کانون فیلم و عکس دانشگاه شهید بهشتی
کانون فیلم و عکس دانشگاه شهید بهشتی

کانون فیلم و عکس دانشگاه شهید بهشتی

صبحانه ی پیش از اکران

صبح اکران لبه فردا قرار صبحانه با بچه ها گذاشتیم و رفتیم تو اتاق کانون یه صبحانه دور همی زدیم. البته دوست داشتم این قرار صبحانه برای روز پوسترینگ باشه که همه دور هم جمع شیم، صبحانه رو بخوریم و بعد بریم همه با هم پوسترها رو بزنیم که چون اعلام آمادگی بچه ها کم بود افتاد به روز اکران. ایشالله برای اکران های بعدی هم این برنامه رو پیاده میکنم.

 

ادامه مطلب ...

تخمه - برداشت 2 / خاطرات

زمان: ؟

مکان: اتاق کانون

تصویربردار: دلناز طلاکوب


زرگدی - چراغ - مشهد - فین -بلند - مجیت - دکتر

تلاش برای تولیدکلیپ معارفه ی سال 92 که هیچ وقت به سرانجام نرسید

شکورم

دیالوگ های ماندگار / مهدی قربانی اهل خیر / 2

- خانم حیدری در روز تولد مهدی قربانی به مهدی قربانی:

تولدتون مبارک


- مهدی قربانی اهل خیر (به صورت جدی و محترمانه):   

ادامه مطلب ...

خاطرات: اولین ویدئوی وبلاگ کانون /اعلام ارتقای امکانات بلاگ اسکای برای استفاده اعضا

بعد از پایان اکران «بر لبه ی فردا»

بچه ها در حال تهیه ی آکساسوآر فیلم «یک پایان خوب»

توضیحات زرگر در مورد فیلم های مورد نظر ما برای اکران های فجر و اوکی شدن تالار الزهرا برای اکران «شلاق» (زرگر یهو دم در پدیدار شد و اینها رو گفت)

زمان: 28 بهمن 93 / ساعت 16:30

مکان: اتاق کانون در معاونت فرهنگی    

ادامه مطلب ...

کجایند مردان بی ادعا یا کیلومترها آنطرف تر جبهه غرب . . .

عکسی که از آرشیو کانون متعلق به دوران نبرد حق علیه باطل . . .

پشت عکس این جمله نوشته بود:

صاحب عکس موسس کانون فیلم و عکس دانشگاه شهیدبهشتی می باشد . . .

نامبرده به سال یک هزار و سیصد و هشتاد و پنج خورشیدی کانون را تاسیس نمود. . .


شوالیه های تاریکی

طبیعتا وقتی میری سراغ کار و زندگی .گاهی اوقات فلش بک می زنی به کارهای گذشته ات

 

این عکس اکران مستند پسر دونده است.مطمئنا هیچ کس در آینده این کارو به یاد نخواهد آورد و اعتراف می کنم تنها کار کانونی منه که ازش کاملا لذت بردم و بهم خوش گذشت.

تنها تماشاچیان این کارِ- خیلی خوب  و جایزه گرفته - افراد داخل کادر  و عکاس (فکر می کنم آقای ایزدی) و تعداد کمی بچه های کانون و دانشگاه  بودند .روی این کار تبلیغ خیلی خیلی کمی انجام شده بود به دلیل تمرکز بالا- فقط  چند روزه- روی اکران روز اول .

بچه ها این روز واقا مرامی اومدند و کمک کردند.حتی یادمه برای صدا بلندگو بردیم و ما درشروع اجرا هی شوخی کردیم سرِ صدا و درست بودن میکروفون و ... .مسوول سالن منو به اتاق مربوط به تنظیم نور سالن برد  و کلیداشو نشونم داد   و چند باری تستش کردم.

اون روز وقتی روی صندلی ردیف اول نشسته بودم و در حین اکران با فردین قاسمی که دوتا صندلی اونورتر از من بود سر فیلم تبادل نظر می کردیم ،حس یک اکران خصوصی و داشتن یک سالن خصوصی بهم دست داد.

داشتن سالن خصوصی کیف میده ها!

یک اتفاق نادر، بی سابقه و حتی ترسناک / اعلام وضعیت قرمز

دوستان کانونی چنانچه تحمل شنیدن خبر زیر و دیدن تصاویر رو ندارید، به شخصه پیشنهاد میکنم که ادامه ی مطلب رو باز نکنید.

از مسئول محترم وبلاگ هم معذرت میخوام که این پست رو گذاشتم ولی به هر حال فکر میکنم دوستان کانونی باید از بعضی واقعیاتی که داره به شکلی مشکوک، خطرناک و بو دار رخ میده، مطلع بشن.

اتفاقی که گفته میشه امروز در کانون رخ داده (هرچند خانم نجاتی گفته بودن که فاش نکنم اسمشون رو ولی فکر میکنم چاره ای نباشه که بگم منبع خبر من ایشون هستن)، به حدی غیرعادی و بی سابقه است که باید بعد از صحت سنجی خبر واصله توسط دبیر و مسئول اساسنامه و در صورت تایید خبر، یه جلسه برای تحلیلش انجام بشه. شاید حتی کار بیخ پیدا کنه، مجبور به برگزاری جلسه با دکتر عظیمی و دکتر میراحمدی هم بشیم. من فقط امیدوارم که کار از حراست و ریاست دانشگاه فراتر نره و به قوه ی قضائیه و نهادهای حاکمیتی کشیده نشه:   ادامه مطلب ...

خاطرات گذشته تکرار می شود: تعدد پروژه ها در یک هفته

در همین هفته ای که هستیم:

1- شنبه سومین جلسه ی کارگاه ژانر با تدریس خود بچه ها برگزار شد

2- همزمان، بنر ثبت نام کلاس گریم آویزان شد

3- مقدمات اکران مستند دوشنبه انجام شد و دوشنبه اکران مستند رو با همکاری بچه های علوم تربیتی داریم

4- بلافاصله فرداش - سه شنبه - اکران «بر لبه ی فردا» رو داریم که از یه هفته پیش مقدماتش شروع شده

5- مقدمات اکران های فجر شروع شد

6- پنجشنبه هم کارگاه تدوین شروع میشه

7- مقدمات اکران مربوط به اعتیاد هم شروع شد

8- جلسه تمرین بچه های فیلم یک پایان خوب هم 5شنبه انجام میشه

9- یه جلسه ی دیگه از تدوین فیلم این دزدان احمق هم امروز انجام شد و فردا ادامه پیدا میکنه

10- کار جلوه های ویژه ی فیلم دلقک در حال انجامه و دوشنبه هم کار صداگذاریش شروع میشه

11- اولین جلسه ی ترم هم برگزار شد و تمام کارهای روتین مسئولین و الزامات اساسنامه ای هم در حال انجامه


یه کانون، دیگه در یه هفته، چند تا پروژه رو می تونه با همدیگه انجام بده؟

این همه انسجام و فعالیت، شما رو به یاد یه سازمان، یه اداره، یه تشکل منسجم با الزامات قانونی که همه ی سیستمش با پول و حساب کتاب میگذره نمی اندازه؟

این نمونه ای از فعالیت های تشکل غیرانتفاعی و دانشجویی کانونه ماست

و البته تمام پتانسیل ما، این نیست.

شکور

یهویی

بدون شرح / قضاوت با خودتان


یک اضطراب باحال / خاطرات

خانم شهسواریان، مسئول لوکیشن بودن. پستی گذاشتن و گفتن که واقعاً متاسفن از اشیایی که دوستان در کانون گذاشتن. به شکلی از دیدن اون اشیاء خشمگین شده بودن که حتی از گفتن اسمشون در وبلاگ هم ابا داشتن.

به محض دیدن پست نگران شدم و بهشون زنگ زدم:

من (با اضطراب): سلام! مگه بچه ها چی تو لوکیشن گذاشته بودن که اینهمه شاکی شدید؟    ادامه مطلب ...

گزارش فعالیت: هفتمین جلسه از کشکول 5شنبه ها / نسل های گوناگون

جلسه با تهیه ی یک جزوه ی ساده از مطالب جلسه ی گذشته شروع شد. بعدش یه فیلم کوتاه دیگه از بروبچه های تیم خانم کوزه چیان دیدیم و صحبت کردیم. در آخر هم علی محیط در ادامه ی صحبت هاش، بحث کالرکالکشن رو در افتر افکت با توضیح جزئیات 4 فیلتر پر کاربرد در این زمینه، به پایان رسوند.

جلسه ی پر بار و غلیظی بود طوری که عطار هنگ کرده بود و نمیتونست تحمل کنه و همچنین علی محیط رو به زور تونستیم از لب تابش بکنیم و از کانون بیرون ببریم.

از نکات جالب دیگه ی این جلسه یکی حضور خانم صحرایی، یا سردابی، یا سودانی، یا ... از بچه های علاقه مند به کانون بود. دیگری اینکه در اواخر جلسه یهو دیدیم خانم ممدنژاد، از بر و بچه های نسبتاً قدیمی کانون و جده ی خانم کنعانی، وارد اتاق شدن که نکته ی جالب و مثبتی بود. تا جایی که یادمه ایشون از اعضای میانه ی نسل دوم و سوم کانون بودن که یه قرنی هست بهمون سر نزدن.

بنابراین جلسه با حضور جدیدترین عضو کانون (خانم سردابی) همراه قدیمی ترین عضو کانون (شخص خودم) با کهنسالانی مثل عطار و خانم کوزه چیان و محیط و تازه نفس هایی مثل عماد و طغیان، به انتها رسید.

فعالین: بنده، محیط

شکورم

27فروردین91

اینم اون عکس معهود.از روز تگرگ  دانشگاه و جلسه ی نگارخونه.همون که قولشو داده بودم.نظر های پایین پست رو هم گذاشته م .فقط با اجازتون اسم ها رو ویرایش کرده م.بازم ازین دست عکس های منتشر شده و نشده دارم که اگه بچه های خوبی باشید میذارم.

(بله همونطوری که در ادامه مشاهده می کنید من زبون صفحه م فارسیه حالا دس بندازید )


 

ادامه مطلب ...

از خویشتن گذشتن من باب کشف چاره : مدیر تولید پترس صفت بنده


عارضم خدمتتون سر اولین پروژه بنده بودیم که احتیاج به مدیر تولید داشتیم . مهدی قربانی عزیز بی هیچ سوالی این مسوولیت پذیرفت . ما قرار بود به رسم دیرینه کانون واسه بچه ها یه چیزی بگیریم که متناسب زمان و فصل باشه و بهشون بچسبه . سر پروژه هرکی یچیزی بود . ما قرار شد که مقدار ۱۸ بسته نسکافه بخریم (تیم ما ۱۳ نفر بود ۵ تا ام اضافه گرفت که کم نیاد) . قرار شد مدیر تولید عزیز من آخر کار نسکافه ها رو واسه بچه ها بیاره بگذریم از این که اون قد دیر اورد که داشتن امور فرهنگی رو می بستن . من که خسته از یه روز پر مشقت انتظار داشتم با خوردن نسکافه خستگی از تنم درآد و کمی فراغ خاطر داشته باشم ُ اولین جرعه رو ک سر کشیدم دیدم بیشتر مزه آب می ده تا نسکافه

حالا خودم هیچی جلو بچه ها خیلی بد شده بود بخصوص ک چند نفر اعضای خارج کانون بودن

مهدی کشیدم کنار گفتم مهدی چرا اینا مزه آب می دن ؟

 

ادامه مطلب ...

دیالوگ های ماندگار / مهدی قربانی اهل خیر

- مهدی یادم رفت فیلمی که خواستی رو برات بیارم.

مهدی قربانی اهل خیر: مسخره ای مارو؟

(مفهوم: مارو مسخره کردی؟)



- مهدی یه ساعت لوکیشن وای می ایستی برم و بیام؟

مهدی قربانی اهل خیر: آخه من کارم.

(مفهوم: نمیتونم. کار دارم)



- مهدی حالت چیطوره؟

مهدی قربانی اهل خیر: خیلی.

(مفهوم: نامعلوم)



شکورم

یلدایی که به یغما رفت : کارشکنی که این بار بی پاسخ نخواهد ماند

در راستای به پایان بردن اخرین ماه از فصل زیبای پاییز بودیم که خبری حزن انگیز باعث شد تا این ماه را با فغان و اشک و اندوه وداع گوییم .

در پی اقدام یکی از پردیس های سینمایی کشورمان در راستای گرته برداری  از برنامه ی اکران های کانون فیلم و عکس شهید بهشتی (اکران فیلم های sinister - conjuring - shock corridor در یک ماه !!‌)  و به دلیل تکرر این اقدام * ُ از دبیر وقت کانون خواهشمندیم در راستای احیای مطالبات حقوقی کانون ُ این بار ساکت ننشسته و پیگیر این معضل باشند .



گفتنی است :

 

ادامه مطلب ...

اولین روزهای زمستان

سلام

خیلی هاتون شاید من رو نشناسید.از بچه ها شنیده ام کانون خیلی عوض شده.این نوشتن من هم شاید حرکت درستی نباشه (از نظر اساسنامه ای حکم یادداشت گذاشتن عضو قدیمی چیه؟ :)))) )اما دلم تنگ شده بود خب.نمی دونستم از چه طریق دیگه ای می تونم مطمئن باشم حرفم رو همه می بینید.


هر چی هوا سرد تر میشه دل من بیشتر برای کانون و فعالیت داشتن توش تنگ میشه.اصلا سرمای هوا برای من معنی دیگه ای پیدا کرده.انگشتام که یخ میزنه دلم هوای پوستر زدن می کنه.بس که  تو اون سرما پوستر چسبوندیم.با چسبهای یخ زده.هر وقت حتی توی کاپشنم هم یخ می کنم عجیب دلم جلسه های یخبندون کانون رو میخاد.همه دور تا دور توی آلاچیق می نشستیم و زیپای کاپشنا رو تا آخر می کشیدیم و چونه هامونو فرو می کردیم توی یقه مون.می لرزیدیم و برای کانون تصمیم می گرفتیم.بعدم بر می گشتیم توی کانون چوبی مون،توی کانکسمون دور اون بخاری کوچولوئه جمع می شدیم.الان که یه سقف درست و حسابی بالا سرتونه و راحت به جای بزرگتر دسترسی دارین.

یاد اون روزا بخیر....

دعوام نکنین که این پست رو گذاشتم.بیاین برام کامنت بذارین که من بیام بخونم و فکر کنم هنوز کانونی هستم.(کانونی که هستم ینی فکر کنم هنوز دانشجو ام)

من از پشت میز کارم اینا رو می نویسم.همه تونو دوست دارم.



پی نوشت: جدیدن یه کلید هم از محل کارم بهم دادن.یه روزایی زودتر بیام در رو باز کنم.همه ش فکر می کنم چرا درباز کن کانون نشدم یه بارم که شده؟

آورده اند که...

ﺷﯿﺦ ﺭﺍ ﮔﻔﺘﻨﺪ : ﮐﻪ ﻓﻼﻥ ﺩﺍﻧﺸﺠﻮ ﻣﻌﺪﻟﺶ ﺑﯿﺴﺖ ﻣﯽ ﺷﻮﺩ .
ﮔﻔﺖ : 
ادامه مطلب ...

دیالوگ های ماندگار / خاطرات / بمب آکوستیکی

قسمتی از فیلم کوتاه گروه خانم کوزه چیان رو می دیدیم

در این صحنه، یک بمب تو یه انباری منفجر میشد که باعث میشد شیشه ها بشکنه و کلی خاک و خول از پنجره ها بیرون بریزه

خانم طلاکوب نقدی به این پلان داشتن و میگفتن این چه بمبیه که هیچ آتیشی نداشت و فقط خاک و خول ریخت بیرون

خانم مردیها هم همین نکته رو مطرح کردن و گفتن که براشون عجیب بوده

امیر حیدری بر اساس رشته ی تخصصیش گفت که: این موضوع ممکنه، وقتی که بمب، از نوع آکوستیکی[1] باشه...

خانم مردیها گفتن که:   ادامه مطلب ...

کانون 5شنبه ها؛ این جلسه: کانون سالمندان / گزارش فعالیت

باعث خوشحالی بود که اولین جلسه ی کانون 5شنبه ها با حضور یه مهمان عزیز همراه بود.

خانم سارا کوزه چیان که از اعضای دوران قرون وسطای کانون هستن. با اکران کشوری «میم مثل مادر» در سال 85 وارد کانون شدن و با اکران «آواز گنجشک ها» در سال 88 حضور فیزیکیشون در کانون کم شد.

چند وقتی بود که از انگلستان تشریف آورده بودن ایران و خوشحال شدیم که تونستیم بعد از اینهمه مدت، باز هم تو کانون ببینیمشون.

امیدوارم که بیشتر بیان مخصوصاً تو ادامه ی جلسات این پروژه.

 

 ایستاده از راست: مردیها، کوزه چیان، تدریس، اسدی، حیدری، عطار

نشسته از راست: محیط، شکوری، زینل

 

برنامه، دیدن چند فیلم کوتاه بود که با حضور خانم کوزه چیان، تغییر کرد. باز هم چند تا کار از اعضای کانون رو دیدیم و درموردشون صحبت شد. همچنین خانم کوزه چیان اطلاعات خیلی جالبی از فضای فیلم سازی دانشجویی و همچنین شهرت سینمای ایران در انگلستان دادن و زمان طوری گذشت که به کار دیگه ای نرسیدیم.

بحث های جالبی بود که ایشالا برای جلسات بعد، با برنامه ریزی منسجم خواهد شد و ادامه پیدا خواهد کرد.

برگزاری و جزئیات جلسه ی بعد اطلاع رسانی خواهد شد.

شکور - مدیر اجرایی

آن روزهای ولرم / انزلیچی مردد کانکس

این روزها عکس زیر تو صفحه ی شخصی مجازی جناب دکتر وحید من رو یاد «سرمای گرم کانکس» و «استواری تیم تردید» و همچنین «مردی» میندازه که هیشکی حریف زبان تند و تیزش نبود ولی حتی تندی این زبون هم احساس خوبی که بهش داشتیم رو خراب نمی کرد

انزلیچی ای که دیگه تحویلمون نمیگیره و احتمالاً بازم اگه بیاد دهن باز کنه و از کانون بگه، کلی از کارهامون رو مسخره بازی و چرت و پرت می دونه ... ولی بازم شخصاً احساس خوبی که بهش دارم پابرجاست. احتمالاً اینکه در وبلاگ نظری ازش دیده نمیشه هم من باب همین تفکراتشه. ولی اشکانه دیگه. انزلیچیه. چه میشه کرد. (البت کنکورش هم مانعه)

اصلاً یه وضعی بود...

از راست به چپ: مازنی خدابیامرز / هری پاتر جوان / عینیت سوررئال / انزلیچی وهن کننده / دکتر وحید / پیرمرد کچل / بدقمی خوابالو


زمان: اگه اشتباه نکنم زمستان 90 / حین مقدمات بحث های ماهوی فیلمنامه ی تردید ابدی

مکان: ولرم ترین نقطه ی دنیا، کانکس مرحوم

شکور / پیرمرد کچل

دلقک / خاطرات1

زمان: مهرماه سال 93

لوکیشن: روبروی در ورودی بالای دانشگاه، جنب ساختمان ریاست

عکاس: نیلوفر شهسواریان

مردیها، ایزدی، عطار، محیط، شکور، رسولی 

ادامه مطلب ...

این یک رای گیری نیست، حتی دکترین هم نیست: این یک قدردانی است.

سلام به همه ی کانونی ها

روزهای پر از درستون به خوشی و خوشحالی 

این یک قدردانیه، از عضوی که آرام و گاهی حتی بدون حرف به همه ی اعضاء در فعالیتاشون بی دریغ و بی منت کمک میکنن.

  ادامه مطلب ...