کانون فیلم و عکس دانشگاه شهید بهشتی
کانون فیلم و عکس دانشگاه شهید بهشتی

کانون فیلم و عکس دانشگاه شهید بهشتی

جنازه ای آویزان از یک سبیل

توی تمام طول مدت حیات کانون فیلم، همراه کانون بودم. جز یه دوره ی نه چندان بلند بین فارغ التحصیلیم از کارشناسی و برگشتنم برای ارشد که البت اون دوره هم همش با بچه ها در تماس بودم، می اومدم تهران و صحبت می کردیم و اصلاً ذره ای از کانون بی اطلاع نمی شدم. ولی خوب حضور فیزیکیم تو اون دوران، بالاجبار خیلی کم شده بود. تو اون دوران که داشتم برای کنکور ارشد می خوندم، تو فکر یه ایده ی تدوینی بودم و برای به کار بستن اون ایده، دنبال یه فیلمنامه می گشتم. نزدیک کنکور بر اساس ایده ی تدوینی، چارچوب فیلمنامه ی «من و تو و کلی احمق دیگه» به ذهنم خطور کرد. برای پیاده کردن اون ایده ی تدوینی، نیاز بود که اغلب پلان های فیلم از سه زاویه تصویربرداری بشن. ولی من قم بودم نه تهران... بنابراین نمی تونستم روی بچه های کانون خیلی حساب کنم. مخصوصاً که اون دوره یعنی سال 88-89 اعضایی که دوربین دست گرفته باشن هم تو کانون زیاد نبودن. دنبال راه چاره ای گشتم.

قبل از این فیلم، سال 88 و پیش از رفتن موقتم برای خوندن کنکور، اولین فیلم کانون یعنی تازه وارد رو می ساختیم. اون دوران من ایدیوس رو بلد نبودم بلکه با نرم افزارهایی تدوین می کردم که خروجی شون خیلی کم کیفیت بودن. بنابراین برای اولین بار، برای با کیفیت در اومدن خروجی فیلم، تصمیم گرفتم که راش ها رو خودم با نرم افزار ضعیف، تدوین کنم و بعدش یه اپراتور بگیرم که با ایدیوس بیاد تدوین من رو یه بار دیگه انجام بده تا خروجی فیلم با کیفیت باشه. بنابراین اولین همکاری کانون فیلم و عکس با انجمن سینمایی قم انجام شد. اپراتور تدوین فیلم تازه وارد از بچه های انجمن سینمایی قم بود. بنابراین به واسطه ی تدوین تازه وارد، با انجمن سینمایی استان خودم آشنا شدم. رئیس انجمن –آقای بیطرفان- از سبک کارم که متکی بر ایده های تدوینی بود، خوشش اومده بود و به این واسطه یه آشنایی ریزی بین ما رخ داد.

سر جریان مشکل تصویربرداری «من و تو و کلی احمق دیگه» یاد ایشون (آقای بیطرفان) افتادم و ازش کمک خواستم تا اگه می تونه با دو-سه نفر از تصویربردارهای انجمن سینمایی صحبت کنه که اگه می تونن بیان دور هم این کار رو بسازیم. دو تا شماره تماس از آقای بیطرفان گرفتم بهشون زنگ زدم. از پشت تلفن صداهاشون اصلاً نشون دهنده ی فیزیکشون نبود. قرار بود که هر سه دوربین، روی دست تصویربرداری کنن. اول سید رضا حسینی رو دیدم. جوانی بود که هیکلش به درد فیلمبرداری و نگه داشتن دوربین روی دست می خورد. ولی فیزیک بدنی نفر دوم، من رو در مورد توان فیلمبرداریش به شک انداخت. بیشتر شبیه جنازه ای بود که از یه سبیل آویزون شده! محمدمهدی رسولی!

  

 

 

پشت صحنه ی فیلم «من و تو و کلی احمق دیگه»- از راست به چپ:

جواد آبیار(منشی صحنه)-رضا حسینی(تصویربردار)-مهدی رسولی(تصویربردار)-عباس شکوری(کارگردان)- محمد حسنی(صدابردار)-امیر نوروزی(مدیرتولید)


تصور می کردم رسولی اصلاً چیزی از تصویربرداری حالیش نشه طوری که سر تصویربرداری یه هندی کم داده بودم دستش و بهش می گفتم تکون نخور!!! بعد از تمام شدن این فیلم هم دیگه تعامل ویژه ای باهاش نداشتم و نمی دیدمش تا وقتی که فیلممون تو جشنواره قم اول شد. یادمه شعفی که رسولی برای بردن فیلم داشت، خیلی بیشتر از خود من بود!

اختتامیه ی چهاردهمین جشنواره استانی-از راست به چپ:

محمد حسنی-عباس شکوری-مهدی رسولی-جواد آبیار  امیر نوروزی-رضا حسینی


تعاملمون کم بود و فقط گهگاه اتفاقی تو انجمن می دیدمش... تنها تعامل هنری که یادمه بعدش داشتیم، تولید کلیپ جشن فارغ التحصیلی پردیس دانشگاه تهران بود که ازونجایی که بلد نبودم با پروجیپ کار کنم، ازش کمک خواستم و تو تصویربرداری کلیپ اومد.

زمان ساخت کلیپ-پردیس دانشگاه تهران در قم


این مسیر کم رنگ ادامه داشت تا رسیدیم به ضامن دار و پلان خاصی که مجبور شدم تو قم بگیرم. داستان از این قرار بود که فینی زاده، تو تهران، وقتی می خواستم پلانش رو بگیرم، که اولین پلانی هم بود که برای ضامن دار فیلمبرداری می شد، من و دوربین و خودش رو که سوار موتور بودیم، کوبید زمین! بعدش دیدیم نه تنها تصویر خراب شده، بلکه صدا هم بدجور داغونه. قرار شد فینی زاده بعد از فیلمبرداری تهران، برای تصویربرداری مجدد اون پلان بیاد قم. نمازی که صدابردار فیلم بود نمی تونست بیاد بنابراین بازم مزاحم جنازه ی آویزان به سبیل شدم. رسولی راهکاری برای گرفتن صدای فینی روی موتور پیدا کرد. تصویر رو با صدای نسبتاً مناسب گرفتیم و باز هم ما بیشتر به هم نزدیک شدیم.

اکران خصوصی ضامن دار


تا اولین اکران خصوصی ضامن دار، رسولی پا به کانون نذاشته بود. 16شهریور 90، مهدی رسولی همراه با بچه های کانون فیلم ضامن دار رو دیدن. دیگه تعاملمون خیلی زیاد شد و رسولی هم به کانون علاقه مند شده بود. از اون به بعد رسولی مرتب به وبلاگ پیغام می فرستاد و میگفت که خیلی دوست داره تا تو کانون فعالیت کنه... اگه اشتباه نکنم، حاج میتی، اولین حضور روشنتش در فعالیت های کانونی رو با حضور در دانشگاه برای بررسی لوکیشن های مربوط به تردید ابدی تو چهارشنبه، 10 اسفند 90 شروع کرد. 16خرداد 91، اولین پستش رو تو وبلاگ گذاشت و 27 همون ماه، بحث های مربوط به آموزش هنر مستند سازی و تصویر برداری رو شروع کرد. از 4 تا پایه ی اصلی تردید شد(به همراع علی محیط، محمد شفیعی و جواد شالیکار) و به شکلی برای تردید کار کرد که حتی تمام تجهیزات فیلمبرداری کار رو از قم همراه خودش آورد و با خودش برگردوند.

پشت صحنه ی تردید ابدی-لوکیشن دانشکده ادبیات-از راست به چپ:

محمد فینی زاده (عکاس) - مهدی رسولی (تصویربردار) - علی محیط (جلوه های ویژه) - عباس شکوری (کارگردان)


با انجام تصویربرداری تردید ابدی، رسولی شد یه عضو فرادانشگاهی بسیار شناخته شده. شروع کرد به تلاش برای بحث های مربوط به ساخت مستند، کلاس های مستند، کلاسهای تصویربرداری و البته اعلام آمادگی برای کمک به فیلمسازهای کانون. تا رسیدیم به داستان اسباب کشی کانون که مهدی –از نگاه من- مهمترین کارش رو برای کانون انجام داد. ساخت مستند ساختمان 5 که این بار رسولی همه کارش بود و من تدوینگرش. مهدی رسولی اونقد راش برای این داستان گرفت که تا مدتها میشه روی اون راش ها حساب کرد. از اون راش ها تا حالا چند تا کلیپ و مستند ساخته شده.

کانکس5-پشت صحنه ی تولید مستند کانون-از راست به چپ:

پریسا جهانی پور -سودابه باقری -تهمینه سلیمیان -پریماه مرادپور -مهدی رسولی(کارگردان)



مهدی با کلی تلاش و رای زنی، تونست به همراه مدیریت خانم حق طلب، یکی از مهمترین و به یاد ماندنی ترین پروژه های هنری کانون رو محقق کنه که اکران و نقد و تحلیل «اون شب که بارون اومد» با حضور کامران شیردل بود. من همچنان اون پروژه رو یکی از عجیب ترین، غنی ترین و هنری ترین کارهای کانون می دونم. نه مهمونمون مثل بعضی مهمون های اکران های کشوریمون مغرور و درپیت بود، نه کارمون اونقد هنری بود که بیست نفر توش بشینن. تو اکران هم خبری از صحبت های تکراری و کلیشه نبود. صحبت از فلینی و روسلینی بود. صحبت هایی که شاید هیچ کس دیگه به شکل زنده از کسی که بزرگان سینمای ایتالیا رو درک کرده، مستقیماً نشنیده و به دست آوردن حس شنیدن اون حرفا با اصرار های مهدی رسولی نصیب ما شده بود.

سن تالار مولوی-اکران مستند «اون شب که بارون اومد»-از راست به چپ:

امیرحیدری-مهدی رسولی-کامران شیردل



رسولی بعد از اون پروژه باز هم در یه فیلمی که کارگردانیش با من بود ترکوند و بهترین تصویربرداری ممکن رو تو کشتن مرغ مقلد انجام داد. اونقد به رسولی اعتماد پیدا کرده بودم (که البته این اعتماد به علت حضور خانم مردیها هم بود) که وقتی فیلمنامه ی دکوپاژ کشیده رو دستش دادم، برای اولین بار حس کردم که می تونم بشینم یه گوشه و صرفاً بگم که دوستان با هم فلان پلان رو بگیرن. قاب هایی که مهدی رسولی در کشتن گرفت به خصوص اینسرت های زیباش، اغلب نظر خودشه و من دخالتی توشون ندارم. علاوه بر این بحث های هنری، اونقد کل کار براش مهمه که سر کشتن نزدیک بود خودش رو واقعاً به کشتن بده طوری که مجبور شدیم برسونیمش به بیمارستان.

انبار استهلاکات دانشگاه شهید بهشتی-پشت صحنه تولید فیلم «کشتن مرغ مقلد»- از راست به چپ:

عباس شکوری (کارگردان) - سعید چراغعلی (طراح صحنه) - سعید ایزدی (دستیار تولید) - مهدی رسولی (تصویربردار)



رسولی بعد از کشتن، تصویربرداری فیلم های مشهدی و خانم مینایی رو هم برعهده گرفت. این کار مهدی رو من کاملاً از فروتنی همیشگیش می دونم. به ویژه همکاری رسولی با خانم مینایی که از تازه وارد ترین اعضا و تازه کار ترین کارگردان کانون بود، کاری نبود که بچه های از دماغ فیل افتاده ی انجمن سینمایی ها انجام بدن. حتی تو کانون خودمون هم این حد از فروتنی برای کارگردان هایی که حتی یه کلیپ ساختن هم در این حد وجود نداره.

ولنجک-پشت صحنه ی تولید فیلم «دوراهی»-از راست به چپ:

مهدی رسولی (تصویربردار) - مصطفی عطارپور (بازیگردان) - عباس شکوری (بازیگر) - فردین قاسمی (دستیار تولید)




پشت صحنه ی تولید فیلم 57گام-از راست به چپ:

فرشته مینایی (کارگردان)- بازیگر (نمیشناسم اسمش رو متاسفانه) - مهدی رسولی (تصویربردار)



سبیل لاغرمردنی، همزمان دو دوره کارگاه عکاسی و یه دوره فیلمبرداری برگزار کرد. این اتفاق، اتفاق خیلی خیلی ویژه ایه. تا به امروز فقط کارگاه های تدوین من، کارگاه طراحی چراغ و همچنین کارگاه جلوه های ویژه ی محیط بودن که توسط اعضای کانون برای رشد و انتقال تجربه برگزار شدن. مهدی رسولی تنها عضو فرادانشگاهی کانونه که برای بچه های کانون، کارگاه تخصصی هنری گذاشته اون هم سه بار.اخیراً هم مهدی با تهیه کردن یه جزوه ی عملیاتی از تجربیاتش در هنر عکاسی، خواسته که پیش از شروع سربازیش، بازهم ما رو مدیون خودش کنه. کارگاهی که هرکس توش شرکت کرده، ازش خیلی تعریف می کنه. زحمتی که مهدی برای این کارگاه کشیده رو از ناراحتی ای که به خاطر استقبال کم اعضا از کارگاه درش به وجود اومد می تونم حس کنم.

اخیراً مهدی تصویربرداری کار عطار رو پذیرفته. یه همکاری خیلی جالب از دوتا از دیوونه های کانون. تعهد مهدی به کارش اونقد شدید و قابل استناده که حتی وقتی متوجه شد ممکنه یکی از روزهای فیلمبرداری عطار رو نتونه بیاد، خانم صالح آبادی رو به عنوان دستیار خودش انتخاب کرد و از قم کوبید اومد تهران چند ساعت کلاس خصوصی برای ایشون گذاشت که اگه مجبور به ترک پروژه شد، کار عطار لنگ نمونه.

پشت ساختمان امورفرهنگی-پشت صحنه ی این دزدان احمق(فیلم جدید عطار)


مهدی رسولی در کنار محمد شفیعی و علی محیط، از کساییه که در بحث ساخت فیلم بیش از سایرین بهشون مدیونم.

اینکه چرا من شانس به دست آوردن محبت این بچه ها رو داشتم، برای خودم هم مبهمه.

درصد احتمال داشتن آدم های افتاده و هنرمندی مثل مهدی رسولی، اونقد پایینه که من فقط می تونم بهش بگم «خوش شانسی».

حالا که داریم به شروع دوره ی سربازی مهدی نزدیک میشیم لازم دیدم که بیام بازم ازش تشکر کنم به خاطر کمک هایی که به من کرده، کارهایی که برای بچه های کانون کرده و کارهایی که برای خود کانون کرده...

کلاس کنار اتاق کانون-بعد از اکران اون شب که بارون اومد



متاسفم که قدر مهدی رسولی اونقد که باید دونسته بشه، نشده

متاسفم که دوستانی به جای اینکه حس دین بهش داشته باشن، تا تقّی به توقّی می خوره، ازش طلبکار می شن.

مهدی فوق العاده اس و امیدوارم همیشه شانس داشتنش رو داشته باشم.

شکور

نوشته های قرمز رنگ، اصلاحیات و اضافاتی در تاریخ سه شنبه 31تیرماه ساعت 14:30 می باشد. شکور

نظرات 26 + ارسال نظر
عطار دوشنبه 30 تیر 1393 ساعت 23:29

عباس انقد قشنگ حق مطلب رو در مورد مهدی ادا کرد که واقعا نمیدونم چه چیزی باید اضافه کنم.به شخصه رفاقت و همکاریم با مهدی رو مدیون عباس و کانون می دونم.
رفاقتی که واقعا رفاقته.
این سبک وزن عزیز از روز اولی که من رو دید مثل یه رفیق قدیمی باهام برخورد کرد و تا امروز که چند سال از اون روز می گذره حتی یک بارم با اخمش رو به رو نشدم,
نمیخوام طوری حرف بزنم که دیگران بگن جو گیر شده ولی به جرات می تونم بگم تا اینجای زندگیم تعداد افرادی که مثل مهدی دیدم از انگشتای یه دست بیشتر نمیشه.
هیچوقت اون روزی که مهدی بهم زنگ زد تا خوشحالیشو از اینکه می خوام فیلم اولمو بسازم و با هم همکاری کنیم یادم نمیره, خوشحالی و علاقه یه حرفه ای برای همکاری با یه آماتور اونم بدون هیچ دستمزد و چشم داشتی, معرفت و مرام بی اندازش رو می رسونه.

