کانون فیلم و عکس دانشگاه شهید بهشتی
کانون فیلم و عکس دانشگاه شهید بهشتی

کانون فیلم و عکس دانشگاه شهید بهشتی

نظریه ی پالایش / یک علامت سوال تاریخی

تنور نقد و بررسی گرم شده. اگه دوستان علاقه داشته باشن، از این به بعد قسمتی از مطالبی رو که در پایان نامم جمع کردم، به شکل پست های کوتاه و اشاره مانند، تو وبلاگ میزارم برای توجه، بحث و نقد. 

 

 

بر اساس نظریه پالایش یا تخلیه روان، تماشای محتوایی که تمایلات روانی اولیه (مثل تهاجم) را مدنظر قرار می‌دهد، بلافاصله به کودکان اجازه می‌دهد تا انرژی‌ای را که با این تمایلات همراه است تخلیه کنند. بنابراین در مراحل بعد در کنش متقابل با سایر  افراد، انرژی کمتری از این دست برای تخلیه کردن خواهند داشت. طبق این نظریه، تماشای نمایشی که هیجان‌های نیرومند بشر در آن به نمایش در می‌آید و بر اساس آن‌ها عمل می‌شود موجب تقلیل انباشت چنین هیجان‌هایی در بیننده می‌شود. به طور کلی در نظریه تخلیه روان، کودکی که به تماشای برنامه‌های تلویزیونی می‌پردازد که در آن تهاجم میان افراد به تصویر کشیده شده است، بعداً در زندگی روزمره حالت تهاجمی کمتری دارد.[1] جالب‌تر اینکه عده ای، خودِ عدم نمایش واقعیت خشونت را تحریف واقعیت و ضد اخلاق می‌دانند!

رومن پولانسکی[2]، کارگردان بچه رزمری، پیانیست، محله چینی‌ها و... می‌گوید:«باید خشونت را آنچنان که هست نشان داد. اگر در نمایش آن واقع گرا نباشیم، خشونت، ضداخلاق می‌شود. اگر تماشاگر را راجع به مسائلی مضطرب و آشفته نکنیم، کار قبیحی انجام دادیم.»[3]

در مقابل این نظر، به چالشی جالب برمیخوریم. ما در پی اخلاقیم و برای آن به این نتیجه می‌رسیم که از نمایش بی اخلاقی بپرهیزیم و در مقابل متهم به انجام عمل بی اخلاقی تحریف واقعیت می‌شویم! این دور عجیب باعث خواهد شد که از طرفی با متهم شدن به مشروع دانستن وسیله برای رسیدن به هدفی مطلوب، بی اخلاق تلقی شویم و از طرفی هم برای کم کردن بی اخلاقی، چشم بر عده‌ای از واقعیات ببندیم. به راستی کدامیک برای اخلاق مهمتر و مشروع ترند؟ آیا نمایش جزئیات رابطه‌های نامشروع جنسی، برای تقبیح آن، حرکتی اخلاقی‌ تلقی می‌شود؟ به نظر می‌رسد جمله ی پولانسکی، بدون توجه به روحیات انسان ادا شده است. و ادعای تحریف واقعیت و بی اخلاقی بودن عدم نمایش اینگونه صحنه‌ها نیز، سفسطه‌ای ضعیف است. اگر چنین بود، نمادسازی‌های تصاویر سینمایی نیز از آنجا که نمایش صریح واقعه نبود، تحریف واقعیت بود!

 



[1]. نعمتی رضایی، داوود، بررسی اثرات رسانه‌های تصویری بر بزهکاری کودکان و نوجوانان، اصلاح و تربیت، سال ششم، ش61، صفحه7؛ به نقل از آزادی مقدم، مریم، نقش رسانه‌های تصویری(تلویزیون و سینما) در نوع و میزان بزهکاری کودکان و نوجوانان با تأکید بر جامعه ایران، پایان نامه ی کارشناسی ارشد، دانشگاه آزاد، واحد نراق، زمستان 89، صفحه 170

[3]. دنیای تصویر هنر، نشریه فرهنگی هنری، ویژه نامه ی بهترین فیلمسازان عمر ما، سال نوزدهم، شماره 202، فروردین 1390، صفحه 77

نظرات 6 + ارسال نظر
شهسواریان یکشنبه 9 شهریور 1393 ساعت 10:14

چه جالب حضور فیلم و عکس در پایان نامه شما دیده میشه :)

خاقانی یکشنبه 9 شهریور 1393 ساعت 23:37

جالب بود. به نظرم آدمی مثل پولانسکی قبل از هر چیز با توجه به خواسته های خودش حرف زده.

علیرضا ملک محمدی یکشنبه 9 شهریور 1393 ساعت 23:43

عالی بود

امیر حیدری دوشنبه 10 شهریور 1393 ساعت 13:33

خوب بود حاجی. بازم بنویس از این ها. این نظریه پالایش جالب بود برام. چنتا سوال دارم:
-آیا نظریه پالایش بر اساس نتایج تجربی پایه گذاری شده؟ اگه شده چه آزمایش هایی دانشمندان رو به تعمیم همچین نظریه ای سوق داده؟
- در فیزیک ما به چیزی میگیم نظریه که:
1) تعیین چرایی و چگونگی کند.
2)با بدنه علم مغایرت نداشته باشد و دیگر روابط از اون قابل استنتاج باشه.
آیا نظریه پالایش چرایی این جمله "تماشای محتوایی که تمایلات روانی اولیه (مثل تهاجم) را مدنظر قرار می‌دهد، بلافاصله به کودکان اجازه می‌دهد تا انرژی‌ای را که با این تمایلات همراه است تخلیه کنند." رو هم بیان میکنه؟

به امیر دوشنبه 10 شهریور 1393 ساعت 20:44

حاجی اگه من به این سوالات بخوام جواب بدم که بیچاره میشم!
اجالتاً برا سوال اولت ببین چه قدر باس بنویسم که تازه کافی هم نیست:


در سال 1972 در دانشگاه ایالتی پنسیلوانیا، توسط التا استین و لینت فردریک، پژوهشی درمورد اثر برنامه‌های ضداجتماعی، اجتماعی، بی طرف بر روی رفتارهای کودکان انجام شد. بررسی کنندگان کلیه اعمال و رفتار اجتماعی و ضداجتماعی کودکان را دقیقاً یادداشت کردند. نتیجه آن بود که:
1- کودکانی که اصولا کمی ناراحت و پرخاشجو بودند، در اثر مشاهده فیلم‌های ضداجتماعی، این حالت در آن‌ها شدت یافت.
2- کودکانی که فیلم‌های اجتماعی را مشاهده کرده بودند، حس همکاری شدیدی نسبت به دیگران پیدا کردند و مایل بودند که اسباب بازی‌های خود را در اختیار کودکان دیگر بگذارند و به آنان یاری کنند.
در تحقیق دیگری که توسط رابرت لیبرت و رابرت بارون در سال 1972 در دانشگاه ایالتی نیویورک صورت گرفت، رفتار کودکان پس از مشاهده برنامه‌های خشونت آمیز و برنامه غیرخشن، مطالعه شد.نتیجه‌ای که به دست آمد، عبارت بود از:کودکان پس از تماشای فیلم خشن، تمایل پیدا کردند که دیگران را مورد آزار قرار دهند. طریقه بررسی آن بود که کودک می‌توانست یکی از دو کلید را فشار دهد. یکی از آن‌ها کودکی را در اتاق دیگر کمک می‌کرد و دیگری باعث می‌شد که به آن کودک آزار برسد.کودکان خردسالی که فیلم خشن را دیده بودند، زودتر و برای مدتی طولانی‌تر از کودکانی که فیلم معمولی را مشاهده کرده بودند، کلید آزار را فشار می‌دادند. درهنگام بازی معمولی نیز این حالت در آنان به چشم می‌خورد. چون اسباب بازی‌های آنان غالبا اسلحه و وسایل خطرناک بود.
«پال اکمن»و همکارانش در موسسه اعصاب و روانپزشکی لنگلی پرتر، از حالات صورت کودکانی که در پژوهش فوق مورد مطالعه بودند، فیلمی تهیه کردند تا به حالات هیجانی کودکان در موقع مشاهده فیلم پی برده شود.نتیجه آن بود که هنگام مشاهده فیلم خشن، کودکانی که شور و شعفی از خود نشان می‌دادند و با علاقه و لذت فیلم را مشاهده می‌کردند، احتمال بیشتر داشت که واکنش‌های آزار دهنده از خود نشان دهند تا کودکانی که عکس العمل چهره آنان در موقع مشاهده فیلم با عدم علاقه و خوشحالی و بانارضایتی توأم بود.
تحقیق دیگر که توسط لیفرو رابرتزدر سال 1973 در دانشگاه استنفورد در مورد اثر برنامه‌های خشونت بار بر کودکان انجام شد، اثبات کرد که کودکانی که چنین برنامه هائی را مشاهده می‌کنند، در رفتار و گفتار خشنمی‌باشند. مهمترین تحقیقی که در این زمینه صورت گرفت، توسط «لنکوتیز» و همکارانش در بخش بهداشت روانی ایالت نیویورک بود. این پژوهش به این جهت حائز اهمیت خاص است که ایجاد و تکوین رفتارهای خشونت بار و ستیزه جویانه در بین عده‌ای از پسران و دختران 8تا18ساله در مدت ده سال مداوم بود.
پژوهشگران این کودکان را در هشت سالگی مورد مطالعه قرار دادند و ارتباط رفتارهایشان را با برنامه‌های خشن تلویزیون در نظر گرفتند.پس از ده سال که در واقع یک سال از دوره ی دبیرستان آن کودکان می‌گذشت، رفتارهای آنان را مجدداً بررسی نمودند. در مورد پسران به اثبات رسید که انتخاب برنامه‌های خشونت آمیز در سن هشت سالگی، همبستگی کامل آماری معتبر با رفتارهای بزهکارانه آنان در سن هجده سالگی دارد، ولی در مورد دختران این همبستگی به حدت و شدت پسران نبود.نتیجه گیری کلی از این تحقیق آن بود که رجحان دادن برنامه‌های پرخشونت در سن هشت سالگی، حداقل یکی از دلایل رفتارهای ضداجتماعی و پرخاشگرانه این جوانان در ده سال بعد بوده است.

عماد سه‌شنبه 11 شهریور 1393 ساعت 06:01

نظر شخصیم بیشتر متمایل به پولانسکیه اما به صورت جامع تر .
کار دوربین مشاهدست و معتقدم کارگردان برای جهت دهی به ایده ی مرکزیش‌( تعامدا از جهت دهی استفاده می کنم چراکه بحث در مورد یه امر اخلاقیه ) باید تا سرحد ممکن مخاطب رو درگیرش بکنه . اما اینجا با همون چالش پیش فرض تو درگیر می شیم :‌اولویت با (تاثیر گذاری ) این موضوع اخلاقیه و یا با (ماهیت) عمل غ اخلاقی که منادی اخلاق گرایی هم هست ؟
بار دیگه تاکید می کنم که کار دوربین مشاهدست و این مشاهده به نقعی تابعیت همون ایده ی مرکزی رو داراست . اگر محوریت موضوع ما با اخلاق و نوع اخلاق یا بی اخلاقی باشه عملا نمی تونیم خودمون رو محدود کنیم به یه روایت دم دستی از سوژه . الزامی هم نداره تا سرحد مرگ در نمایشش همت کنیم
پولانسکی خودش فیلمی داره به اسم (ماه تلخ)
تو این فیلم اساسا دغدغه ی اصلیش رو در مورد نوع زندگی و اخلاقیات جوامع بشری مطرح می کنه و احساس می کنم در این نمایش بسیار موفق هم بوده چرا که نه سرسری از پرداخت داستان صرف نظر کرده و نه به قدری ریز شده که خودش پایه گذار یه بی اخلاقی محض باشه . بلکه فاکتورهای درگیرکننده ی ذهنش رو به طور خلاصه و به انضمام تمامی پیامدهاش بیان کرده
می تونیم این رو هم متصور باشیم که وقتی تاثیر در سینما در این حیطه نقطه ی عطف کار باشه چه نیازی به نشون دادن عملیه که تاثیر از بطن اون برخاسته ؟
(مثلا الگو پیامدهای ناشی از عمل جنسی غ اخلاقی رو جایگزین الگوی نمایش مهم ترین فاکتورهای این عمل+ پیامد آن بکنیم )
مسلما این امر چیزی نمی شه جز کلیشه ی قراردادی وعاظ که به هدف مهم تر که تاثیر بر خود مخاطب هم هست دست پیدا نمی کنه

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد