ش | ی | د | س | چ | پ | ج |
1 | 2 | 3 | 4 | 5 | ||
6 | 7 | 8 | 9 | 10 | 11 | 12 |
13 | 14 | 15 | 16 | 17 | 18 | 19 |
20 | 21 | 22 | 23 | 24 | 25 | 26 |
27 | 28 | 29 | 30 |
به نام خالق هستی بخش
یا ایها الناس
النظافت من الایمان
در راستای اینکه می کوشیدیم کامپیوتر کانون را قوی ، محکم و تمیز کنیم ، نفهمیدیم چی شد کانون را هم تمیز کردیم، رفته بودیم ویندوز سون نصب کنیم و ویروس کشی کنیم ، یکدفعه دیدیم کثیف کشی هم کردیم. جملاتی که بیان می کنم تنها بیانات ناچیزی است از آنچه در کانون گذشت . وقتی که قیافه دوستان در صحنه را دیدم متوجه شدم که اشتباه احساس نکرده ام یا جو گیر نشده ام . هر کس آنچه که ما دیدیم را می دید همین واژه ها را می نوشت .
درسته امروز نیامدم بگم نرم افزار های کامپیوتر چه طورند؟ یا نیومدم بگم کی دروغ گفت ! آمدم تا بگویم هر چه که در کتاب بچه ها درباره تمیزی می گن درسته ! بله ، بله وقتی که میگن دست رو بشور ، روی گلت رو بشور ، لباس تمیز بپوش ، اتاقت رو جمع کن ، حموم کن و .... همه درسته ، عجیبه ولی همه درسته . می دونم باورش برای اونها که کانون میان سخته ، ولی کاملاً درسته .
من امروز شاهد حرکت انگل ها ، میکروب ها ، سیاهی ها ، کثافت ها و خرچنگ ها و ... به خارج از اتاق کانون بودم . حجم آشغال خارج شده با نخاله های ساختمانی برق و کامپیوتر که کنار کانونه برابر بود. آشغال ها جمع شد ، سر کوچه گذاشته شد ، کاغذ های قدیمی دور ریخته شد ، کاغذ های جدید در سرجایش قرار گرفت . عروسک ها را در قفسه گذاشتیم ، تفنگ ها را هم در کمد گذاشتیم.
خیلی ها کمک کردند ، عده ای معنوی بود ، عده ای فیزیکی ، عده هم آماده به خدمت بودند ، کاری نمی کردند ولی منتظر بودند تا کاری باشد تا کنند . کلاً مجموعه ای آدم کنار هم در عرض زیر یک ساعت ( نه دو ساعت در حقیقت) کانون سیاه را به کانون سفید تبدیل کردند . پیشنهادم اینه که بجای آرم کانون ، که یک انسان سیاه (که معلوم نیست چیکار می کند) با یک قاب سیاه با پشت زمینه سفید است ، بیاییم آدم و قاب را سفید کنیم، اونوقت بجای طرح کنونی یک مربع سفید داریم . اینجوری هر کس که نرم افزار پِینت (Paint) ماکروسافت یا یک برنامه ویرایش متن که صفحه ای سفید دارد را باز کند ، یاد ما می افتد . این آرم ، یک آرم خیلی ایده آل میشه .
بگذریم ، من به شخصه اشک را در چشم دوستان دیدم وقتی که صفحه کلید کامپیوتر کانون را تمیز می کردیم . کسی باورش نمی شد . می دونستید صفحه کلید سیاه کانون در حقیقت سفیده ! نه ، نه ، جدی می گم !!! سفیده ، باور کنید ، وقتی یکی از دوستان داشت میز کامپیوتر کانون را تمیز می کرد ، عینک آفتابی به چشم زده بود ، اینقدر این میز سفید بود . ما هم که نتونستیم نگاه کنیم ، زدیم بیرون . درِ کانون رو بگو ، سفیده ، نه زرد . میز کامپیوتر کانون مثل صد و یک سگ خالخالی سفید با لکه های سیاه نیست ، کاملاً سفیده . اینها خیلی عجیبه ، ولی واقعی .
