ش | ی | د | س | چ | پ | ج |
1 | 2 | 3 | 4 | 5 | ||
6 | 7 | 8 | 9 | 10 | 11 | 12 |
13 | 14 | 15 | 16 | 17 | 18 | 19 |
20 | 21 | 22 | 23 | 24 | 25 | 26 |
27 | 28 | 29 | 30 |
برو بچ کانون
مسئولیت کلاس تدوین با من و تقوی و محیط افتاده
+
تا حداقل 12آذرماه از همگی خداحافظی میکنم،ایشالا که تو این مدت که نیستم، کانون اونقد بترکونه که برگشتنی چشام چهارتا بشه
+
از همین جا هم قول میدم اگه به فرض محال، کانون وکلا قبول شدم، به خانم نعیمی شیرینی مفصل بدم
خانم نعیمی: چی چی چی میگه!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!
به هر حال ایشالا که هرچی بدی دیدین( که البته همش حقتون بود ه) رو ببخشید
عمو شکور
25 آبان ماه 89
ساعت 21:51
آقای شکوری براتون آرزوی موفقیت میکنم و امیدوارم با دست پر به کانون برگردین؛ در مورد شیرینی هم بچه ها به اندازه ی کافی تاکید داشتن:
تلقین و درس اهل نظر یک اشارتست/گفتم کنایتی و مکرر نمیکنم!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!
امیدوارم که دسته پر برگردی پدر از سفر
ما بچه های کانون منتظریم
فربد هم برای شما، آقای شکوریِ عزیز و دوستداشتنی، آرزوی موفقیت میکنه.
به من گفت که بهتون بگم که، خیلی ارادت داره؛ واقعن.
دیالوگهایی که درمورد "وکیل ِضعیف" روبروی سلف داشتیم یادتون نره...ممکنه بخش تعیین کنندهای از آزمون، به آزمودن ِاون قسمت از تواناییهای وکیلهای اخلاقگرا اختصاص داشته باشه ها! وکالتِ پست مدرن در دنیای ازپیچیدهگیپُر!
خلاصه، وکیلشده و حتیپررنگترازهمیشه برگردید. تنها هم نیستید؛ شخص فربد به تنهایی مدعی ِاین ادعاست.
من که میدونم شما ۱۰۰ ٪ قبولید... پس لطفآ از همین الان خودتونو برای شیرینی دادن آماده کنید
راستی چون من تو جلسه حضور نداشتم الان ازتون عذر خواهی میکنم!!!!!!!
مرا عفو کنید سرورم
اولا «نسیم» نه «خانوم نعیمی»!!! (باشه باشه غلط کردییم! نزنین! همون نعیمی)
دومن آقای شکوری! شما اصلن امتحان نداده هم وکیل پایه یک دادگستری اید!!! (دوستان این خود شیرینی وااااجب بود!!! چرا...؟؟؟ فکر کنید!)
سومن دوستان گرامی و خیلی عزیز کانون!!! توجه نکردید دیگه!!! اون وعده شیرینی فقط به خانوم نعیمی داده شده!!! پس دلتونو نصابونین!!! (آما...آما از اونجایی که خانوم نعیمی خیییییییییییییییلی سخاوتمند و دوستْ دوسته! همتون رو در این شیرینی شریک میکنه)
چارمن آقای شکوری زود تر برگردین
پنجمن ..... ااااااااااا....... نِیدونم!!!!!!!!!!!
آه یادش بخیر اون موقع ها جقدر روابط بین بچه ها گرم و صمیمی بود این پست رو همین جوری دوباره خوندم و نظر گذاشتم چون حس نوستالژی داشت.