کانون فیلم و عکس دانشگاه شهید بهشتی
کانون فیلم و عکس دانشگاه شهید بهشتی

کانون فیلم و عکس دانشگاه شهید بهشتی

اثر هنری در عصر تکثیر مکانیکی

در ادامه مطلب خلاصه ای از فصل اول کتاب اکران اندیشه نوشته پیام یزادانجو رو میارم در پست های بعد فصول دیگه بررسی میشه . فصل اول به والتر بنیامیامین اختصاص داره:

 

والتر بنیامینفیلسوف، مترجم، نویسنده و زیبایی‌شناس مارکسیست آلمانی-یهودی و از اعضای مکتب فرانکفورت بود. وی یکی از منتقدین فرهنگی، دانشمندان ادبی، و ژورنالیست‌های اجتماعی نیمه اول قرن بیستم آلمان بود و با اندیشه‌های خود حتی تا به امروز نیز در عرصه‌های مختلف علوم انسانی واجد تاثیر بوده است. وی از منقدان امپریالیسم در غرب بود و به مبارزه با سرمایه‌داری پرداخت. بنیامین به نقد ابزارها و نمودهای سرمایهداری می‌پرداخت و آن‌ها موجب بروز تحولاتی خاص و غالباً منفی در پروسهٔ تحولات اجتماع می‌دانست.

 
مقاله «اثر هنری در عصر بازتولید مکانیکی»  والتر بنیامین برای هر مباحثه ای در مورد اثر هنری در دوره ی معاصر اثری بنیادی و اساسی است. این مسئله که چنین مباحثی در مورد اثر هنری باید در فلسفه یا نقد ادبی و تاریخ هنر و یا مطالعات فرهنگی طرح شود خود جای تاًمل دارد. البته از میان تمام آثار بنیامین این مقاله بیشتر گونه ای نقل قول است. گرچه در عین حال، در حقیقت ممکن است حداقل تا حدی با مفهومهای فلسفی ارتباط داشته باشد.جنبه های متفاوتی از این مقاله ی بنیامین را میتوان ممتاز ساخت و به آن پرداخت. اما یکی از گیراترین و جذابترین موضوعات در این مقاله این است که چه ارتباطی بین تاریخ آثار هنری از منظر تاریخ گسترش تکنولوژی با تأثیر همزمان گسترش مفهومهایی وجود دارد که هنر بر اساس آنها درک میشده است. به عبارت دیگر، «تجربه ی هنری» چه نفوذ گسترده ای در هر دوره ی زمانی خاص در درک و تفسیر هنر داشته است. چیزی که در این زمینه به آن برمیخوریم این مسئله است که هنر دیگر صاحب حوزهای متعالی و دور از دسترس نیست.

همواره در طول تاریخ، فیلسوفان هنر سعی در ارائهی تعریفی برای هنر و کارکرد آن داشته و در پی یافتن پاسخی برای این پرسش بوده اند که «هنر چیست؟» یا «اثر هنری چگونه باید باشد؟» تا از این منظر بتوانند ماهیت اصلی هنر را حتی اگر به مفهوم در نمیآید، دستکم قابل درک سازند. اما آنچه بنیامین را به تأمل در این زمینه وامی دارد، به هیچ روی، پرسش برای تعریف هنر به شکل عام نیست. هدف او رسیدن به تعریفی استعلایی از هنر نیست بلکه پرسش از ماهیت تجربه ی هنری در عصر خود است؛ یعنی هنر در تجربه ی روزمره و اجتماعی ما. در واقع، او از زمانه ی خود پرسش میکند. پرسش او این است: چه دگرگونی در تجربه ی هنری و به تبع آن تجربه ی حسانی و نهایتاً تجربه مدرن ما رخ داده که آن را شایسته ی تأمل فلسفی گردانیده است؟ در نتیجه، او در جریانی از زیباییشناسی به تأمل میپردازد که زمینهی تاریخی و اجتماعی تجربه های ما را به پرسش میکشد.از منظر  او رفتارهای هنری متفاوت در دورههای مختلف تحت تأثیر ساختار خود تجربه در ان عصر است .. به عنوان مثال، زوال شعر غنایی و یا قصه گویی در عصر تکنیک بیانگر فقر تجربه و توان تبادل تجربه است.

هنر در عصر مدرن، دیگر عاملی برای انتقال تجربه نیست، بلکه گستره ای است که انسان در آن میآموزد چگونه ضربه ی زمان را تحمل کند. این دگردیسی حاصل از فناوری باعث آشکار شدن ویژگی هایی میشود که در آثار هنری گذشته نهان بود. این ویژگی را هاله مینامد. 

بنیامین در این مقاله سعی دارد تأثیر تولید و مصرف توده ای، و تکنولوژی مدرن بر جایگاه آثار هنری و اثر آنها را بر اشکال معاصر هنر عامه یا فرهنگ عامه ارزیابی کند. به زعم او، از آنجا که آثار هنری، در مذهب و در مراسـم و آداب مذهبی ریشه دارند، حالت خاصی به خود گرفته اند که حاکی از قدرت و انحصاری بودن و یگانگی آن از نظر زمان و مکان است. همچنین آثار هنـری جایگاه خاصـی را در مراسـم مذهبی اشغال میکرده اند که توانسته است نظم حاکم را به لحاظ فرهنگی مشروعیت و به لحاظ اجتماعی انسجام بخشد. اما هنر بازتولیدپذیر جدید امکان تجربه ی هنری را به میان تمامی توده های مردم برده و میتواند تجربه ی جمعی را که هنر نخبه گرا از انسان مدرن دریغ داشته شده به او بازگرداند. 

 بنیامین بارها تجربه ی زیباییشناسانه ی محدودی که تلقی کانتی آن را بیان میکند - و به فقر و بیمعنایی تجربه میانجامد - نقد میکند. چنین تجربه ای ناظر به لذتهای زیباییشناسانه ای است که ناشی از مشـاهده ی امور و موضوعات از نگاهی فاصله دار و تأمل گرانه است؛ مشاهده ای که در امور غرق نمیشود. اما، به عکس، تجربه ای که توده ی مردم در عصر جدید، به دست میآورند، نفوذ کردن و نزدیک شدن به جسم است. البته برای همه ی مردم.  بنیامین استدلال میکند که ممکن است آثار هنری سنتی متناسب و یکسان لازم و ضروری نباشند، چون آثار تکنیکی جدید بیشتر با نیازهای تودهها  اند و بهتر پاسخگوی نیازهای آنها هستند. به باور او، در طی ادوار طولانی تاریخی، روال ادراک حسی انسان همراه با کل شیوه ی هستی جامعه ی بشری تغییر کرده است. روشی که از طریق آن ادراک حسی انسان انجام میگیرد؛ واسطهای که ادراک حسی در آن تکامل مییابد، نه تنها به طبیعت بلکه به شرایط تاریخی هم بستگی دارد. در عصر حاضر نیز فنِ تکثیر سبب ایجاد تغییرات در تجربه ی هنری ما شده و به تبع آن ماهیت هنر هم در دوره ی ما دچار دگرگونی گشته است؛ از این روی ماهیت هنر در دورانهای مختلف متفاوت است؛ پس اینکه هنر در دورانهای مختلف صورتبندی های متفاوت دارد دلیلش نه محتوای آثار بلکه چگونگی دریافت و تعامل مخاطبان آثار با آنهاست.  نکته ی مهم دیگر اینکه، اثر تاریخی ریگل زمینه ای برای شکلگیری دیدگاه بنیامین بود. ریگل نظریه ی رمانتیک مبتنی بر مستقل بودن اثر هنری را با ارجاع دادن حوزهی هنر به حوزه ی تاریخ اجتماعی به سرانجام میرساند. از نظر ریگل، دگرگونی در تکنیکهای هنری از تغییراتی نشأت میگیرد که در شیوه ی نگاه و برداشت مردم از مشاهده ی جهان به وجود میآید. بنابراین، او منکر تاریخ هنر میشود و معتقد است آنچه وجود دارد تنها تاریخ زندگی مردمی است که نیازهای متفاوتی دارند و به شیوههای متفاوتی هم این نیازها را مرتفع میسازند. با توجه به آنچه بیان شد میتوان گفت، هنرمند دیگر شخصیتی مستقل و خلاق محسوب نمیشود، بلکه دقیقاً مانند کسی در نظر گرفته میشود که با موقعیت اجتماعی و تاریخی معین، با شرایطی برای تولید هنر روبروست که نسبت به خودش خارجی هستند. به نویسنده نیز همچون «تولیدکننده» نگریسته میشود که کارش استفاده از ابزارهای فنی و قالبریزی آنها در یک اثر هنری است. در عصر حاضر، شیوههای تولید هنری مانند روشهای چاپ و بازتولید شرایط هنرمند را تعیین میکنند. به عبارت دیگر، هنرمند مغلوب شرایط موجود عصر خود است و شرایط و امکانات خارجی چگونگی هنر او را شکل میدهند. بیان «تجربه ی مدرنیته» از زبان مارشال برمن این مسئله را تا اندازهای روشن تر میسازد. به زعم او، مدرنیته مجموع دو امر تجربهی امکانات و خطرات زندگی است. «برای ما مدرن بودن یعنی تعلق داشتن به محیطی که ماجرا، قدرت، شادی، رشد و دگرگونیِ خود و جهان را به ما وعده میدهد و در عین حال، ما را با تهدید نابودی و تخریب همه ی آنچه  داریم، همه ی آنچه میدانیم و همه ی آنچه هستیم، روبرو میسازد.» نزد او، واژه ی«تجربه هنری» معنای فلسفی گسترده تری مییابد تا به وجهی انتقادی و در نهایت به مقصودی سیاسی نائل شود. بنابراین، نه تنها به سبب آغاز عصر دیجیتال و پا نهادن در آن، به تأمل در رویکرد بنیامین نیاز داریم، بلکه ضرورت دارد آن را همراه با شکلهای دگرگون شدهای از هنرهایی مانند موسیقی، عکاسی، ادبیات و معماری دوباره ارزیابی کرد. این کار ارزشهای نهفتهی مقالهی «اثر هنری در عصر بازتولیدپذیری تکنیکی»  بنیامین را آشکار میکند.

 
نظرات 3 + ارسال نظر
میلاد خانی یکشنبه 18 مهر 1395 ساعت 22:13

ایولا

دانیال امامی یکشنبه 18 مهر 1395 ساعت 22:32

به نظر من درک هنر و لذت پرداختن به اون کاملا یک چیز شخصی و سلیقه ایه
وگرنه سبک های متفاوت خلق نمیشد
به ازای هر انسان باید حداقل یک سلیقه هنری در هر موضوع هنری وجود داشته باشه که بنظرم ارائه تعریف کار جالبی نباشه

ملک محمدی دوشنبه 19 مهر 1395 ساعت 15:02

در پاسخ به امامی:
سبک های مختلف هر مدیای هنری تنها بر اساس سلیقه ایجاد نشده و بحث اصلی ظرفیت و کشش اون مدیا هم هست به عنوان مثال من از ساز سنتور نمیتونم انتظار سبک ساز کنترباس رو داشته باشم .یا در تاتر ژانر وسترن نمیبینیم .
هر انسانی سلیقه خودشو داره و مشکلی نیست و بنیامین اینجا هنرو تعریف نکرده و حرف اون از بین رفتن هاله هنر با اومدن رسانه هایی مثل سینماست که قابلیت تکثیر دارن نه کنسرت یا باله یا تاتر
در کتب زیباشناسی هم تعریف دقیق برای هنر نیست ولی ارزش گذاری اثار هنری امری اجتناب ناپذیره زیرا در غیر این صورت مفهوم هنر نابود میشه

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد