کانون فیلم و عکس دانشگاه شهید بهشتی
کانون فیلم و عکس دانشگاه شهید بهشتی

کانون فیلم و عکس دانشگاه شهید بهشتی

نگاهی به فیلم تحقیر

 سینما چنانکه آندره بازن می گوید:"جایگزینی ست برای نگاه ما.دنیایی که بیشتربا رویاهای ما هماهنگی دارد." تحقیرداستان آن دنیاست. 

http://naghdefarsi.com/images/stories/rooz/naghd/50/part3/22-Le-Mepris/13-Le-Mepris.jpegگداردر(تحقیر)داستانی ازآلبرتوموراویا را مبنا قرارمی دهد که چیرگی خاصی در توصیف حالات وخصوصیات زنان دارد ودریکی ازداستانهای کوتاهش به نام (زن ها،زن ها) به صورت کنایی به ویژگی غیرقابل پیش بینی بودن زنان اشاره می کند.اما (تحقیر)مثل آن اثرلحن طنازانه وشیرینی ندارد وبا نگاه تلخ فیلمسازبه فیلمی تکان دهنده درباره عشق ونفرت بدل می شود. دراینجا هم چون(ازنفس افتاده) زن درقطب منفی ماجرا ومقابل مرد قرارمی گیرد.با این تفاوت که درآنجا سبب مرگ مرد می شود ودراینجا باعث تحقیرش.هرچند این بارودرپایان،زن سزای تحقیروخیانتش را یکجا می بیند.(تحقیر)داستان پل ژاوال(میشل پیکولی) نمایشنامه نویسی است که به استودیوی چینه چیتای رم دعوت می شود تا درنوشتن فیلمنامه اودیسه به کارگردانی لانگ (فریتس لانگ) به او کمک کند ودراین سفرهمسرش کامیل(بریژیت باردو) را هم به همراه می آورد.همزمان با ساخته شدن فیلم لانگ،کامیل به خاطرتهیه کننده آمریکایی فیلم،جری پروکوش(جک پالانس) به زندگی با پل خاتمه می دهد. پل هم درپایان لوکیشن را به قصد بازگشت به کارش درتئاترترک می کند وکامیل وجری نیزدرتصادفی کشته می شوند. درحالی که فیلمبرداری فیلم لانگ همچنان ادامه دارد.گداراستادانه شیوه روایت فیلم درفیلم را برای قصه اش برمی گزیند وارتباط وپیوند عمیقی بین فیلم درحال ساخت وفیلمی که تماشاگر شاهدش است ایجاد می کند. داستان اسطوره ای اودیسه ورابطه اولیس وپنه لوپه به موازات قصه پل وکامیل پیش می رود وفیلمساز با نشانه های بارزی براین مشابهت تاکید می کند.پل همچون اولیس عاشقانه همسرش را دوست دارد اما پنه لوپه می خواهد او را ترک کند همانطورکه کامیل خواستارپایان یافتن رابطه اش با پل است. قرارگرفتن پل وکامیل درمناظربکرصحنه فیلمبرداری،آنان را بیشتربه فضای قصه اودیسه نزدیک می کند. حتی کامیل درصحنه ای مشابه همان روب دوشامبرزردی را به تن دارد که بازیگرنقش پنه لوپه به هنگام استراحت می پوشد. داستان اولیس جدال انسان با تقدیراست واوباید مسیری راطی کند که خدایان برایش درنظرگرفته اند. همانگونه که پل وکامیل هم به همان راهی می روند که سرنوشت برایشان تعیین کرده است. درجایی از فیلم پل پس ازمشاجره با کامیل به او می گوید:" مجبورنیستی با من بمونی." وکامیل جواب می دهد:" زندگی منو مجبورمی کنه." پاسخی که ریشه درهمان نگاه تقدیری دارد. اما آنچه این تقدیررا تلخ تروتکان دهنده ترمی کند رفتارغیرمنتظره زن است که با دیدن جری پروکوش یک شبه به زندگی اش با پل پشت پا می زند.درسکانسی زیبا پل وکامیل دراتاق خود روی دو صندلی آبی رنگ روبروی هم نشسته اند ومیانشان روی میزآباژورسفیدرنگی قراردارد که مدام روشن وخاموش می شود. دوربین همزمان وبه هنگام مکالمه زن وشوهربه چپ وراست وبه صورتهایشان پن می کند که این حرکت به همراه قطع ووصل روشنایی چراغ کاملا با مضمون صحبتهای پل وکامیل همخوانی دارد. آنها درحال حرف زدن درباره عشق ودوست داشتن وآینده زندگی مشترک هستند که کامیل ناگهان اعتراف می کند که دیگرمرد را دوست ندارد وپل متعجب ازاینکه چطورزنی که تا دیروزعاشقش بوده اینگونه رنگ عوض کرده است. کامیل با چهره وبازی سرد باردو بی اعتنایی وبیزاری یکباره ازهمسرش را به اوج می رساند وآن هم زمانی است که کلاه گیس مشکی به سرمی گذارد درحالیکه می دانیم وپیش ازاین اززبان شوهرشنیده ایم که اوعاشق همان موهای بلوند کامیل است.

http://naghdefarsi.com/images/stories/rooz/naghd/50/part3/22-Le-Mepris/14-Le-Mepris.jpgاما امتیازوبرتری پروکوش آمریکایی نسبت به پل ژاوال فرانسوی چیست که آنگونه کامیل را به رغم اختلاف زبانی به سوی خود می کشاند؟ قطع به یقین حسن جمال او نیست که جک پالانس تماما فاقد آن است. تنها می توان قدرت،ثروت واعتبارش درمقام تهیه کننده را توجیهی برای کشش کامیل به سمت اودانست. گدارعامدانه وآگاهانه از میان این همه بازیگرآمریکایی پالانس را برای این نقش برگزید تا دق دلی اش برفرهنگ استثمارگرآمریکایی وسینمای هالیوود را با ارائه تیپی خشن،کم سواد،ابله وایضا هرزه درآورد. کسیکه حتی دلش با دیدن تصویرشنا کردن زن جوانی دریک فیلم غنج می رود! پروکوش بعنوان نماینده فرهنگ آمریکایی صرفا درجایگاه یک صاحب قدرت وسرمایه حضوری منفعلانه ونمایشی ندارد بلکه با توسل برهمین امتیازبرروح وجسم همسرپل بعنوان یک روشنفکراروپایی هم تسلط می یابد وباعث فروپاشی یک زندگی عاشقانه می شود. گدارالبته درپایان نمی گذارد که غریبه ازاین میان قسردربرود واو ودلداده اش را بدجوری مجازات می کند.ازرنگ به ویژه رنگهای سرخ وآبی درفیلم بسیاربه جا وتاثیرگذاراستفاده شده است. به خصوص رنگ آبی که درصحنه های چشم نوازجزیره کاپری با فیلمبرداری رائول کوتارجلوه ای خیره کننده می یابد. با تاکید برصنه پایانی فیلم. جایی که ابتدا اولیس را شمشیربه دست بر فراز صخره ای نشان می دهد که به دریای عمیق آبی نگاه می کند وبعد دوربین به نرمی پن می کند به آبی وسیع وآرام زیرآفتاب درخشنده. اما زیباترین وماندگارترین کاربرد وتلفیق رنگهای سرخ وآبی را درسکانس تصادف می بینیم. کامیل وپروکوش سواربرماشین راهی رم هستند اما به هنگام خروج ازپمپ بنزین با یک کامیون تصادف می کنند وکشته می شوند. مکث دوربین روی رنگ سرخ آلفا رومئو ی پروکوش به شماره (رم50/6126) وپیراهن سرخ اووپیراهن آبی کامیل ضمن دارا بودن هارمونی زیبای رنگها کاملا معناداروهدفمند است به ویژه با این رنگ آخری که می خواهد تماشاگر را به یاد صندلی های پل وکامیل دردوران دلدادگی شان بیندازد.اگربا نگاه به داستان اساطیری اودیسه درفیلم وبا توجه به برجستگی موضوع تقدیر،فرجام تلخ پل وکامیل را به جبرسرنوشت بپذیریم باردیگرآن پرسش بی جواب آدمی دراین عالم هستی به ذهن خطور می کند که پس درچنین جهان مقدری تکلیف اراده انسان چه می شود؟ به گمان من که کامیل می توانست سرنوشت دیگری برای خود وپل رقم بزند،اگربه طمع وسودای شرایط بهتربه پروکوش دل نمی بست وگناه بی وفایی وخیانتش را به پای تقدیرنمی انداخت. آخردرجایی از فیلم پل از کامیل می پرسد:" چرا دیگه منو دوست نداری؟" واو جواب می دهد:" زندگی یعنی همین!" آخ،که این زن ها،این زن ها...!

برگرفته از سایت نقد فارسی به قلم علی رستگار

نظرات 1 + ارسال نظر
عطار سه‌شنبه 8 مهر 1393 ساعت 23:43

تحقیر: یکی از شاهکار های تمام تاریخ سینما

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد