ش | ی | د | س | چ | پ | ج |
1 | 2 | 3 | 4 | 5 | ||
6 | 7 | 8 | 9 | 10 | 11 | 12 |
13 | 14 | 15 | 16 | 17 | 18 | 19 |
20 | 21 | 22 | 23 | 24 | 25 | 26 |
27 | 28 | 29 | 30 |
سلام
من عباس شکوری هستم
اولین عضو، به قولی احیاگر و به قولی موسس کانون فیلم و عکس
درجمع باید بگم عضوی از عهد دایناسورها...
از روز اول حضور در دانشگاه شهید بهشتی (یعنی اول مهرماه سال 84) برای کانون فکر کردم و تا امشب (یعنی 13مهرماه سال 90) برای کانون جنگیدم
تاحالا صدبار خداحافظی کردم و صدبار برگشتم
ولی خوب دیگه توانی برای برگشتن نمونده
به علت های زیادی باید بازم خداحافظی کنم...ولی امیدوارم دیگه خودمو ضایع نکنم و اینبار دیگه واقعا برنگردم(البت نه اینکه بهتون سر نزنم)
حضور من در کانکس کانون محدود خواهد شد به ضبط دیالوگ های باقی مانده برای ضامن دار، تدوین فیلم محمد مهدی رسولی، تدوین تاتر خانم عقیلی (اگه کانون بپذیره)، هماهنگی برای نمایش فیلم هام و کلاس تدوین مستانه مهاجر...
از انتهای سال گذشته تصمیم به خداحافظی گرفتم و تو کلیپ روز اکران آفریقا هم این رو اعلام کردم ولی امسال همونطور که در پست های مربوط به «بوی بد بحران» و آمادگی برای جلسه ی معارفه عرض کردم، نسبت به ادامه ی کار کانون احساس خطر کردم به همین علت نهایت تلاشم رو کردم تا جایگزین هایی برای امسال خودم پیدا کنم
امیدوارم که زحمت من و بچه های دیگه ی روز معارفه به بار بنشینه و جوونهایی که فکرشون کانونیه(نه چیز دیگه) جایگزین بشن...
با تشکیل جلسه ی توجیه بچه های اخیر حس میکنم که تلاشم برای جایگزین کردن بچه ها ، کامل شد
و با دردسرهایی که اخیرا تو زندگیم داشتم احساس میکنم دیگه توانی برای برگشتن از خداحافظیم نیست...
برای دور شدن از جو کانون ملزمم که حداقل سه کار رو انجام بدم:
1- تحویل کلید کانون: اگه کانون اجازه بده کلید رو بعد از تدوین ها میزارم تو کانون
2- تحویل مسئولیت تایید نظرات وبلاگ: دوستان یکی رو تا آخر هفته ی بعد انتخاب کنن. بعد از پنج شنبه دیگه من امکان اجرای این مسئولیت رو ندارم (اعتراف کنید که این مسئولیت رو به بهترین نحو ممکن و با نگاه به شدت دموکراتیک انجام دادم)
3- عدم دخالت در تصمیم گیری های کانون:احتمالا دیگه تو جلسات حاضر نشم
امیدوارم به کانون سر بزنم و امیدوارم فکرم مشغولش نشه
امیدوارم جلوی خودمو برای برگشتن بگیرم چون کارایی مث پایان نامه برام مونده که با علاقه ی شدیدم به کانون فیلم در تعارضه...
حداقل انتهای سال میام برای جمع و جور کردن چیزایی که از من تو کانون جا مونده
مواظب قاب عکسام باشید
و کانون رو حفظ کنید
دوس دارم اگه دو سال دیگه به کانون سر زدم ببینم که هنوز عده ای منو یادشون هست
امیدوارم کانونی که ساختیم، خوب و پویا ادامه بده
کانون فیلم و عکس دانشگاه شهید بهشتی، برای شکوری زندگی بود...
...
