کانون فیلم و عکس دانشگاه شهید بهشتی
کانون فیلم و عکس دانشگاه شهید بهشتی

کانون فیلم و عکس دانشگاه شهید بهشتی

من باب "کانونیّت"ِ کانون - این مطلب شاکی است.

ویرایش شده توسط خودم به ساعت 22:50


لطفاً بین خبرهای پیروزی های کانونی وکپی‌پیست‌های سینمایی به این مطلب هم توجه بفرمایید.

 

 خانم جهانی‌پور دوروزی هستند که عزادارِ فوت پدربزرگشان هستند. در اینکه "مرگ حق است" و "بقای عمرشان باشد" و چه چه حرفی نیست، ولی ای‌کاش همانطور که وقتی به کمک یا مسئولیت‌پذیری کسیِ نیازمندیم با او درتماسیم در مواقع عادی هم یادی از همدیگر کنیم. مخصوصاً اینکه ظاهراً این موضوع قبلاً در صفحه شخصی ایشان  اطلاع رسانی شده بود و تا همین لحظه که در حال نوشتن این پست هستم و طبق گفته خانم جهانی پور حتی یکی از "دوستان" کانونی هم در مورد مراسم احتمالی و زمان و مکان آن چیزی نپرسید! امیدوارم حدقل از تسلای کلامی دریغ نشده باشد.

الغرض؛

مراسم ختم شادروان مشهدی عزیزعلی‌جانی؛ سه‌شنبه هشتم مهرماه 1393 واقع در خزانه، فلکه اول، خیابان مسجد و از ساعت 14:30 الی 16 منعقد خواهد شد.

حضور عزیزان قطعاً موجب تسلای "بازماندگان" خواهدبود.

زیاده عرضی نیست.

نظرات 4 + ارسال نظر
طلاکوب دوشنبه 7 مهر 1393 ساعت 22:32

مرسی.

حق طلب دوشنبه 7 مهر 1393 ساعت 22:39

مرسی از شکایت به جا

اسدی دوشنبه 7 مهر 1393 ساعت 23:33

...

جهان سه‌شنبه 8 مهر 1393 ساعت 01:01

به اندازه ٢٢ سال عمرم که تو بغلش بزرگ شدم و باهاش زندگی کردم غم دارم.
تقریبن این اواخر من و پدربزرگ باهم زندگی میکردیم، با نفساش نفس می کشیدم و رخت خوابم کنار تختش پهن بود.شب های امتحان همیشه از نور چراغ کلافه میشد ولی هیچی نمیگفت.گاهی از خواب بیدار میشد و وقتی میدید دارم درس میخونم به ترکی میگفت بخون عزیزم.موفق باشی.به خاطر یه لیوان آبی که دستش میدادم قد یه دریا برام دعا میکرد.هنوز صداش تو گوشمه.حتی دلم برای شنیدن خس خس سینه اش موقع خواب تنگ شده. آخ که چقدر حسرت بوسیدن روی ماهش برای آخرین بار روی دلم مونده.این اولین شبیه که پریسا نفس میکشه ولی عزیزباباش نه...
عزیزبابای من قلب پنهان خونمون بود، از اینکه دیگه چراغ خونش رو روشن نخواهم دید قلبم درد میگیره.
ممنون از همه دوستان.واقعا ممنون.ببخشید که توان پاسخ به پیام ها و تماس های محبت آمیزتون نیست.

یه نکته ای رو خواستم بگم:
دیروز که آقای چراغعلی از من پرسیدن کسی از مراسم خبر داره یا نه.بهشون گفتم نه تا الان کسی نپرسیده بعدش که کامنت اقای شکوری رو خوندم بعد از پنج دقیقه فکر کردن تازه یادم اومد اقای شکوری پشت تلفن ازم راجع به زمان و مکان مراسم پرسیدن.اشتباه از طرف بنده بود.عذر میخوام.به اوضاع این روزای خودم و خانوادم ببخشید.قطعا حضور تک تک کانونی ها باعث تسلای قلبم میشه.خوشحال میشم هر کدوم از شما تونست تو مجلس ترحیم پدربزرگم شرکت کنه و البته حقیقتن توقعی از جانب من وجود نداشت و نخواهد داشت و این پست و مطالبش محبت شما عزیزان بالاخص جناب چراغعلی رو می رسونه.
جهان

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد