ش | ی | د | س | چ | پ | ج |
1 | 2 | 3 | 4 | 5 | ||
6 | 7 | 8 | 9 | 10 | 11 | 12 |
13 | 14 | 15 | 16 | 17 | 18 | 19 |
20 | 21 | 22 | 23 | 24 | 25 | 26 |
27 | 28 | 29 | 30 |
- تاحالا اینقده سال کفی ندیدم!!!
- مگه ممکنه؟ تو دانشگاه ما اینقده زیادن؟؟؟
- والا من چه میدونم... تازه فقط از گردان فربدن اینا
- ای ول چه شود - چه سال کف کشانی بشه
{شکور به سمت امید چشمکی زد... از جیب چپ پیراهنش بازوکای قدیمی اش را در آورد و سید پوریا را نشانه گرفت...}
- هی سید...! راستشو بگوفربد چقد بهتون پول داده؟؟؟
{سید ترسان و لرزان...}
- فربد کیه... کشک چی؟ مشک چی ؟ ما فقط اومدیم فیلم ببینیم
{شکور پکی به سیگارش زد... بازوکا را جمع کرد و همه ی سال کفی های گردان فربد رو دعوت کرد به جلسه ی دوشنبه}
پس با این وجود... بچه ها... کانکس اصلا اصلا برای دوشنبه جا نداره
آیا دوشنبه کانکس می ترکد؟
آیا سید پوریا حسینی عامل نفوذی فربد است؟
آیا کانکس با دینامیت منفجر میشود؟
ادامه ی داستان در قسمت بعد
شکور راوی
به گمانم بسان بازی صندلی بازی هر کسی زودتر به کانون برسه سعادت نشستن روی صندلی نصیبش می شه..!
من که همین الان دارم کیسه خوابم رو جمع می کنم امشبو کنار کانکس بخوابم.
در ضمن این صندلی حق منه، سهم منه، عشق منه.
آقا فربد خودش کو که یاراش باشن؟؟؟
یادش گرامی وراهش پر رهرو باد
شکورم