کانون فیلم و عکس دانشگاه شهید بهشتی
کانون فیلم و عکس دانشگاه شهید بهشتی

کانون فیلم و عکس دانشگاه شهید بهشتی

لیبرتی والانس : وقتی نبوغ بصری کاپیتان با انسجام روایی داستانش توامان می شوند !



برای من باید اسمش را (مورد عجیب جان فورد) گذاشت
سینماگری که هیچ گاه نتوانسته ام احساسات و نگرشم را در مورد تالیفات وی در یک جبهه ی مشخص سازماندهی کنم !
این امر می توان آمیزه ای از عناصر ذیل باشد  :
  
1.موقعیت خاص فورد و زمان برآمدن وی مطابق با  مقتضیات سینمای کلاسیک
2. شناخت به شدت دقیق و موشکافانه ی فورد از سینما و خصوصا مفهوم قاب بندی
3.جایگاه ویژه ی فورد در مقام مبسوط کردن و جهت دهی به ژانر وسترن
4. تاثیر پذیری و ستایش های سینماگران ممتاز دیگر از فورد و سینمایش
( کافیست به فهرست این بزرگان نگاهی بکنید : ارسن ولز ،آکیرا کوروساوا،سرجیو لئونه،سام پکین پا،ژان لوک گدار )
* معروف است ولز می گوید : سینما را از استادان پیشکسوت آموخته ام و منظورم از لفظ استاد اشخاصی هستند نظیر جان فورد،جان فورد،جان فورد )
5. احساسات گرایی افراطی و توجیه های غیر منطقی به نفع اسطوره های فورد
6. رکود و بعضا مرگ ناگهانی روایت داستانی در قبل جذابیت های بصری فورد
7. عدم چکیده انگاری شخصیت های داستان های جان فورد



به شخصه لیبرتی والانس را دوست دارم نه از آن جهت که دیگر از سرخپوست های کمانچی و یا آپاچی خبری نیست (هرچند این طور نیست و در انتهای فیلم دکتر پیبادی از پاکسازی سرخپوستان وحشی از ایالت متحده سخن گفت ) و یا این که نقش اسطوره (جان وین) بر خلاف بسیاری از آثار فورد با شخصیت دلنشین رانس ( با بازی جان استوارت ) تقسیم شده و یا خرسند از این که غربی را که فورد داعیه ی پیشرو بودنش را غریب به سه دهه شعار می داد دیگر از بین رفته و متلاشی شده
  چرا که چنین نظراتی را اصولا هم خانواده ی سلیقه می دانم تا ذیل نقدی هنری
این که نگرش فورد به یک دسته انسانی (سرخپوستان) چطور است شاید موضوع ناب و دسته اولی برای پژوهشگران تاریخ باشد اما جای هیچ گونه شکافی را برای رسوخ منتقد به آن باز نمی گذارد .
ایراد نظر زمانی سر باز می کند که راوی ، کارگردان و در یک اثر خالق حتی اگر به متعصبانه ترین شکل ممکن قصد به تصویر کشیدن موقعیت و شخصیت ها را دارد ، به عناصر روایی و داستانی و همچنین شعور مخاطب به عنوان مامای اثر او توجه داشته باشد ( امری که به زعم اینجانب در بسیاری از اثار جان فورد رعایت نمی شود و در قبال تصاویر میخکوب کننده ی وی نقش می بازد )


اما در مورد لیبرتی والانس :
این اثر اتفاقا از بسیاری از المان های اثار جان فورد به وفور مشحون است ( شخصیت از خودگذشته تام دانفین ، جاودانگی مرگ وی ، معنا پیدا کردن غربی که فورد به تصویر می کشد در قبال شجاعت های دانفین و ... ) اما آنچه تماشای لیبرتی والانس را دلپذیر می کند این استکه ما در این اثر جان فورد را می بینیم با تمام دغدغه هایش  ! دیگر ازآن قاب بندی های بی بدیل و بعضا نابجا خبری نیست که تمرکز مخاطب را جلب یک بعد بکند . فورد با زبان ساده و بی تکلفش سخن می گوید و در مرثیه ای سوزناکانه مخاطب خویش را سهیم می کند . برای او قهرمانش ارزش این را دارد که همه کس و بهبود همه ی امور را مرهون وی بداند اما این بار سعی می کند در یک درام تراژیک حس سوگواریش را به مخاطب القا کند تا بیاناتی کلیشه از همان دست که از زبان مردمان ریو گرانده و آن دره ای که از ازل نابود بود شنیده می شد

کاپیتان کمی دیر دریافت که هنر دنیای لذت است تا اشعار سیاست های جناح و یا جبهه خاصی


نظرات 6 + ارسال نظر
خاقانی چهارشنبه 5 آذر 1393 ساعت 19:43

فیلمشو چند سال پیش دیدم و دوس داشتم.

عبقریان چهارشنبه 5 آذر 1393 ساعت 21:27

فکر کنم کلمه گدار و درشت نوشتیا

فک نکن مطمعن باش
عماد

پرنیان فلاح چهارشنبه 5 آذر 1393 ساعت 21:39

مرسی


عماد

عطار چهارشنبه 5 آذر 1393 ساعت 22:26

بسیار متن پخته و خوبی بود
ممنون از عماد

مخلصیم
عماد

شکور پنج‌شنبه 6 آذر 1393 ساعت 00:35

عبقریان پنج‌شنبه 6 آذر 1393 ساعت 13:30

پس اشتباه نوشتی

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد