ش | ی | د | س | چ | پ | ج |
1 | 2 | 3 | 4 | 5 | ||
6 | 7 | 8 | 9 | 10 | 11 | 12 |
13 | 14 | 15 | 16 | 17 | 18 | 19 |
20 | 21 | 22 | 23 | 24 | 25 | 26 |
27 | 28 | 29 | 30 |
از همین جا می خوام به تمامی عزیزان و دوستانی که چنین لطف بزرگی رو به قدیمی ترین عضو دختر کانون کردن و اجازه دادن که کانون ریسک یک هفته در میون بودن جلسات رو بپذیره خیلی خیلی تشکر کنم. دم همتون گرم...
جای همه اونایی که توی جلسه سه شنبه نبودن بسسیار سبز! و خالی.. امیدوارم بتونم تو همین حضور کم رنگم توی کانون مفید باشم... بتونم تجربیات بسیار بسیار بسیار عجیب کانونیم رو در اختیار تازه نفسا بذارم و خلاصه اینکه به شدت امیدوارم که بتونم نفس های آخر کانونیم رو در کنار دوستای خوبی مث شما بکشم...
راستش خیلی خیلی دوس دارم ورودی های جدید رو بیشتر بشناسم در حال حاضر یه سری چهره تو ذهنمه و یه سری کامنت باحال که نمی دونم کی به کیه... امیدوارم که بتونم تو مدت زمان کوتاهی با اکثر دوستای جدید هم بیشتر آشنا بشم... راستی اگه کسی بعد از گذشت زمان احساس کرد که این سبک و سیاق جلسات داره به کانون لطمه می زنه مطرح کنه تا ببینیم چه باید کرد...
اصالت با صلاح کانونه
الهه وفایی مادر بزرگ فرتوت کانون
ما هم خوشحالیم
که نه تنها حضور شما میسر شد بلکه آقای شکوری ام فعلا منصرف شدن از رفتن و این جای بسی خوشحالی داره که اعضای فوق العاده ی کانون بازهم هستن میتونیم از حضورشون به نحو احسنت استفاده کنیم
به خدا من میخواستم توضیحاتی بدم که هنوز ممکن نشده
شکور
......................................................................
مخلصم الی جان....ما همیشه غلوم ادبت بودیم..
الهه وفایی
از دوستان خواهش می کنم تو جلسات کانون حتی اگه هیچ حرفی ام نبود در مورد چیزای بی ربط یا مثلا در مورد انتقال کانون به فیس بوک صحبت کنن که اجالتا اقا شکور حالش گرفته شه و... خلاصه بازم ممکن نشه توضیحاتشو بده.
جناب شالیکار فکر می کنم بهتر اینه که موضوع مطرح شده از سوی یکی از دوستان خوب کانون رو که اتفاقا موضوع بحث برانگیزی در چند وقت اخیر بوده رو توی فضای عمومی وبلاگ *چیز بی ربط * ننامیم.....
این چیزای کوچیک گاه موجب دلخوری های بزرگی می شه...
الهه وفایی
همه چی آرومه ما چقدر خوشحالیم - این چقدر خوبه که شما کنارمون هستید

.
.
.
امیدوارم که ما هم بتونیم بهترین استفاده رو از حضور شما داشته باشیم...
سلامت باشید...
ممنون از توجهتون به پست من:)
الهه وفایی
اقایی فقط تایید نکن دیگه... با این در خواستی که من از بچه ها کردم... یه فحشی چیزی نثارمون کن حال کنیم
مرتیکه فلان فلان نشده
خوبه؟
شکور
ما هم خوشحال و شاد و خندانیم
با اینکه نمیشناسمتون چون ورودی جدیدم ولی مشتاق تجربه گیری از مادر بزرگا و پدر بزرگای کانونم...
سلامت باشید
خیلی ممنون بایت خوشحالی و شادی و خندانیتون
این بار که بیام از خاطرات جنگ جهانی اول و اینکه کانکس پناهگاه بود و ما یهودی های بی نوا رو پشت کمد کانون پنهان می کردیم تعریف می کنم....
یادش به خیر ....
الان چن تا از بهترین رفقای من توی کانونن...امیدوارم به تعدادشون اضافه بشه
کل الاجمعین خوشحالیم ...
دور همیم کلا....
مرسی یاسمن جان:چشمک
از بودنتون بسی خوشحالیم مادر بزرگ...
چاکریم زینب جان..
کاشکی بدونم تو کدومی...:دی
هر چه پیش آید خوش آید- حالا پیش میریم تا ببینیم چه پیش آید.
آقا شالیکار چرا لو دادی؟؟؟؟ ما تصمیمای قبلی رو در مورد وقت گیری گرفته بودیم حالا آقا شکور فهمیده چی کار کنیم؟؟؟؟
ببخشید که نقشه لو رفت ولی اگه مام در جریان می ذاشتید من برای هماهنگی بچه ها همچین نظری نمی دادم
مادر بزرگ کیه تو ۵ ماه از من کوچکتری...
و البته فکر کنم یه بیست و سه سالی هم از من کوچیک تر باشن
شکور جنازه
وفایی دوست داریم ............ وفایی دوست داریم............