عباس شکوری
22:10 چهارشنبه13 مهرماه سال1390
همون طور که خودت اشاره کردی چند بار خداحافظی کردی ولی کماکان در کانونی...کانون زندگیه عباس شکوریه و تا روزی که در دانشگاه هست در کانون هم هست
اسم این کار رو نذار ضایع شدن که خداحافظی کردی اما در کانون موندی .به این کار باید افتخار کرد و اصلآ اسمش ضایع شدن نیست و نشون میده کانون برات چقدر مهمه ..
تو از کانون نمیری و میمونی
!
چی بگم والا
شکور سراپا تقصیر
اقا شکور جدی جدی داری میری؟ بابا من با این که شما نمی دونی من کی ام و کدوم یکی از او نایی هستم که امروز پیشتون بودم،باید بگم تو همین چند باری که دیدمت اسیرت شدم و احساسم اینه که چند وقت اول بعد نبودنت کارای کانون بلنگه.نرو........javascript:void(0);
حاجی قربونت
لطف داری بهم
منم خیلی خیلی دوست داشتم با تک تک بچه های جدید رفیق باشم
باهم
فیلم ببینیم
فیلم پخش کنیم
و فیلم بسازیم
حیف که زمان وای نمیسته
دوس داشتم همش بیست و سه ساله میموندم و هر روز بعد از هول هولی خوردن نهار سلف می دویدم کانون و در کانکس رو باز میکردم
ولی حیف که زمان وای نمیسته
قربون دایی
خوب و معرکه و باحال بمونی
شکور سراپا تقصیر
اصلا دلم نمیخواد این متن خداحافظی رو باور کنم و جدی بگیرم...دوست دارم مثله خداحافظی های سابقتون باشه که رفتین و بازم برگشتین پیش بچه ها و کانون...

خیلی سخت بود خوندن متنوتون آقای شکوری! سخت و غم انگیز...
...اما خب چه میشه کرد که زندگی هست و وقتی به یه جایی از مسیر میرسی، به قسمتی از زندگی که باید همه جوره جدی بگیریو بیفتی تو مسیرش، باید بعضی چیزایی رو که دوست داری و برات لذت بوده و براش زندگی کردی بذاری کنار...
اما بدونین همیشه یادتون هست و باقی میمونه. همیشه پدر کانون میمونین
صحبتاتون، نصیحتا، دعواها و جلسه های رفع کدورت همه و همه برای من شده خاطره های خوب
اما با تمام این حرفا بازم سر میزنین و هستین و تنهامون نمیذارین...
ممنونم خانم منشی صحنه
شکور خاطره
به نظر ما تایید نمی دی اقا شکور
دادم حاجی!
من که به شخصه با اینکه یکی دوبار بیشتر آقای شکوری ندیدم با خوندن این پســت داغون شدم و به شدت ناراحت.
و امیدوارم آقای شکوری همیشه ی همیشه تو کانون باشـــن.
همیـــــــن
.
موســــــویم
تو من رو به شدت یاد جوونیام مینداختی
شکور پیر
کلاً باید بگم چقدر سریع ، یک دفعه و ناگهانی خداحافظی کردی!!!!!
نمی دونم ، بی شک وقتی یکی مثل تو برای چیزی که سعی کرده باشه جنگیده ، خداحافظی کاره خیلی سختیه ، نمی دونم امیدوارم این هم مثل خداحافظی های قبلیت که چهار گوش کانون رو بوسیدی و رفتی و باز فرداش برگشتی ، باشه و برگردی ، نمی دونم من که منتظر اون روز حتماً هستم و امیدوارم همین فردا پس فردا باشه
با این حال خلاً عباس شکوری ، حتماً حتماً احساس میشه ، خلایی که تنها با عباس شکوری قابل پر شدنه
من به امید اون روز میمونم
برو ولی برگرد ، از این حرف ها هم دست بردار بابا
چاکریم
قربونت مهندس
نمیدونم....
شکور
من




با همه همه همه اختلافات ریز و درشتی که همگی شاهدش بودید که با آقای شکوری داشتیم در حال حاضر چنان در حال اشک ریختن هستم که نمی تونم جملاتم رو سر هم کنم.
فقط همه ی حرفای بالا رو تایید می کنم به شدت....
بابا دیگه این چیزا که باید از شکوری عادی شده باشه!
همه چی مرتبه
شکور
هست طومار دل من به درازای ابد
برنوشته ز سرش تا سوی پایان تو مرو...
قربونت اشکان
من سعی میکنم یه کلید بهت برسونم بلکه کانکس بیشتر باز بمونه..
دوستان اگه مشکلی ندارید من به اشکان کلید میدم که به غیر یکشنبه ها هر روز از ساعت ۳ کانکس رو باز نگه داره
شکورم
اتفاقی نبوده که شما شهید بهشتی قبول شدید. این شانس بزرگ زندگی و البته تلاش خودتون هم بوده. همون برنامه ریزی ای که کردید برای خوندن کنکور الآن هم برای کاراتون انجام بدید که بتونید از کانون هم یک سال دیگه لذت ببرید. من شخصا به هیچ کدوم از حرفاتون عمل نمی کنم که احساس مسئولیت کنید و نرید. آقای شکوری خداحافظی شما به رسمیت شناخته نمیشه. فقط نصفه شبی می خواستید اشک ما کنکوری های بینوا رو در بیارید که نتونیم درس بخونیم.
به حرفام گوش کنید
بهم استرس ندید
کانون بدون این کارا به چالش میفته
امیدوارم شما هم کنکور خوبی بدید
شکورم
زندگی «بود» و هست، پس نمیشه رهاش کرد. همین.
پ.ن.: رها به معنای حضور کمرنگتر.
ایشالا که معناش همین باشه
شکورم
آقای شکوری خواهش میکنم نرید

قول میدم دیگه اذیتتون نکنم بهتون تیکه هم نندازم
هرچقدر هم عضو جدید و خوب و فعال بیاد بازم ما بچه کانونیا دلمون پدر کانونمونو میخواد
شما از بهترین انسان هایی هستید که تو این دانشگاه دیدم
شکور
من شما رو فقط ۱بار توی جلسه هفته پیش دیدم.ولی با همون یک بار کاملا و با تمام وجود حس کردم که برای کانون خیلی زحمت می کشید و از ستون های اصلی کانونید.
شاید این از بد شانسی ما سال اولی هاست که شما تصمیم به خداحافظی دارید.ولی امیدوارم که طاقت دوری کانون رو نداشته باشید و زود برگردید.
رفتن پدر کانون.....
تواین ۶ سال هیچ وقت طاقت دوری از کانون رو نداشتم
امیدوارم ایندفه داشته باشم
شکور
وقتی مولوی معشوق خود را (شمس تبریزی) ازدست داد
خدا برای خلق مثنوی عظیم که به قول اندیشمندان قران عجم
معشوقی دیگر (حسام الدین چلبی) برای او فرستاد این حسام الدین بود که باعث خلق مثنوی کبیر شد.
من به شخصه حسام الدینی در کانون نمی بینم.
فقط همین
حتی نمی خوام به این متن نگاه کنم...
نمی تونم تصورشو بکنم....
چند بار تو این دو هفته شندیم ولی خودمو به نفهمی زدم و دم نزدم
بدون شکوری من که شخصا نمی تونم تو کانون به فعالیت ادامه یدم.
اون مطلب واپسین پند رو که نگاه کردمُ یه جوری شدم.
بیش از این نمی تونم بهش ادامه بدم چون نمی خوام به این موضوع فکر کنم.
تو یکی از بهترین اعضای الان کانونی
تو یکی از بهترین اعضای آینده ی کانون خواهی بود
تو خیلی معرکه ای
شکور
تازه میخواستم با شما آشنا بشم و از تجربیاتتون استفاده کنم
چقدر بده که دیگه نیستید.....
خدا کنه مث دفعه های قبل که گفتید این بار هم اتفاق نیفته.....
چی بگم حاجی
قرونت
شکور
ایمیل عجیب و داغون کننده و حیرت انگیز و تکان دهنده ت رو خوندم نامرد
چشام کور شد...
این خونه ایشالا میمونه...
اگه همگی مواظب یه چیز باشید...«خودخواهی»
من اخیرا به این نتیجه رسیدم که اگرم در گذشته مشکلی تو کانون پیش اومده منشاءش خودخواهی بوده
حتی اگه از طرف من هم مشکلی برای کانون پیش اومده باشه به خاطر اینه که روزی خودخواه شده بودم
نیازی به حضور شکوری نیست وقتی هیچ کس خودخواه نیست...نیازی به نظارت نیست وقتی همه به کانون فکر کنن...و بدون این مشکل تا ابد این خونه به پاست...
شکور متاثر
با ورود ما به کانون اسطورش داره خداحفظی می کنه من که برای خودم متاسفم که نمی تونم از حضورتون به اندازه ی قدیمی های کانون بهره ببرم
من قدیمی های کانون رو نمی شناسم ولی امید وارم کسایی باشن که ناهارشون هول هولی بخورن تا به کانون برسن
آفرین مرد
شکور
والا من که نمیدونم شما دقیقا کدوم یکی بودین.ولی حالا که ایننننننننننننن همه خاطر خواه دارین خب بمونین دیگه!!!!!!!!!! بچه ها گناه دارن مخصوصا ما سال اولیا

والا من همونیم که سیبیل داشت؛ تقریبا داشت کچل میشد؛ عینک کائوچوئی مث امید صفایی هم رو چشاش بود؛ شلوار و پیرهن پارچه ای... از همه سن بالاتر...تو کلیپ اول معارفه حرف زد که دانشجوهای این دانشگاه دو دسته ان...تو جلسه ی اول هم کلی وراجی کرد
جالب بود خانوم
خیلی جالب بود
آفرین
سلامت باشید...
بله بله شناختم حالتون خوبه؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟ می خواین برین چراااااااااااااااااا؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟ من تازه می خواستم ازتون بپرسم تو کانون چی کار می تونم بکنم براتون!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!


شما که مهربان بودی چرا رفتی؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟
تو پست یه طورایی توضیح دادم دیگه
شما تا ۵شنبه ی آینده که من وبلاگ رو تحویل میدم؛ هر سوالی دارید میتونید بپرسید
من تو جلسات هم توضیح دادم که قرار نیست کسی به شما بگه که محدوده ی کارایی که باید برای کانون انجام بدید چیه
این شمایید که تعیین میکنید بنا به اسم کانونمون که «فیلم و عکس» هست؛ باید چه کارایی انجام بشه
ولی صرفا برای کمک فکری این رو میگم که بچه های کانون تاحالا این کارا رو مربوط به این کانون میدونستن که بنا به علاقه انجام دادن:
پخش فیلم های درست درمون به صورت اکران خصوصی کانونی؛ اکران دانشگاهی؛ و اکران کشوری
برگزاری کلاس های مربوط به سینما و عکاسی مث کارگردانی؛ نقد؛ فیلمنامه؛ تحلیل سینما؛ عکاسی مقدماتی و پیشرفته
برگزاری نمایشگاه های عکس از عکس های دانشجوهای این دانشگاه
ساخت فیلم کوتاه با کمک تمامی اعضای کانون فیلم
خلاصه اینا کارایی بود که ما مربوط میدونستیم ولی شما به اینا محدود نیستید و میتونید چیزای دیگه ای که مربوط میدونید به کانون فیلم و عکس رو بیارید شروع کنید به انجام
فقط هدفمون رو هم بگم که تا حالا این بوده:
ارتقاء سطح دید هنری دانشجویان دانشگاه شهید بهشتی (البته با ابزار های فیلم و عکس)
...
درضمن مگه فقط نامهربونا میرن؟
شکورم
اقایی ما جدیدیا هیچی اصلا مو... به خاطر قدیمیا به خاطر حقی که گردنه هم دارید حرفشونو گوش کن... اقایی اصلا رای گیری کنید ما جدیدام فقط نظر میدیم اصلا تا اخر ترمم حق رای نمی خوام فقط بمون...نظر منه سال اولیم اینه که کاری که نیلوفر خانم مردیها گفت انجام بده(همون نظری که بالا هست)
بابا این حرفا چیه؟
مگه موضوع حق رای پسر؟
این چی بود گفتی تو!!!
حرف خانم مردیها هم متین
ولی خوب من خودم رو میشناسم
حالا تو وبلاگ نمیشه بیشتر از این مفصل حرف زد
قربون دایی
شکورم
عمو شکور میخوای ما جدیدیا رو تحت تاثیر قرار بدی ببینی گریه میکنیم یا نه واسه پیر کانون؟؟ داری امتحانمون میکنی؟؟؟میخوای ببینی میپیچونیم یا نه؟؟؟ من میدونم...
من فهمیدم
نکن برادر من...با احساسات ما بازی نکن...ما قلبمون ضعیفه...من میدونم دوباره ضایع میشی برمیگردی...برگشتی سر بزنی به کانون به جان خودم اگه بزارن بری بچه ها........
والا من اصلا تصور اینهمه توجه دوستان رو نداشتم!
قبول دارم که با تک تک بچه ها خاطرات غیرقابل تکراری دارم ولی نمیدونستم این پست اینقده باعث تحریک احساسات بشه وگرنه...خوب نمیدونم...شاید خشک تر مینوشتم...
ممنونم از احساساتتون دخترم
عموشکور پیر
می دونم چرت گفتم فقط می خوام یه چیزی بگم که از رفتن پشیمونت کنم ولی نمی دونم چی؟... این 2شنبه که تو جلسه هستین مگه نه؟
والا نه دیگه ایشالا...
بچه های قدیمی کم نیستن
بعد از من قدیمی ترین عضو ها عمو عطار هست
دیگه از قدیمی ها خانم وفایی و امید صفایی و خانم محمد نزاد و خانم بشیری و ... زیادن ...
هستن بچه ها..
نگران کم بودن قدیمی ها نباشید...
ایشالا که چرخ کانون با اومدن شما تند تر میچرخه
شکورم
حیف شد! امیدوار بودم بیشتر با شما آشنا بشم. از روز اولی که کانون رو شناختم تا الان (کلا یه هفته میشه :دی) هر دفعه که اسم کانون رو دیدم، اسم یا عکس شما هم کنارش بوده...
حیف برای من که شانس بودن با بچه های گلی مث شما رو دارم از دست میدم
بدشانسی من که نمیتونم با شماها فیلم ببینم
شکورم
نمیدونم کنکور شما چطوریه، ولی سر کنکور کارشناسی (همون کنکور معروف رو میگم که دغدغه همه بچه دبیرستانی هاست) من هر کاری که تو عمرم نکرده بودم رو انجام دادم، آخرش هم موفق شدم (چون شهید بهشتی قبول شدم و الان دارم تو وبلاگ کانون فیلم نظر میزارم)
شما هم نمیتونین همین کار رو بکنییی؟؟
امروز استیو جابز مرد و یه جماعتی رو بی پدر کرد، شما دیگه این کار رو با کانون نکن لطفا
والا من این توانایی رو ندارم
من سال کنکور ارشدم هم یه خداحافظی از کانون کردم رفتم ۸ماه خوندم (البته تو جریانات کانون بودم ولی تو جلسات و این مسائل نبودم) بعدش دوباره بهشتی قبول شدم و برگشتم کانون...
درضمن استیو جابر مرد
ما متاسفانه هنوز زنده ایم
دیروز عباس شکوری و استیو جابز با هم رفتند ، اون از کانون ، اون یکی از شرکت اپل و دنیا ، چه خبره ؟؟؟ همه بنیانگذارها دارن با هم میرن
بابا یکی یکی برید بشه یه کاری کرد
حالا تو نرو عباس ، چون دستمون به استیو جابز دیگه نمیرسه ، بزار اون رو یه کاریش کنیم تو فعلاً کانون باش
خدا هر جفتمون رو بیامرزه
یادمه یه بار استیو داشت اصرار میکرد که رو لب تاب های اپل آرم کانون فیلم رو بذاریم که فروشش بالا بره
رقمش رو هم خیلی خوب گفته بود
ولی نهاد تصمیم گیری اجازه نداد
من خودم با استیو موافق بودم
نه برای رفاقت سابقمون
نه
به نظرم به نفع کانون بود
ولی بچه ها نپذیرفتن
...
شنیدم که دو هفته قبل مرگش خداحافظی کرده بوده...
بچه ها منم اگه دو هفته بعد دیگه نبودم؛ خوب زیاد تعجب نکنید...
زد زیاد
مگه نشنیدین برادر من؟؟؟
جان ایننننننننن همه مخاطب سال اولی بی خیال رفتن شو

اگر بار گرااااااااااان بودییییم رفتیییییییم
اگر نامهربااااااااااان بودییییم رفتیییییم
آقا میدونم خیلی امروز حرف زدم ولی هر کاری میکنم دلم راضی به رفتن شما نیست می خوای نری آقا شکور؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟
خوب والا چی بگم خانوم
...
فقط بگم که خیلی بده که آدم مسئول تایید نظرات پست خداحافظی خودش باشه...
من خیلی تو وضعیت عجیبی قرار گرفتم
شکور
عرضم به حضورت که من الان دیدم این رو. نرو بردادر من نرو. بیا و ریز حضور داشته باش. نه سر پایی بیا و برو نه تلفنی نه کتکه دیگه. اصلن بدون تو نمیشه یعنی هر جور فکر می کنم کانون یه چیزیش کمه پس خواهشن پشت بعدی رو بنویس که می خوای بمونی:دی
سلام مهندس
من واقعا تو این دو روزه مستاصل شدم...
اصلا نمیدونم چه خبره
خوب شماها هستید دیگه
شماها بعد اینهمه مدت نمیتونید جای یه عضو دیگه رو پر کنید مگه...!
پرکنید خوب
شکور
خوشبختی یعنی خداوند آنقدر عزیزتان کند که وجودتان آرامش بخش دیگران باشد....
لطفآ نه خوشبختیمون رو ازمون بگیرید نه آرامشمون رو....
شاید خودخواهی باشه، ولی ما فعلآ دلمون میخواد خودخواه باشیم!
.
.
دخترتون مژده
امیدوارم همه رقمه خوشبخت باشید...
من واقعا لایق این توصیفات و جملات نیستم دیگه!
...
شکور به شدت سراپاتقصیر
ای بابا عمو شکور ببین کانون فیلم و عکس رو کردی کانون بالیوود شهید بهشتی...همش ایکون گریه پاشیده شده تو نظرات...اصن یه وعضی...
هی میرم میرم..دوشنبه ام نمیام...نه دیگه نمیشه..... ولم کنید...
به خدا من همچین چیزی رو پیش بینی نکرده بودم!!!
چرا فحش میدید؟
شکور متهم!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!
سلام . اشکم دراومد. حالا حتما باید برید؟ من کلی رو شما حساب باز کرده بودم. با خودم میگفتم ایشون هنوز هستند و میتونم ایده هام رو باهاشون مطرح کنم.من شناخت چندانی از بچه هاتون ندارم ولی بینشون شما از همه مسلط تر بودید.
حالا کی تصمیمات قطعی رو میگیره؟ جایگزینتون کیه؟
منظورم این نبود که جایگزین خاصی خواهم داشت چون اصلا من سمتی تو کانون ندارم (جز سمت تایید نظرات وبلاگ) که بخوام براش جایگزین پیدا کنم
منظورم این بود که با رفتن یه عضو(به نام شکوری)؛ اعضای کانون کم نمیشن چون کلی عضو مث زهرا جمالی و رامین و موسوی و شالیکار و زینب خانم و فریبا خانم و ... به کانون اضافه شدن که میتونن جای شکوری رو پر کنن...
همین به خدا!
آقای شکوری برای استیو جابز انقد پیام تسلیت و ابراز تاسف منتشر نشد!!
ببینید چه میکیند با بچه های کانون...باشین دیگه این 1سال هم...
من به شخصه قول میدم توی تایپ پایان نامه کمکتون میکنم
فقط باشین...
خوب این که منطقیه
استیو جابز که موسس کانون فیلم و عکس دانشگاه شهید بهشتی نبوده!!!!!!!!!!!!!!!!
شکور خودشیفته!
بابا همه ی ما جدیدیا قول میدیم تو پایان نامتون کمک کنیم . هر کاری داشتید به ما بگید ما انجام میدیم. آخه چرا ؟ چرا میخواید حضورتون رو محدود کنید؟ خب بعد از پایان نامه بیاید کلا مسئولیت کانون فیلم رو به عنوان شغل تو دانشگاه قبول کنید. یعنی میشه؟
اول اینکه به شدت ممنونم و بزارید احتمالا بعدا یه چیزی خدمتتون عرض خواهم کرد
دوم اینکه متاسفانه پایان پایان نامه با پایان دوره ی دانشجویی من همراه خواهد بود
سوم که من که مسئول کانون فیلم نیستم!!!! من یه عضوم
چهارم که...شغل ؟!!!!!
پنجم که ... وای خدا...چقد احساس غیرقابل پیش بینی!!!!!!!!!!!!
و ششم شکور متحیر از اینهمه لطف عجیب و غریب!
آقای شکوریِ عزیز!
با اینکه میدونم دلِ خوشی ازم ندارید، و شاید به اشتباه بر این باورید که این، یه حسِ دو طرفس؛ قلباً مشتاقِ ادامه ی حضورتونن تو کانون هستم... به خاطرِ همه چیییییییییییییییییییییییییییییییز!!!
امیدوارم رویِ این همه کانونی رو زمین نندازید پدرِ عزیزِ کانون!!!
از هر چی بگذریم ما یه حقوقدان مثه شما از کجا گیر بیاریم؟؟؟
از هر چی بگذریم ما دیگه از کجا آقای شکوری گیر بیاریم؟؟؟
ممنونم خانم نسیمو
درمورد دوطرفه بودن و این حرفا میتونید از خانوم وفایی بپرسید که اگرم طرفی اینطور باشه تو نگاه من از طرف شماس نه من
شکور بابا
بابا جان این میخ التماس بچه هارو تو سنگم می کوفیدی میشکست شما چرا نمیشکنیییییییییییییییییی؟؟؟؟؟!!!!!!!!!!

























یا حضرت عباس!
من چه کاره بیدم!
وقتی یه آدم با این همه لطف و محبت نرم نمیشه فقط یه معنی میده. آقای شکوری چقدر؟ مبلغ رو بگید چونه می زنیم...
:لبخند موذیانه
بالاخره یکی فهمید
خسته شدم بابا
ممنونم خانوم...راستش بازار رو که میبینید...کساده...خراب
عضو پایه یه قیمت داره
عضو پرکار یه قیمت
عضو معمولی یه قیمت
شکوری تک و تنها یه قیمت خاص خودش
براتون قیمت رو میل میکنم
شماره حساب رو هم میدم خدمتتون
بازم آی کیوی شما....
شکور
آقا به خدا نمی خوام ساز مخالف بزنما(!!!!!!!!!!) ولی بابا بذارید به زندگی اش برسه این بنده خدا هم!!!!!!!
دیگه قدیمیا کانون که میشناسنش که نمی تونه خودش رو کنترل کنه!!!وقتی تو کانونه از همه چیز میافته!!!!
من به نظرم این یک سال تا درس شکور تموم شه بهترین فرصته که دو نفر (یعنی کانون و شکور) بتونن روابطشون رو با هم مدیریت کنند!!!!!
کانون باید یاد بگیره بدون شکور هم همون طوری قانون مدار و پرکار و.... باشه و شکور هم باید یاد بگیره که جنبه داشته باشه!!!! وقتی میاد تو کانون زندگی اش یادش نره!!!!
پیشنهاد می کنم ازش قول بگیریم حتما هفته ای یک روز بیاد کانون و بهش قول بدیم که نذاریم تو کانون هیچ مسیولیتی قبول کنه!!!!
درود بر تو مرد خدا...
درود متاخرین و متقدمین بر تو باد روزی که زاده شدی و روزی که به اسفل السافلین هجرت خواهی نمود
شکور دعاگو
سلام آقا شکور





نرو/تو هم مثل من نمیتونی دووم بیاری نرووووووووووووووو
اشکم رو درآوردی
وقتی گفتی داری میری خیلی عصبانی شدم
آخه بابا پس اون محبت های گذشته چی میشه
اون خوشی ها
اون ناراحتی ها
مگه ما سال اولی ها دل نداریم که بیشتر باهات باشیم
ولی حالا که میری کلید کانون رو خواستی تحویل بدی بده ولی مسئول وبلاگ همچنان خودتی
مگه کجا میخوای بری که اینترنت نیست تا بتونی نظرات رو تایید کنی؟؟؟؟؟
نمیشه یه ترم مشروط بشی و بمونییییی؟؟؟
شاگردت صالح کریمی
درود بر تو حقوقدان جوان
من ایشالا دوشنبه تو جلسه صحبت میکنم
سلامت باشی...بدجور
شکور
من به عنوان یه تازه وارد خیلی دوس داشتم و دارم که شما اقا شکور بیشتر در کنار ما باشید ولی امان از دست زمان که ...
من تا جایی که در توانم باشه در خدمت کانون و بچه های کانون خواهم بود.
امیدوارم کانون مثل زمانی که شما رهبریشو بدست داشتی و بلکم بهتر به حیاتش ادامه بده
به امی دیدار .
همیشه در ذهن و یاد ما میمونی

اصلا به عنوان یادبود همیشه تو جلسه ها یک صندلی رو به یادت خالی میزاریم
لااقل باز هم تو وبلاگ مطلب بنویس تا اینجوری صداتو بشنویم
من واقعا نمیتونم کانون فیلم رو بدون حضور آقای شکوری تصور کنم
الان بغض کردم دیگه نمیتونم بنویسم
!
تنها کسی که نمیشد احساساتی بشه توی وحشت انگیز بودی وحشت انگیز
قربونت
شکورم
من حاضرم برای اینکه برگردی به کانون خودم هر روز از در دانشکده حقوق کولت کنم بیارمت کانون بعدش خودمم برگردونمت
به شرطی که با اره برقی به جونم نیفتی
شکور
وای آقا شکور سر جدت ول کن!!!!حالم بد شد
سرم گیج رفت
ملت چه جوووووووووی میدن(شاید شما از اون دسته آدمایی باشین که اگه نگیم بمون می مونی نه؟؟؟؟؟؟)
!
جل الخالق
مگه من دیگه حرفی زدم که حالتون به هم خورد؟
شما دارید جو میدید یا من؟
شکور متعجب
شما جو نمیدین که بچه ها شما رو کردن آمیتا باچان
والا من متوجه نمیشم چی میگید...
خواهشا بیاید حضوری با هم صحبت کنیم
فکر کنم سوتفاهم شده
شکور:۰۹۱۹۳۴۹۹۸۳۹
بابا آقا شکور من فقط می گم نرید لطفا و دیگه توضیحم ندید همین مفهومهههههههههههههههههه؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