خدا بالای سر ما شاهد ما هیچ کاری نکردیم. تجهیزات ؟ نه بابا ، تجهیزات کیه؟ تو کانون کلاً یک جارو بود که دسته اش شکسته بود . یعنی ما این جارو را تو آشغال ها پیدا کردیم بدون دسته ، بعد رفتیم یه دسته چوبی بهش چسبوندیم . کلاً امکانات ما یک چارو با دسته شکسته ، به میزان لازم اعضا ، یکم حوصله ، یک دستمال نم دار که با خواهش و تمنا از بوفه علوم زمین گرفتیم، بود . بعد چه اتفاقی افتاد؟ کانون سیاه شد سفید . این دروغ نیست ، ما آخر کار عینک آفتابی زده بودیم ، اینقدر همه جا سفید شده بود.
یکی در گوشی بهم گفت ، بابا اینا چین که اینقدر راحت با یه دستمال میرن ؟ بعد خودش جواب داد ؛ چرک و گرد و غبار !!! عجب ، یعنی یک نفر تو این مدت کانون نرفته که یک دستمال ناچیز بکشه تا این گرد و غبار همه جا را تیره نکنه ، اصلاً چند ساله که کسی کانون نرفته ، چی شده ؟ چرا کانون کسی نبوده؟؟؟ وای وای ( اینجا اوج عاطفی داستان) . ایناها رو ول کنید کف کانون رو بگو قهوه ای ! نه سیاه . خیلی قشنگه ، من تا حالا ندیده بودم .
وقتی که دیدیم اینجوری شده ، دیگه همه احساسی شدند ( احساسی بد به معنا جو گیر نه ، احساسی خوب که آخر فیلم ها هندی و مثبت تلویزیون اتفاق می افته ) یکی فریاد زد : ایها الناس بیایید!!!! . از پشت کامپیوتر پریدم بیرون گفتم : جان چیه؟ گفت : با تو نبودم برو بشین . دوباره نعره زد: : ایها الناس کجایید ؟ بیایید . پریدم گفتم : جان ، ما هم جز ناسیم باور کن، تازه آقا ما اینجا آبرو داریم . دیگه به من نگاه هم نکرد گفت: همه فقط یک دفعه (البت با تخفیف وگرنه همیشه) حواسشان به تمیزی کانون باشه ، اینجوری نمیشه .
یه خانومی از اون طرف فریاد زد : بابا ، برسید به داد این چهار گوش دیوار ، ما اینبار تمیز کردیم ، اگر کسی نیاد باز کثیف میشه .
یه خانوم دیگه شروع کرد به گریه ، گفت : یعنی باز کثیف میشه ؟ مگه ما تنهاییم...
پریدم گفتم : نه بابا ، بیخیال تا حالا صد بار قبل از شما هم تمیز کردند ولی دیر به دیر دیگه ....
اون آقا که خیلی عصبانی بود باز نعره زد : آبجی گریه نکن ، اینجا کثیف میشه ، به حرفش گوش نده . نمی خوام دوباره رنگ صفحه نمایش رو سیاه ببینم .
پریدم گفتم : آقا ، اینقدر مسئله های ساده رو ، پیچیده نکنید ، ما فیلمسازیم ، رسالتمون فیلمسازی ، تمیز کردن و این ها که .....
نعره زد و گفت : برو پشت اون کامپیوتر ، ویروس هاشو بکش ، هر کس از این چهار دیواری استفاده می کنه وظیفه داره که در تمیز بودنش بکوشه ، این وظیفه همه است که اینجا رو تمیز ببینه ، مدیر اجرایی نداره ، امور فرهنگی هم که نباید اجازش و بده ، مگه به تو هم میگن دانشجو !! اصلاً دانشجو پیشکش ، یه آدم هم باشی باید تمیز کنی . گوسفند هم می خواد یه جا بشینه اول زیرشو تمیز می کنه (در اینجا منظور از ضرب المثل فوق این است که حتی گوسفند هم برای احترام به خودش جای خودش رو تمیز می کنه ، تو که آدمی ! وگرنه منظورش توهین به من یا کس دیگه ای نبوده ، صد در صد ).
دیگه نزاشتم حرف بزنه گفتم : آقا چاکریم ، خونتو جوش نیار چشم .
باز یک خانومی اون ته شروع کرد به گریه کردن ، گفتم : آبجی بیخال ، شما دیگه چرا ؟
گفت : می دونم اینها برای هیچ کس مهم نیست .
گفتم : نه بابا بخند، این چیز ها برای همه مهمه ، مگه نه بچه ها؟ (روبه بقیه حتی تو که وب لاگ رو می خونی )
جوابی نشنیدم ، گفتم : مگه نه ؟ شما که فقط شعار نمیدید ؟ اینها ساده ترین چیزهاست ، احترام به حقوق خود و هم کانونی ؟
باز چیزی نشنیدم . عصبانی شدم گفتم : بابا ، یعنی براتون تمیز بودن کانون مهم نیست ؟؟؟ نه، کانون ، کانون که می کنیم ، همش شعاره ، کشکه ، حتی یک اشغال نریختن روی زمین کانون هم انجام نمی دیم .
باز کسی چیزی نگفت ، کفری شدم پریدم گفتم : با شمام؟؟؟؟؟؟
یه صدایی آمد ، دیدم تکون می خورم یکی می گفت : آقا پاشو ، پاشو دیگه ....
چشمام رو باز کردم دیدم یکی جلوم نشسته داره تکونم میده . گفت : پاشو، کانون رو تمیز کردیم . می خوایم صندلی ها رو بیاریم تو کانون . یه نگاه کردم دیدم کانون سفیده ( همه هم عینک آفتابی زده بودند) . اومدم تو دیدم آفیس هم نصب شده ، همه چیزم تمیزه .
به برگشتم همه رو نگاه کردم . یکی انگار منتظر بود تا من برگردم دیالوگش رو بگه گفت : هی !!! ای کاش اینجا همیشه تمیز بود !!!
علی محیط
1- دوستی داشتم که خیلی خوب حرف میزد
خیلی طنز بود
خیلی باحال بود
اتفاقا موهاشم ویز ویزی بود
یه روز یه تریلی له اش کرد
2- منم موافقم که تمیز کاری کانون به صورت یه عرف قشنگ در بیاد
کانون خونه ی اول همه ی ماست!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!! پس شهر ما خانه ی ما!!!!!!!!!!!!
3- خیلی باحال نوشتی ، از خیابون رد میشی مواظب تریلی ها باش
خلاصه اش اینکه...
بدون اطلاع از اینکه آقای شکوری قرار بود با مژده جان برنامه ای برای تمیز کردن کانون بریزه، با تهمینه و مژده و الهام و علی آقای محیط، کانون رو تمیز کردیم و خوش گذشت. امیدوارم از کار در کانون لذت ببرید و از این به بعد همکاری کنید.
توضیح:
قرار نبود که من و خانوم بشیری تمیز کنیم و بقیه رو محروم ها!!! نه
میخواستیم فقط که اطلاع رسانی همگانی کنیم که همگی با هم بریزیم سر آشغالای کانون که به حول و قوه ی اله زحمتش رو شما کشیدید
به سلامتی
شکور
متن رو خوندیم
در عرق شرمی که از پیشانی مان چکیدن گرفته بود شنا کردیم
دستان پر مهری را که چرک ها را زدوده بودند از دور به گرمی فشردیم
و در آخر هم باید گفت
بابت نگارش متن زیبا و ظریفتان هم دمتان گرم و قلمتان روان...
یک آقا دستوت درد نکنه می گفتید مام بیام ما غریبه بودیم؟، بلد نیستسم تمیز کنیم؟، فقط زن و بچه مون رو کتک می زنیم؟، گونی بخوره تو سرم تر و تمیر کردن که بلدم:D
دو جدا از شوخی دستوتن درد نکنه
سه یه آقای معماری هست شعارش اینه
!Less is More
خب دستتون درد نکنه دفعه ی بعد حتمن منم خبر کنید!حتمن ها!
یادمه جلسه دومی که اومدم تو کانون زیر میز چشمم به تلی از زباله افتاد گفتم مسئول نظافت اینجا کیه؟
ببخشید زهرا خانوم
فامیلیتون چیه؟
شکور
منتظری شاهتوری
زهرا جان خودت مسئولش میشدی خب قشنگ..........
خیییییییییییییییییییییییلی خندیدم.....تنوع عالی بود