکس دانشگاه شهید بهشتی هستیم...
همه با هم
هیپیپ هورااااااااااااااااااااا
اون لحظه ای که کنار بچه ها نشسته بودیم واسه فروش بلیط ...
فقـــــــــــط یک اتفـــاق خوبیی که می تونست بیفته:
ظهور آقای شــــــــــکوری بود.
.
.
برای لحظه ای...
اولن که منم که یه عضو یه خط در میونم و تکلیفم از نظر جدید و قدیم معلوم نیست هم این همه انرژی و اینا رو می بینم و کللی ذوق میکنم و دیگه اینکه باید بگمoخب بس که این دانشکده ما ته دانشگاس! من دو تا از دوستان تازه نفس زمین یاسمین و دلناز داشتیم بلیت میفروختیم.البته اونا میفروختن و من فقط واسه خودم اونجا میچرخیدم و بدین وسیله واقعن ازشون تشکر میکنم!
آره راس میگید...
من خانم ها یاسمین و دلناز رو فقط تو وبلاگ میشناسم
یه بار باید یه جلسه ی خاص بذاریم ببینیم کی به کیه...
هنوزم که هنوزه همدیگه رو نمیشناسیم
من که تا مدتها فکر میکردم خانم جهانی پور؛ آقا جهان هستن!!!
شکور مشتبه
والا آقا شکور بعد یه مدت مطمئنا باید به این فک کنید:
؛؛جهانی پور!!!!واقعا دختره؟؟؟؟؟؟؟؟؛؛
سلام...
خواهش کاری نکردیم وظیفه بود
راستی من فردا 12تا3 اماده همکاری هستم.
با خانم نعیمی هم سعی می کنم که هماهنگ باشم
سلام
خواهش میکنم ، خیلی خوشحالم که تونستم کمکی بکنم
تا باشه از این کمک ها ... !
سلام راستی یه سوال:
چرا بعضی از پستای حیاتی گاهی اوقات بعد از ساعت 11 11:30 تو وبلاگ گذاشته میشه؟؟؟؟؟من واقعا داشتم فک میکردم اگه قرار بود پست ساعت حضورمون توی کانکس تو روز اکران بعد از ساعت 11 باشه چه جوری باید اون ساعت رفت سراغ اینترنت....... که البته خداروشکر چون من قبلا جویای این مطلب شده بودم آقا شالیکار بهم خبر دادن ممنونم
ایشالا کم کم شما هم پسورد وبلاگ رو خواهید داشت و خودتون به سرعت پست میذارید
شکور
(حقیقتا نیازی به شرح نداره!!!!!!)