جدا از رفاقت, مهدی برای من حکم یه معلم هم داره, تو پروژه هایی که مهدی فیلمبردار بود و منم جزو عوامل بودم کلی ازش یاد گرفتم و تک خال مهدی تو تدریس,کارگاه عکاسی که فقط تو چند ساعت تونست عصاره وماهیت عکاسی رو بهمون یاد بده.
داشتن همچین رفیق و همکاری یه نعمته وامیدوارم تو هر دو تا زمینه جلوش رو سفید باشم.
یادمون نره که قدر افرادی مثل مهدی رو بدونیم,
همینطور قدر افرادی مثل عباس که یادشون هست همچین کسی چند سال تو کانون بی منت رفاقت و همکاری کرد و حالا که داره میره سربازی واسش همچین پستی می زاره.

سلامتی گوردون ویلیس کانون,رفیق و معلم, مهدی رسولی

با احترام
مصطفی عطارپور

زرگر دوشنبه 30 تیر 1393 ساعت 23:54

انسان فوق العاده ایه،خیلی خیلی بامرام و باحال.امیدوارم همیشه سالم و همراه با حال خوب باشه،و هیچوقت کانون از وجود همچین عضوی محروم نشه.
یادم نمیره بعد ازاون اتفاق سر مرغ مقلد بش گفتم مهدی جونت مهمتره نکن از این کارا دیگه،گفت به کانون و بقاش فکر کردم اون لحظه ...
واقعا دیوونم کرد این جملش....

مسئول وبلاگ سه‌شنبه 31 تیر 1393 ساعت 00:16

تو دسته بندی های این پست "صورت جلسه" هم هست. احتمالا منظورتون "خاطرات" بوده، که گزینه ی پایینیشه.

رضا ی.د سه‌شنبه 31 تیر 1393 ساعت 00:18

آقا من به شخصه اونقدر چیز از رسولی یادگرفتم که همه جا با افتخار میگم مهدی رسولی استاد بندس...نه اینکه فقط این چیز یادگرفتنا تو هنر وسینما باشه...انصافا تو اخلاقیات وبرخورد....من از روز اول که دیدمش به دلیل شباهت عجیبی که به یه شخص خاص داشت که اونم برام خیلی عزیز بود انصافا بی دلیل ازش خوشم تا بعدترها که این علاقه بیشتر شد وبا مرام ورفتارش که آشنا شدم گفتم:بابا تو دیگه کی هستی...حتی جایی که هیچ کس به من که میخواستم یه مستند بسازم توجه نمیکرد و...مهدی رسولی به من قول همکاری داد که هنوزم که هنوزه شرمندشم ایشالله تو یه جای دیگه بتونم جبران کنم...آقا من هرچی بگم کم گفتم بیشتر اینا هم تایید حرفای شکوریه وآوردن مثالای دیگه به جز اونایی که بچه ها میدونن...خرم آن نغمه که مردم بسپارند به یاد

به مسئول وبلاگ سه‌شنبه 31 تیر 1393 ساعت 00:22

قطعاً
و ممنون میشم اگه اصلاح کنید
شکور

اصلاح کردم.
طلاکوب

حق طلب سه‌شنبه 31 تیر 1393 ساعت 01:13

افرین.ادم های متواضع و خاکی این روزها کم پیدامیشه

حق طلب سه‌شنبه 31 تیر 1393 ساعت 01:14

خیلی تلاش کردم تا این نظر ثبت شه

اسدی سه‌شنبه 31 تیر 1393 ساعت 01:24

وای عکس سوم فوق العاده بود
چه سعی ای در نوشتن تاریخ ها داشتید
واقعا حیف که آقای رسولی باید برن سربازی
صادقانه میگم به اینکه با افرادی عالی مثل آقای رسولی تونستید در فیلم هاتون کار کنیدحسودیم میشه
ایشالا آقای رسولی هم سلامت برن و برگردن باز هم از حضورشون در کانون مستفیذ بشیم
دیگه داره اشکم در میاد
مواظب خودتون و خوبی هاتون باشید

راستی اکران مستند ها فوق العاده بود هرگز جمله آقای شیردل رو فراموش نمیکنم اینکه استادشون بهشون گفته بود "درس سینما تو کتابا نیست واسه یاد گرفتن درس سینما برو تو خیابونا برو بین همین مردم" واقعا از ذحمت های آقای رسولی ممنون
اسدی

علیرضا سه‌شنبه 31 تیر 1393 ساعت 01:34

داییی من بود مهدی تو کانون ....
داییییییییییییییی

جهان سه‌شنبه 31 تیر 1393 ساعت 02:51

انسانی فوق العاده و دوستی مهربان
امیدوارم هر جا هستن شاد و سرزنده و سلامت باشن.

سعید ایزدی سه‌شنبه 31 تیر 1393 ساعت 03:11 http://kafankhafan.blogfa.com

بسیار مرد دوست داشتنیه.
ولی خدا نکنه تو قم گیرش نیفتی که می ببره تک تک جاهایی که توش عطسه کرده رو هم نشون آدم می ده.

مریم حیدری سه‌شنبه 31 تیر 1393 ساعت 03:36

چه قدر پست خوبی بود
آقای رسولی واقعا یکی از بهترین هان و هرچیزی که بلدن رو بی منت و با کمال میل در اختیار میذارن استاد خوبی هم هستن انصافا .
براشون آرزوی موفقیت میکنم .
خیلی خوبه که همچین کسی تو کانونمون داریم

سعید پشت مشهدی سه‌شنبه 31 تیر 1393 ساعت 05:01

با ارزوی موفقیت همیشگی برای مهدی رسولی عزیز

شهسواریان سه‌شنبه 31 تیر 1393 ساعت 09:12

واقعا یکی از بهترین و به یاد ماندنی ترین اکران ها رو آقای رسولی انجام دادن
تا قبل از این پست فکر می کردم ایشون از بچه های دانشگاه خودمون بودن

ترابی سه‌شنبه 31 تیر 1393 ساعت 10:57

آقای شکوری بهترین توصیف رو از آقای رسولی داشتن
و با اینکه ارتباط کاری زیادی تو کانون باهاشون نداشتم ولی به نظر من بهترین عضو فرادانشگاهی و یکی از بهترین اعضای کانون هستن.
وحیف که اونقد که باید و شاید قدر زحمتاشون دونسته نمیشه.
خسته نباشید آقای رسولی
و ممنون آقای شکوری

طلاکوب سه‌شنبه 31 تیر 1393 ساعت 11:28

موفقیت از آن ایشان باد.

محمد گلخندان سه‌شنبه 31 تیر 1393 ساعت 14:23

پست خوبی بود

محمدمهدی رسولی چهارشنبه 1 مرداد 1393 ساعت 05:13

حرف های زیادی برای گفتن دارم اما سعی می کنم جمع شون کنم . . .من قبلا تو چندتا پست ارادتم رو به کانون و کانونی ها گفته بودم . . .
اما از خدا ممنونم ک من رو سر راه عباس شکوری نازنین گذاشت ک پا به این خانه ی امید و رویا بگذارم!
همه ی این چیزایی ک در مورد من نوشته شده بود رو وظیفه ی خودم نسبت ب اطرافیانم مخصوصا دوستای خاصم در کانون می دونستم . . . و می تونم بگم تا وقتی هستم(و نه تا وقتی که توانش رو داشته باشم) دوس دارم برای کانون و کانونی ها کارهای مفید انجام بدم . . .
تنها خواسته متقابل من از کانون و کانونیها کمک به ادامه ی حیاط کانون هست . . .
تک تک شما به سهم خاص خودتون تا همیشه در قلب من تثبیت شده هستید . . .
دوران خوش آن بود که با دوست به سر شد
باقی همه بی حاصلی و بی خبری بود . . .

محمد مهدی اهل خیر (قربانی) چهارشنبه 1 مرداد 1393 ساعت 14:41

گفتنی ها رو هم گفتند
ولی یه چیزی می خوام اضافه کنم
مهدی رسولی عاشق واقعی سینماست
این حرفو می زنم چو ن برام تعریف کرده چه جور و چه کارها یی کرده و چه مشقاتی کشیده به این جایی رسیده که الان باسه خودش استاده و الان چه جوری برای همه مایه میزاره

پیروزبخت پنج‌شنبه 2 مرداد 1393 ساعت 15:53

توفیقی پنج‌شنبه 2 مرداد 1393 ساعت 18:42

چه پست پرباری بود!
ایشالله هر کجا که هستند،همیشه سالم و سرحال باشن.
تو کارگاه تصویربرداری که درخدمتشون بودیم و از محضرشون استفاده کردیم،فروتنی و تواضع شون برام نمونه بود...
ایشالله که یاد بگیریم ازشون.

امیر حیدری جمعه 3 مرداد 1393 ساعت 14:53

با اینکه عمر من و مهدی در کانون کمه و مهدی هم اکثرا قم هست ولی با هم خاطرات مشترک زیادی داشتیم. من میدونم سر کشتن، دوراهی و اون شب که بارون اومد مهدی چقدر تلاش کرد و انرژی گذاشت. از قم حرکت میکرد با کلی بار و بنه میومد سر فیلمبرداری که همه میدونید چقدر انرژی لازم داره و در تمام مدت اکتیو بود. شب ساعت 8،9 معمولا با هم میرفتیم اتاق اینقدر در طول روز برای پروژه زحمت کشیده بود که تقریبا هر شب همونطور با لباس رسمی خوابش میبرد. اینم از شانس بد ماست که مهدی باس بره سربازی واقعا تصور این که مهدی 2 سال دور از فعالیت های کانون باشه برام سخته. هر وقت هرکاری بود با یه تلفن از قم میومد تهران و کار رو انجام میداد. خدا خیرت بده مهدی.

الهام هستم.. محمدنژاد جمعه 3 مرداد 1393 ساعت 20:30

با جملات نوشته شده توی پست و بخش نظرات همه ی حرفای گفتنی ادا شده! فقط خواستم این نکته رو اضافه کنم کخ جدا از کارای کانونی و مرام و معرفت کاری بیشتر جنبه ی یک دوستِ خوب رو از آقای رسولی عزیز دیدم ... موفق باشن هر جا که هستن و روزای خوب رو براشون آرزومندم

این طرفا خانم... کلاً محو شدید چرا؟
شکور

nafise saleh سه‌شنبه 7 مرداد 1393 ساعت 15:24

چقدر خوب نوشتید آقای شکوری....مثل همیشه...
من فقط میتونم بگم که آقای رسولی با وجود اینکه هنوز کار فیلمبرداری شروع نشده با وقت گذاشتنشون و به قول آقای شکوری کوبیدن از قم تا دانشگاه اومدن برای یاد دادن اصول اولیه ی کار من رو به شدت مدیون خودشون کردند و واقعا بدون هیچ منتی
هرچی که لازم بود رو به من گفتند...
کانون با وجود این جور عضو های با معرفت و دلسوز همیشه پا برجا می مونه...

emaad پنج‌شنبه 9 مرداد 1393 ساعت 19:32

دیگه همه همه چیزو گفتن بیشتر از اینم بخوایم بگیم هم تکرار مکرراته هم اضافه گویی
ولی در راتای حرف عباس بگم جنازه ای که مایه ی حیات درش دیده می شه تحت بارون و مه و برف (سعید پشت مشهدی )

شکورم شنبه 11 بهمن 1393 ساعت 01:48

نکته:
رسولی، فیلمبرداری کار «این دزدان احمق» عطار رو تمام کرد که البته تدوین فیلم هنوز تمام نشده.
جایزه ی دوم فیلمبرداری رو تو جشنواره ی استانی برای فیلم «کشتن مرغ مقلد» گرفت
بعدش فیلمبرداری فیلم «پایان یک دلقک» من رو انجام داد
فیلمبرداری تست فیلم سازی عماد زردکوهی رو هم انجام داد و
حالا سر فیلم «یک پایان خوب» عماد زردکوهیه

شکورم

مهدی خان رسولی جدای کارش و تجدبیات ارزندش ، معرفتی رو داره که بجد فقط نظیرش رو توی فیلم فارسیا دیدم
عماد

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد