ش | ی | د | س | چ | پ | ج |
1 | 2 | 3 | 4 | 5 | ||
6 | 7 | 8 | 9 | 10 | 11 | 12 |
13 | 14 | 15 | 16 | 17 | 18 | 19 |
20 | 21 | 22 | 23 | 24 | 25 | 26 |
27 | 28 | 29 | 30 |
تو عنوان بندی ضامن دار اغلب بچه ها یه سمت دارن ولی واقعا کاری که برای فیلم کردن تو قالب اون سمت میگنجه؟!!! البته که نه...
الان نشستم دارم عکسی که بچه های گروه بهم هدیه دادن رو نگاه میکنم
علاوه بر نوستالژی ای که داره خفم میکنه، برام یه سری سوال پیش اومده
اگه خانم سلیمیان برای سکانس قبرستون، امامزاده رو پیشنهاد نمیکرد چی میشد؟ اینهمه راه چادر مسافرتی خونوادگیشون رو آورد و خودش هم بدون هیچ منتی برگردوند... اگه نبود چی میشد؟ اگه تصویرهای پشت صحنه ای که گرفته بود، نبود، سکانس خواب چی میشد؟ اینهمه تلاش و همدلی و فعالیت بدون یه کلمه حرف حتی نمازی و شفیعی که با کلی گروه های دیگه کار کرده بودن رو متعجب کرد...
اگه خانم بشیری نبود، اینهمه چاقو از کجا گیر می آوردیم؟ آریا باید با چه آکساسوآری بازی میکرد؟ بنده خدا خانم بشیری برای خرید طلا ها با خانم محمد نزاد کلی مغازه رو گشتن... ایشون حتی به فکر خرج و مخارج فیلم هم بود و من و فینی زاده رو مجبور کرد که تجهیزات فیلمبرداری رو با اتوبوس ببریم دانشگاه... اگه اینقد مهربونی نبود... اگه اینقد رفاقت نبود... اگه اینقد همدلی نبود...اگه خانم بشیری، نبود...، چه اتفاقی میفتاد؟
اگه آریا بدون اینکه من رو بشناسه، قبول نمیکرد که نقش چاقو فروش رو بازی کنه، چقد فیلم از چیزی که الان هست، کمتر میشد؟ اگه اینهمه بدون اینکه کسی بالاسرش باشه، تمرین نمیکرد، اون سکانس چه بلایی سرش می اومد؟
اگه خانم قاهری نبود، این نوستالژی ای که الان گرفتارشم چجوری ماندگار میشد؟ بدون هیچ ادعایی ماشینش رو هم در اختیارمون قرار داد... کسی که من از تولید تاتر آخرش در شگفتم، فقط تو ضامن دار، عکاس بود... حتی اسمش رو هم تو تیتراژ فراموش کرده بودم!!!! ببین دیگه چقد ایشون معرکه س که کله ی من رو نکنده... من جاش بودم حتما بدجور شاکی میشدم... اگه فروتنی و روحیه ی خانم قاهری نبود چی میشد؟
برام سواله که اگه امید صفایی که خودش در حال فیلمسازیه، تو این فیلم از عطار کتک نمیخورد من باید چی کار میکردم؟ اینکه در کنار کلی نکته ی کارگردانی، صرفا یه بازیگر باشه... اینکه ماشین باباش رو بیاره برای فیلم و کلی کار رو جلو بندازه، چجوری با یه اسم ساده تو عنوان بندی، قابل جمعه؟ اگه اینهمه تو خوابگاه تمرین نمیکرد، سکانس پایانی قرار بود چقد طول بکشه؟ اصلا ساخته میشد؟ چقد باید یکی رفاقت کنه که حتی بره خودش دنبال خریدن لباساش و این حرفا...
از اول شروع فیلم گفتم که منشی صحنه باس تو همه ی فیلمبرداری باشه...و ایشون همیشه بودن... اگه با این ناهماهنگی ها و تغییر دکوپاژها خانم محمدنژاد اینقده صبور نبود، چه بلایی سر چیدمان پلان ها می اومد؟ اینهمه توجه خانم محمدنژاد به تولید فیلم بود که حتی بدون توجه من، اینهمه به گرفتن پلان دختربچه اصرار داشت که متاسفانه با ناشی گری خود من حیف شد...
اگه محمد مهدی رسولی که خودش یه کارگردان قابله، قبل فیلمبرداری ای که باید براش از قم خارج میشد، خودش رو به من نمیرسوند، الان صدای پلان فینی زاده چطور بود؟
بعید میدونم کسی تو کانون به خلاقیت تقوی بزرگ شک داشته باشه... کسی که اینقد هنرمنده کلی راه رو کوبید اومد با خانم بشیری یه پلان ساده بازی کرد و رفت!!! واقعا تو ارگان هایی که فیلم میسازن میشه همچین توقعی رو از رفقا داشت؟
زین ال بزرگ از اول قرار بود صدابردار باشه... اگه نمیپذیرفت که بازیگر باشه، چی میشد؟ اصلا مگه میشه تصورش رو کرد؟ بزرگترین گره داستان بدون صدای زین ال مگه میشد که به وجود بیاد؟ کسی که تا ظهر مث خرس میخوابه چطور اینقد صب به زحمت خودش رو به گروه میرسوند؟ اگه اینقده رفیق نبود، کمر ضامن دار شکسته بود...
سید وحید نمازی خیلی قبل تر از اینکه حتی من وارد کانون فیلم بشم، فیلم ساخته... اگه با اینهمه تجربه، با اینهمه تجربه، با اینهمه تجربه، تو این فیلم صدابرداری و نورپردازی نمیکرد، چه بلایی سر راش ها می اومد؟ جالبه که من اصلا به فکر نور نبودم... اگه اصرار خود سید نبود مخصوصا تو سکانس طلبکار، اصلا صورت بازیگرا دیده نمیشد... سید حتی کلاس شاگردهاش رو تعطیل میکرد و از ساوه خودش رو میرسوند به گروه... حتی برای تولید، یه جاهایی هم از جیبش خرج کرد...اصلا نمیدونم برای کمک به من چقد پول از جیبش رفته... مث تازه وارد یکی دوتا پلان حیاتی رو تصویر برداری کرد... اگه نبود، فیلم چقد سوراخ سمبه داشت؟
اسم خانم وفایی تو فیلم فقط به عنوان یکی از فیلمنامه نویس هاس... ولی اگه ایشون لوکیش طلافروشی رو هماهنگ نمیکرد الان فیلم یه سکانس نداشت... اگه ایشون به همراه خانم سلیمیان با کلی مصیبت که برام تعریف کردن وقتی ما داشتیم فیلمبرداری میکردیم، نمیرفتن سراغ امامزاده، یک سکانس دیگه هم وجود نداشت... ایشون حتی با من کلی از تهران رو گشتن و کلی خونه هماهنگ کردیم برای تصویر برداری که متاسفانه صاحباشون یهو توزرد از آب درومدن... اگه خانم وفایی فقط میخواستن تو فیلمنامه باشن، اگه رفیق نبودن، چه بلایی سر فیلم می اومد؟ اصلا چیزی ازش میموند؟
محمد فینی زاده خودش هم نمیدونه چقد برای این فیلم مهمه... خود من معتقدم که فینی زاده و شفیعی مهمترین ها بودن... هیچ کس نمیدونه فینی زاده برای این فیلم چه کرده... مدیریت تولید نه عنوانیه که کسی واقعا بفهمدش نه لذت هنری داره ولی در عین حال اگه توسط یه نفر انجام نشه، فیلم اصلا به فیلمبرداری نمیرسه... محمد چقد با من برای لوکیشن تو خیابونای تهرون گشت... چقد بدون من دنبال مجوز ها دوید... چقد دنبال خرید و هماهنگی و این حرفا بود...وقتی ما داشتیم لذت فیلمبرداری رو میبردیم، دنبال غذا و پروژکتور و وسایل بود... کارایی که واقعا اعصاب خورد کنه... کارایی که واقعا اگه من میخواستم همشو انجام بدم دیگه هیچ رمقی برای تصویربرداری باقی نمی موند...هیچ کس نمیدونه ساخت ضامن دار چقد به محمد فینی زاده که تازه ترین عضو کانون فیلم بودش وابسته س... فینی حتی تو تابستون از کاشان اومد تو گرمای جهنمی قم، کابشن پوشید و بازی کرد...
واقعا مشهدی خیلی لطف کرد که اینهمه راه رو... اینهمه راه رو اومد و با اینکه خودش قرار بود یه ماه دیگه کارگردان بشه، برای فیلم شد یه مسافر تاکسی...
اگه بچه هایی مث رسول صاحبدل و بهروز بهمنی و آریا گلستانی بدون اینکه من رو بشناسن، اینقد رفاقت نمیکردن و خودشون تمرین نمیکردن، فیلمبرداری چقد طول میکشید؟ اگه رسول صاحبدل دیالوگ هاش رو اینقد خوب حفظ نمیکرد ما تو اون قهوه خونه ی شلوغ چیکار باید میکردیم؟
اگه مادربزرگم، نوه اش رو اینقد دوست نداشت که اینقد دیالوگ های فارسی رو وقت ظرف شستن تمرین کنه، شروع فیلم چطوری میشد؟ بنده خدا با جمله ی آخر خیلی مشکل داشت و همش میخواست ترکی بگه... دیگه من رو «رسول» صدا میکرد از بس تمرین کرده بود...
اگه محمد سپهری و معصومه شکری، کار و بارشون رو تعطیل نمیکردن، خوشگل ترین سکانس فیلم الان چی بود؟
اگه خانم عقیلی میخواست با من مث یه مشتری برخورد کنه، چه اتفاقی می افتاد؟ ایشون حتی با اینکه من فقط برای روز آخر میخواستمشون، روزای دیگه هم اومدن و برای روزای دیگه هیچ دستمزدی نگرفتن... اهمیت خانم عقیلی از ضربه ای که به خاطر سهل انگاری من به سکانس آریا خورده، معلومه...
اگه غیاث الدین علیزاده اینقد مهربونی نمیکرد و با اینکه درگیر کلاس های ارشد و نتایج دکتراش بود، اینقد با عطار و امید کار نمیکرد، الان انتهای فیلم هندی هندی بود
اگه عطار ناز میکرد، از یزد نمی اومد، فقط میخواست بازیگر باشه، چی میشد؟ اگه میخواست اذیت کنه، چه بلایی سر من می اومد؟ اینهمه راه رو کوبید و در بدترین شرایط تو خوابگاه زندگی کرد، اینهمه خودش روی کارای خودش دقت کرد، حتی اغلب لباساش رو هم خودش آورد و حتی تو خرید چاقو اینهمه وسواس به خرج داد...، اگه سیگار نمیکشید چی میشد؟ اگه عطار میخواست فقط بازیگر باشه، چی میشد؟
محمد شفیعی قسمتی از کارگردانی این فیلمه... تو اغلب کار ها از جمله کارگردانی، تصویربرداری، بازیگری، صدابرداری، تمرین زد و خورد تلاش کرد ولی فقط اسم اصلیش تو بازیگردانی اومده... از ده روز قبل فیلمبرداری آمد و با من و محمد فینی شروع کرد... من و فینی و شفیعی از همه بیشتر تو این کار درگیر بودیم... اگه شفیعی ضامن دار رو فیلم خودش نمیدونست چی میشد؟ اگه ذره ای، ذره ای فکر میکرد که داره برای من کار میکنه، و میخواست تحت قالب سمت بازیگردانی فقط انجام وظیفه کنه، اصلا این فیلم تولید نمیشد... چجوری میشه گفت که شفیعی فقط بازیگردان و دستیار کارگردان این فیلمه؟ اگه وقتی لوکیشن ها کنسل میشد، راه و چاره جلوی کار نمیذاشت، باس چه کار میکردم؟ اینهمه فروتنی و خاکی بودن شفیعی از زمون دانشجوییش تو دانشگاهمون سر کارای تاتر وجود داره... کلا اگه شفیعی نبود، تازه وارد و ضامن دار قطعا وجود نداشتن...
من حافظه ی بسیار ضعیفی دارم... اندازه ی یه مگس... و اینهمه تلاش بچه ها یادمه... اگه حافظه ام قوی بود این متن قرار بود چقد ادامه پیدا کنه؟
عکسی که جلومه فقط نوستالژی نیست...
وقتی اینها رو یادم میاد، مطمئن میشم که اگه ضامن دار یه «فیلم» باشه، من اون رو نساختم...ما اون رو ساختیم...
شکور... یکی از اعضای «ضامن دار»
یادمه اون چند روز فیلمبرداری کسی که مهم ترین نقش رو داشت و درواقع لیدر گروه بود٬خیلی خیلی متین و با حوصله تمام نظر ات و دلشوره ها و غرغرهای همه بچه ها رو (که البته همه از روی دلسوزی گروه بود) می شنید٬اعمال می کرد و بعضی وقتا هم در کنار کلی مشغله می ایستاد و سعی می کرد اون طرف رو قانع کنه....

با وجود اینکه من توی قسمت کمی از دوران فیلمبرداری بودم ولی با جرئت می تونم بگم ضامن دار یکی از عجیب ترین و خاطره انگیزترین روزای کانونی من بود....
مرسی آقای شکوری که باعث رقم زدن این خاطره ها شدید...
رفاقت اکثر بجه ها و دلسوزی هاشون برای تک تک پلان ها مزه دلپذیر کار گروهی رو برای همیشه به یادم خواهد آورد.
با اعتماد به نفس کامل٫ در کمال صداقت و اشتیاق فراوان نوشابه های بالا رو باز کردم براتون آقای شکوری...
مرض قند میگیریم...
شکور
حالا من یه سوال می پرسم:
اگه شکور نبود٬ کانون کجا بود؟!!! اصلا کانون فیلمی وجود داشت؟
من خیلی کوچکتر از بقیم ولی یقین دارم٬ یقین دارم عباس از همه ی ما کانونی تره.
نمی خوام از هنرمندیش تو ضامن دار بگم که اون قضیش جداس. من کمتر از اونیم که بخوام از کسی تعریف کنم. ولی به خدا به چشم خودم می دیدم و دارم می بینم که شکور برای کانون داره چه کارایی می کنه و چه غصه هایی می خوره.
یادمه سر فیلم برداریه میدون دانشگاه(باجه تلفن) مجوز دست من بود وقتی مامور نیروی انتظامی از دور میومد عباس تو این فضا و استرس بر گشت گفت: بچه ها ایشالا مجوز بخواد!!! من تعجب کردم و گفتم دمش گرم که تو این حال همچین حرفی رو با خنده بزنه. مثال های از این مورد زیاده.
و این جملش هیچ وقت از یادم نمیره که یه بار به خاطر یه موضوعی تو کانون خیلی ذهنش درگیر بود ازش در مورد علتش پرسیدم٬ گفت: به خاطر رفاقتاس.....
حالش عوض می شه............حرف کانون که باشه
واقعا اگر پدر کانون ضامن دار و نمیساخت چی میشد!!!
این بهترین هدیه ای بود که یه پدر میتونست به بچه هاش بده
یه فیلم با کلی خاطره قشنگ
امیدوارم ما تونسنه باشیم وظیفه فرزندیمون انجام داده باشبم
شما که معرکه اید...
عباس عزیز ممنون که این چنین فروتنانه نوشتی با اینکه حداقل توی جمع خودمون خیلی باتجربه و کار درست تر از بقیه ای(کمکهای تو و راهنماییهات در فیلم اولم ریجکت رو یادم نمیره رفیق)....ضامن دار بهترین فیلم تو و یکی از خاطره انگیزترین و بهترین کارای من و بقیه بچه ها بوده...در این شک نکن که اگه کارگردان ضامن دار تو نبودی الان انقدر بچه ها از خاطرات خوب این کار نمیگفتن اگه تو کارگردان نبودی فیلم به این خوبی از آب در نمیومد اگه تو کارگردان نبودی.......
واقعآ اینارو نگفتم که هندونه زیر بغل هم بذاریم کاملآ واقعیت رو گفتم
گفتم . میگم که ضامن دار بهترین و قوی ترین کار تولیدی کانون فیلم تا امروز هست و ایشالا کارای بهتری ساخته بشه
بسیار خوشحالم که تو فیلم رفیقم حضور داشتم.....
شکور
من بی جهت این گروه رو سوای بقیه گرو ه ها نمی دونم.
من کلی با آدمای ریز و درشت کار کردم.می دونم که ساخت چنین فیلم با اون همه دردسر چه آدمایی رو لازم داره
خیلی خوشحالم که چنین دوستان و البته همکارای خوب پیدا کردم.و ممنون از همه به خصوص عباس شکوری گل که مایه ی این آشنایی زیبا شد.
راستی نمی دونم هنوز تو این جمع پذیرفته شدم یا نه؟بچه ها باید نظر بدن که ما خیلی هم پررو نشیم...
حالا اگه تو روزای فیلمبرداری بودی چی میگفتی...
شکور
واقعا اگه من نبودم این فیلم چه جوری ساخته می شد؟؟
هر چه قدر به باتر فلای افکت فکر میکنم میبینم از همه بیشتر موثر بودم....
دقیقا منم به همین باتر نمیدونم چی چی فکر میکردم...
شکور
هیچی دیگه بیا شهیدم کن اصن. من یه بار دیگه عذر خواهی بزارید بکنم. مشکل کاری دارم. مشکل چی ندارم؟. ولی ببخشید می خواستم بیام نشد. انتظار این همه رو هم نداشتم بازم بگی میایم رد می شیم از جلو دوربین. من مخلصتم.
قربونت
شکور
این اتفاقات بعد از ساخت فیلم و این خاطرات حین ساخت رو که میشنوم بیشتر حسرت نبودنم رو میخورم (گرچه هنوزم اگه به اون روز که گفتی پاشو بیا برگردیم و دوباره بگی بازم نمیام چون اون موقع دلیل محکم تری داشتم)
فقط آرزو دارم عمری باقی باشه، شماها جمع شین دوباره حرکتی بزنین فیلمی بسازین، منم بتونم تو جمع صاف و بی ریاتون از این رفاقتاتون استفاده کنم.
در ضمن یه مرحبا هم به تو باید بگم عباس! آفرین به تو که ساده نگذشتی از کنار این محبت بچه ها!!!
الان خیلی تحت تاثیرم
فرامرزی مؤثَر
من به همه بچه ها گفتم که بیاید ولی متاسفانه بعضی مث تو سرشون شلوغ بود
ای کاش تو و فربد و نعیمی و محیط و خانم مردیها هم بودید که تکمیل تکمیل بودیم
هنوز خانم باباگلی و اشکان تو کانون متولد نشده بودن وقتی کار شروع شد؛ وگرنه خیلی دوس داشتم اونا هم باشن
ایشالا کار بعدی همه ی همه باشیم و باشن و باشید
شکور
kheyli khub neveshtid aghaye shakuri, y khaste nabashid bozorg be hamye dustam o avameli ke hatta nadidameshun....
kolli khatereye khub vasamun munde, merc aghaye shakuri....
yadam be ruze akhar oftad ke vasayelaro dozdidan!!
che stessi bud....
bazam tashakor az hame o aghaye shakuri ke baese be vojud umadne in khaterat shodam....
omdivaram filmaye bolandtaro babe meiletun ro besazid....
سلامت باشید خانوم
عباس
اشکمو در اووردی
یادمه برای فیلم "ریجکت" خودتون آقای شکوری وظایف منشی صحنه رو با دقت و حوصله و ریز به ریز برام توضیح دادین
کاراییم که برای فیلم انجام دادم همش وظیفه بوده...تجربه در کنار شما بودن فوق العاده بود...
لطف دارید
شکور
اولش باید بگم خیلی شرمندم که اینقدر دیر شد.
درگیر کارای ثبت نامم بودم.
کسی که مهم ترین نقش رو داشت و درواقع لیدر گروه بود٬خیلی خیلی متین و با حوصله تمام نظر ات و دلشوره ها و غرغرهای همه بچه ها رو (که البته همه از روی دلسوزی گروه بود) می شنید٬اعمال می کرد. خانم وفایی
یقین دارم عباس از همه ی ما کانونی تره. فینی زاده
واقعا اگر پدر کانون ضامن دار و نمیساخت چی میشد. خانم سلیمیان
ضامن دار بهترین و قوی ترین کار تولیدی کانون فیلم تا امروز هست و ایشالا کارای بهتری ساخته بشه . امید
من مخلصتم!!!!!!!! امیر حسین
kolli khatereye khub vasamun munde, merc aghaye shakuri
خانم بشیری
کارایی که برای فیلم انجام دادم همش وظیفه بوده. خانم محمدنژاد
اینا قسمتی از حرفای همه ی بچه ها بود که در مورد فیلم و عباس شکوری گفته بودن.
اما من می خوام یه حرف دیگه ای بزنم و اونم اینه که :
این فیلم برای من یه افتخار ه.یه افتخار بزرگ که شاید به این زودی برام تکرار نشه.
خیلی مهمه وقتی آدم فیلموهمکاری بده میبینه بهش افتخار کنه و این حس موقع دیدن فیلم بهم دست داد.به نظرم این حس غرور و افتخار می تونه از همه چیز مهم تر باشه.
حاج عباس شکوری!من به فیلمت و در کنارت بودن افتخار می کنم.
توی فیلمای دیگه بازم بهمون افتخار همکاری بده.
فیلم من نیست...فیلم ماست
تو نیازی به توصیف نداری...
همیشه وقتی می خواستم یه فیلم شروع کنم اول به تو فکر کردم
ازی این به بعد هم همینطوره
امیدوارم که بپذیری بازم باشی...
شکور
سام علیک
درود بر همه
اول از همه عذرخواهی میکنم برای غیبتم تو جلسه ی نقد
کار دیگه...!
از پدر کانون (برادر خودم) تشکر میکنم که اینقده لطف داره بهم...
هممون میدونیم که لازم به گفتن نیست که اگه عباس نبود ضامن دار هم نبود ولی شخصا خیلی به عباس مدیونم که بهم این فرصت رو داد تا جلوی دوربین باشم...همون پسر دیوونه ای که سال ۸۵ وقتی واسه اولین بار عباس رو دید؛ بهش گفت میخوام بازیگر بشم و عباس گفت : بیا تو کانون باقیش درست میشه و فرصتش شد و عباس رو حرفش موند...
سال ۸۸ عباس و ممد (شفیع) به یه تازه وارد اعتماد کردن و گذاشتن نقش اول «تازه وارد» بشه...
رفاقتشون کم از رفاقت سید «گوزن ها» نیست
...
گروه ضامن دارم که دیگه خود «آق حسینی» بودن (به فیلم کندو مراجعه شود)
از خانم قاهری و خانم سلیمیان تشکر ویژه میکنم به خاطر عکس های محشری که ازم گرفتن و عذرخواهی میکنم که با اصرارام یکم..فقط یکم کچلشون کردم!!!!!!!!!!
...
ممنون از حاج رسول و ممد زین ال که آموزش عملی دخان رو به عهده داشتن...دمشان جیز
...
راستی داشت یادم میرفت از خانم محمدنژاد تشکر کنم که تو کل فیلمبرداری آیینه شونو به من قرض دادن...
...
سلامتی همه بچه های گروه که مث کوه وایسادن و حکم ضامن دار رو خوندن...
درود بر عموی کانون...
یادت گرامی و راهت پر رهرو باد
شکور
به خدا فقط منتظرم به آخرین پست شهریور برسم تا بگم چرا تاریخ وبلاگو ورق زدم..........
منِ حراف الان انقدر نمیدونم چی بگم که دوباره حس پست نوستالژیارو بهتون منتقل میکنم......
"گاهی حرف ها پاسخ مناسبی برای اتفاقای خوب زندگی نیست....
فقط سکوت........"
از تمام احساسم فقط یه کم میتونم بگم.... "من به همه ی بچه های کانون مدیونم".....همین
قضیه چیه؟؟؟؟
!!!!
شکور دائن
من دیشب ضامن دار رو دیدم...
این پست رو قبلا خونده بودم.الان اومدم دنبالش گشتم دوباره بخونمش
.
.
.
الان درکش کردم
90/1/5