کانون فیلم و عکس دانشگاه شهید بهشتی
کانون فیلم و عکس دانشگاه شهید بهشتی

کانون فیلم و عکس دانشگاه شهید بهشتی

دست نوشته ای برای خسروی سینمای ایران

امروز 28 تیر ماه ،ششمین سالگرد فوت خسرو شکیبایی هست.

به جرات میشه گفت ماندگارترین بازیگر سینمای ایران در ذهن مردم.



تو ادامه مطلب دست نوشته ای از مهران مدیری برای مرحوم هست که مطمئنا

خوندنش خالی از لطف نیست.این متن در کتابی که برای یادبود خسرو شکیبایی

به چاپ رسید قرار داره.

  

از روزی که او را شناختم و از اولین باری که او را دیدم ، حالش خوب نبود .

اصولا هیچ وقت حالش خوب نبود . منظورم بدحالی جسمانی اش نیست .

احساس خوشبختی درونی نداشت . از آن آدم های غمگینی بود که

ذاتا اندوه را در خود داشت . این در صدایش بود . در لحن گفتارش بود ،

در چشمانش بود و در حرکت دستانش . شاید با همین اندوه درون ، ا

حساس شادی داشت و با همین دلمشغولی های درون ، خودش را زنده نگه می داشت .

دوست داشت تنها باشد .

دوست داشت خلوت باشد . دیگران را به خود راه نمی داد .

هرگز نفهمیدم چه چیزی خوشحالش می کند و چه زمانی حالش خوب است


برای بازی در پاورچین به او تلفن زدم . رفتم خانه اش و نشستیم به درد دل .

در همه جای خانه بود . مجسمه اش ، عکس هایش ،

نقاشی هایی که از چهره او کشیده بودند ، جوایزی که گرفته بود .

تصویر آدم های مهمی که با او کار کرده بودند . و نقطه درخشان کارنامه اش ، هامون .

همه جا پر از او بود و او غمگین ، مثل کودکی بود که توسط خداوند تنبیه شده باشد .

یک بغض نهفته که در گلوی او بود و نمی دانم چرا .

گفت که می آید و در پاورچین بازی می کند . فردا به محل فیلمبرداری ما آمد و حرف زدیم .

می دانستم که نمی آید . حوصله نداشت ، حقیقت را نمی گفت که دل مرا نشکند .

حوصله نداشت و رفت . چند سال گذشت .

برای بازی در مرد هزار چهره به او تلفن زدم و در یک روز برفی دوباره

به محل فیلمبرداری ما آمد . غمگین تر ، شکسته تر و بی حوصله تر .



باز هم می دانستم که نمی آید . با هم حرف زدیم . حوصله نداشت .

باز هم نمی خواست که دل مرا بشکند . بهانه آورد و باز هم حوصله نداشت و رفت .

نزدیک درب خروجی برگشت ، مرا بوسید و گفت : من همیشه یک بازی به تو بدهکارم ،

و رفت ، برای همیشه رفت . روزی که برای خاکسپاری رفتم ،

و هزاران نفر آمده بودند تا این پیکر غمگین را به خاک بسپارند

و مردم فراوانی که دوستش داشتند و می گریستند .

و مردم فراوان دیگری که آمده بودند با هنرمندان مورد علاقه شان عکس بگیرند

و عده فراوان هنرمندانی که سعی داشتند به دیگران بفهمانند

که ما بیشتر از شما با ایشان دوست بودیم ، و در این هیاهوی عظیم ،

آخرین جمله او را دوباره شنیدم

که می گفت : من همیشه یک بازی به تو بدهکارم ......... مطمئنم در بهشت ،

روزی با او کار خواهم کرد . احتمالا در یک تئاتر مشترک که آنجا دیگر ،

حوصله دارد، حالش خوب است و غمگین نیست .

نظرات 10 + ارسال نظر
شکور شنبه 28 تیر 1393 ساعت 19:11

جهان شنبه 28 تیر 1393 ساعت 19:41

خاقانی شنبه 28 تیر 1393 ساعت 20:34

لایک

علیرضا شنبه 28 تیر 1393 ساعت 21:29

خیلی خوب بود....

محمدمهدی رسولی شنبه 28 تیر 1393 ساعت 21:35

ب طور رسمی اولین کاری رو که ب طور رسمی مشغول کار فیلم شدم روز تشییع جنازه ی خسرو شکیبایی بود . . .
دستیار تدارکات ی کلیپ بودم . . . می خاستم برم تشییع جنازه ی خسرو شکیبایی اما تهیه کننده اجازه نداد!

ترابی شنبه 28 تیر 1393 ساعت 22:50

اسدی یکشنبه 29 تیر 1393 ساعت 02:07

من همیشه یک بازی به تو بدهکارم...............

شهسواریان یکشنبه 29 تیر 1393 ساعت 08:37

چه قشنگ نوشته .
خیلی ها از رفتنش ناراحت شدن

عطار یکشنبه 29 تیر 1393 ساعت 23:30

خدا رحمتش کنه, بازیگر بزرگی بود.

توفیقی پنج‌شنبه 2 مرداد 1393 ساعت 18:35

پست خوبی بود
پستای خوبی میذارید.

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد