کانون فیلم و عکس دانشگاه شهید بهشتی
کانون فیلم و عکس دانشگاه شهید بهشتی

کانون فیلم و عکس دانشگاه شهید بهشتی

نقدی بر فیلم "شوالیه ی تاریکی به پا می خیزد"



نقدی بر فیلم "شوالیه ی تاریکی به پا می خیزد" ساخته کریستوفر نولان
شوالیه تاریکی به پا می خیزد، را باید پایانی بر فیلم های سه گانه بتمن ساخته کریستوفر نولان دانست. این فیلم توسط استودیو برادران وارنر و با بودجه 250 میلیون دلاری در 164 دقیقه ساخته شد و روایتگر داستان قدیمی قهرمان معروف مجله های کامیک آمریکا، "بتمن" است....


بتمن اولین بار در سال 1939 در شماره 27 مجله دیتکتیو کامیک توسط باب کین معرفی شد. شخصیتی که با شنل و ماسکی سیاه (شبیه خفاش) در شهر خیالی گاتهام به مبارزه با تبهکاران می پردازد. با اینکه بتمن اولین قهرمان مجله های کامیک آمریکایی نیست و او را می توان هم دوره قهرمانانی چون سوپرمن و مرد عنکبوتی دانست، با اینحال بر عکس تمام شخصیت های هم دوره اش، که حتی عمق وجودی آنها از قطر صفحاتی که تصاویرشان را حمل می کردند، بیشتر نبود، بتمن نولان اولین قهرمان مجله های کامیک آمریکایی است که عمق وجودی اش به عظمت و ساخت یک قهرمان حقیقی پیش می رود.

نولان اولین بار در سال 2005 در فیلم "آغاز بتمن" شخصیتی را خلق می کند که پیش از این در هیچ فیلم دیگری که از این شخصیت ساخته شده بود ظاهر نشده بود. نولان شخصیتی حقیقی و قابل باور را در "آغاز بتمن" به روی پرده می آورد و تلاش می کند تا نحوه شکل گیری یک قهرمان را بسازد. "آغاز بتمن" داستان شکل گیری چرایی وجود قهرمان است! قهرمانی که وقتی سیستم اجتماعی و قضایی در مقابله با طبقه ضد اجتماعی عاجز است ساخته می شود. بروس وین (کریستین بیل) ثروتمند میلیاردری که شاهد قتل خانواده ی خود بوده است، و حتی قادر نیست مجازات قاتل خانواده اش را پس از 14 سال ببیند، همه چیز خود را رها می کند و تلاش می کند تا حقیقتی دیگر را بیابد!

وین جوان پس از سالها فقر و تنهایی در سرزمین های شرقی با مردی با نام راس الغول (با بازی لیام نیسون) آشنا می شود، شخصی که بروس وین را می شناسد و سعی می کند تا خشم او را تربیت می کند و با استفاده از قدرت خشم و انتقامجویی او و تبدیل ساختن بروس به یک جلاد، او را با کمک انجمن سایه ها راهی شهر خودش، گاتهام کند و شهر را که به دلیل فساد دیگر قابل زندگی کردن نیست از میان ببرد.

راس الغول به دنبال عدالت است. او عدالت را غیر قابل ترحم می داند و راه رسیدن به تعادل واقعی را تنها در سایه نابودی کامل عامل فساد یعنی شهر گاتهام می داند! شخصیت بتمن زمانی شکل می گیرد که بروس می فهمد در سایه تمام فساد های موجود در شهر طبقه ای محروم وجود دارد که نه از فساد تبهکاران در امان است و نه از خشم عدالتخواهانی افراطی چون راس الغول! و آنها مردم هستند، پس بتمن ساخته می شود!

نولان پس از آن در سال 2008 فیلم "شوالیه تاریکی" را می سازد، که با بازی خیره کننده هیث لیچر در نقش جوکر موجب می شود تا این فیلم در نظر اکثر منتقدان بهترین و موفقترین فیلم سوپر قهرمانانه ای باشد که تاکنون ساخته شده است. نولان در شوالیه تاریکی به تعریف قهرمان می پردازد و سعی می کند با خلق شخصیتی چون جوکر، دیوانه ای که سعی می کند تا ترس را به جای ثروت عامل قدرت بر علیه تمام نظام اجتماعی کند، به تعریفی تازه از مفهوم قهرمان برسد. زمان روایت داستان "شوالیه تاریکی" درست یکسال پس از داستان فیلم پیشین آن (آغاز بتمن) است. فیلم در زمانی روایت می شود که رگه های امید در کالبد بی جان شهر جریان یافته است و شهر برای نجات از فساد مالی و قضایی دست به تکاپو می زند. سه قوه اجتماعی با یکدیگر متحد می شوند، کمیسر گوردون (با بازی گری اولد من) نماینده نیروی پلیس به عنوان بازوی اجرایی جامعه، هاروی دنت نماینده قوه قضاییه و نماینده سیستم ایجاد کننده عدالت و بتمن نماینده مردم.

شخصیت جوکر، شخصیتی خیره کننده است، فیلسوفی دیوانه، انسانی که پیش از هر جامعه شناس و ممدکار اجتماعی توانسه است ریشه امید در جامعه گاتهام را بیابد، کاری که حتی بتمن نیز از درک آن عاجز است. جوکر می داند که عامل امیدواری و حرکت جامعه، وجود شخصیت بتمن نیست! زیرا بتمن ماسک دارد! او در نظر مردم فرشته ای از آسمان هاست، موجودی فرا انسانی، خدای عدالت!

مردم می توانند از بتمن انتظار کمک داشته باشند ولی نمی توانند با تکیه به بتمن حرکت کنند! در حقیقت آنها نیاز به نمادی دیگر دارند، نمادی از جنس خودشان، یک انسان، شخصیتی که از جنس گوشت و پوست است، و این شخصیت هاروی دنت دادستان شهر است. در حقیقت هاروی دنت نماینده واقعی اولین تلاش جامعه گاتهام برای مبارزه با فساد است! و به بیانی دیگر او نماینده مردم است! اگر هاروی دنت شکست بخورد، مردم شکست خورده اند، زیرا تمام قوانینی که او وضع کرده است باطل می شود و دوباره جنایت سازمان یافته در جامعه رواج می یابد. بتمن در انتهای فیلم هنگامی که معشوقه اش را در شعله های گداخته جوکر از دست می دهد و هاروی دنت را که نیمی از صورتش سوخته شده و کاملاً فاسد شده را می شناسد، متوجه می شود که او قهرمان واقعی مردم نبوده است.

زمانی که بتمن با این واقعیت روبرو می شود، در یک انتخاب سخت قرار می گیرد، نابودی خویش در مقابل ناامیدی مردم! پهلوان باید انتخاب کند! و بتمن نابودی خویش را در مقابل نابودی امید مردم انتخاب می کند و با همدستی گوردون تمام قتل ها و همچنین قتل هاروی دنت را بر عهده می گیرد تا شخصیت و نماینده مردم برای نابود نشدن امید مردم در جامعه بماند!!

اینکه کارگردانی ابر قهرمان فیلم خود را قهرمان اصلی داستانش نداند، گستاخی است که کمتر کارگردانی جرات بیان آن را دارد و نولان در "شوالیه تاریکی" به بیان این موضوع می پردازد. بتمن نولان برعکس تمام باورهای پیش از آن، قهرمان (رهبر) واقعی شهر گاتهام نیست، بلکه شوالیه ای است که وظیفه اش دفاع از جامعه اش است، یک انسان مسئول!!

عظمت و موفقیت "شوالیه تاریکی" به قدری بود که بسیاری از منتقدان ساخت ادامه ای برای بتمن را تنها شکستی سینمایی برای کارگردان قلمداد کنند و ساخت ادامه ای برای این فیلم را غیر ممکن بدانند. نولان خودش نیز بر این باور بود و بخاطر همین، پس از "شوالیه تاریکی" فیلم دیگری را با نام "سرآغاز" می سازد که در ژانر و فضایی دیگر روایت می شود!

پس از موفقیت "سرآغاز" و هنگامی که جاناتان نولان (برادر کریستوفر نولان) با داستانی دیگر از "بتمن" که الهام گرفته شده از داستان "دو شهر" نوشته چارلز دیکنز بود، نزد نولان می رود. نولان احساس می کند که می تواند با تکیه بر این داستان، آخرین قسمت از فیلم های بتمن را به گونه ای بسازد که از سایه "شوالیه تاریکی" خارج شود و پایانی بر داستان های بتمن را خلق کند! (برگرفته از مصاحبه کریستوفر نولان با روزنامه نیویورک تایمز).

"شوالیه تاریکی به پا می خیزد" داستان سربازان پس از جنگ است! داستان بازنشسته ها! داستان پیره مردها! داستان انسان هایی که همه زندگی خویش را در جنگ از دست داده اند و تنها با خاطرات تلخ گذشته، ساکت، آماده مرگ خویش هستند. زمان روایت "شوالیه تاریکی به پا می خیزد" هشت سال پس از فیلم پیشین است. فیلم، آغازی غمگین دارد. بر عکس دو قسمت پیشین که نماد بتمن در آسمان توسط خفاش ها ساخته می شود و یا توسط آتش های گداخته شکل می گیرد، اینبار نماد بتمن در زیر یخ هایی که در حال شکستن هستند و در زیر صدای رئیس پلیس گوردون(گری اولد من)، در حالی که از هاروی دنت سخن می گوید، ساخته می شود.

9 سال از زمانی که اولین بار بتمن در شهر گاتهام دیده شده است می گذرد. جنایت سازمان یافته دیگر در شهر وجود ندارد و ساختارهای اجتماعی همچون پلیس و قوه قضاییه به قدری قدرت یافته اند که قادرند تمام جنایات سطح شهر را کنترل کنند. گوردون تبدیل به نمادی بازنشسته و خسته شده است. مردی که دیگر نمی خندد و هرسال از خدمات هاروی دنت سخن می گوید. بتمن هشت سال است دیگر دیده نشده است و بروس وین که زندگی آینده اش را بخاطر بتمن بودنش از دست داده است دیگر حاضر نیست بدون بتمن در جامعه ظاهر شود.

قهرمانان منزوی شده اند و وزنه سنگین سکوت را بر دوش می کشند. آغاز فیلم نشان می دهد که انتخاب بتمن در انتهای قسمت پیشین درست بوده است و زنده نگه داشتن بت هاروی دنت موجب شده است تا جامعه بتواند خود را نجات دهد و حالا زمان صلح است. زمانی است که باز ثروتمندان در تکاپوی بدست آوردن شادی خویش هستند، اما طوفان در راه است!

قسمت سوم بتمن بر عکس قسمت های پیشین، پر از شخصیت است، شخصیت هایی که برای پرورش هرکدام نیازمند دیالوگ ها و صحنه های بسیاری است و نولان می کوشد تا در فیلم سه ساعت خود در حداقل دیالوگ و تصویر این شخصیت ها را معرفی کند، او در این کار موفق است ولی موجب می شود تا ابتدای فیلم تا اواسط آن برای بسیاری از بینندگان گنگ و مبهم باشد و نتوانند به درستی متوجه اتفاقات متوالی در فیلم شوند. سرعت وقوع وقایع در ابتدای فیلم بسیار سریع است و کارگردان تلاش می کند تا در نیم ساعت آغازین فیلم شناختی کامل از فضای فیلم را دهد.

بتمن رفته است، بروس وین دیگر جوان نیست و در آغاز ورود به میان سالی است! نیرو جوانی اش را درحال از دست دادن است و برای راه رفتن نیاز به عصا دارد. در همین حین جنایتکاری بسیار قدرتمند در سایه آرامش شهر در حال آماده شدن برای تسخیر شهر است. "بین" (با بازی تام هاردی) جنایتکاری ماسک دار که به قول آلفرد (خدمتکار بروس وین با بازی به یادماندنی مایکل کین) از تاریکی برخاسته است. "بین" توسط استاد بروس یعنی راس الغول آموزش دیده و راس الغولِ افراطی نیز "بین" را افراطی تر از خود می داند! دشمن جدید بتمن هیچ شباهتی به جوکر ندارد و نولان می داند که برای تکرار موفقیت پیشین نباید از کار پیشینش تقلید کند، پس هیولایی واقعی را می سازد، هیولایی بسیار شبیه قهرمانان بدِ سوپر قهرمانان هالیوودی با این تفاوت که هوشمندی و قدرتی قابل باور را در پرده سینما دارد. "بین" با اینکه جایگاه جوکر را به هیچ وجه نمی تواند بگیرد، با این حال هیولایی است که می تواند خارج از سایه جوکر حیات داشته باشد.

شهر در آرامش است، اما جای خالی بتمن احساس می شود، مردم عادی جامعه که می توان افسر جوان، بلیک، کشیش یتیم خانه و بچه های یتیم خانه را نمایندگان آنها در فیلم دانست، با گذشت هشت سال هنوز نمی توانند او را فراموش کنند و نمی توانند فساد بتمن را که توسط رسانه های عمومی جامعه تبلیغ می شود باور کنند. آنها هنوز به بتمن ایمان دارند.

پس از احساس به وجود شبکه ای مخفی و تروریستی در تونل های شهر و پس زخمی شدن کمیسر گوردون و اصرارهای بلیک، بروس وین تصمیم می گیرد بعد از هشت سال دوباره به صورت بتمن به شهر بازگردد. او اولین بار زمانی ظاهر می شود که "بین" اولین حمله تروریستی خود را آغاز کرده و به بازار بورس حمله می کند و بتمن ظاهر می گردد! اما این حضور دیگر مانند قبل نیست! کسی دیگر به بتمن نیاز ندارد! نیروی پلیس برای بازداشت بتمن دست از تعقیب "بین جنایتکار" بر می دارد، او دیگر از طرف جامعه، قهرمان و حتی امیدبخش تلقی نمی شود! بتمن به جنایت کاری تبدیل شده است که افسران پلیس برای بازداشت او دست به رقابت می زنند، حتی آلفرد پیشکار بروس نیز می داند به بتمن دیگر نیازی نیست.

بتمن تنها یک نماد است و حال باید در قالبی دیگر ظاهر شود، اینها جملاتی است که آلفرد می کوشد تا به بروس وین هشدار دهد. پوشیدن لباس بتمن دلیلی بر بازگشت بتمن نیست بلکه تنها نشان دهنده تلاش پیره مردی است که می خواهد دوران خوش جوانی اش را تکرار کند! همین امر موجب می شود که فیلم 164 دقیقه بتمن تنها در 50 دقیقه اش بتمن را نمایش دهد و این شخصیت مانند قسمت اول این سه گانه در اواخر فیلم ظهور می یابد، زیرا این قسمت نیز مانند قسمت اول، داستانِ چگونه قهرمان شدن است.

"شوالیه تاریکی به پا می خیزد" و "آغاز بتمن" را باید متفاوت از قسمت دوم (شوالیه تاریکی) دانست. داستان شوالیه تاریکی، داستان مردم است تا قهرمانِ مردم. در حالیکه "شوالیه تاریکی به پا می خیزد" فقط داستان پهلوانِ مردم است و نحوه رسیدن او به رستگاری. در قسمت دوم، جوکر می کوشید تا با ایجاد رعب، وحشت و ناامیدی مردم شهر را مجبور کند تا بر علیه هم قیام کنند، در حالیکه در قسمت سوم "بین" می خواهد با نابودی شهر، شکنجه شدید روحی را برای بتمن به ارمغان بیاورد.

بتمن مانند شخصیت اسطوره ای شاهنامه (رستم) در داخل چاهی فرو می رود، کمرش شکسته می شود و همه سرمایه های خویش را از دست می دهد. نه قدرت دارد و نه ثروت و "بین" همه چیز را تصاحب کرده است و این به نوعی خان هشتم برای قهرمان است. شباهت "بین" به آشیل و اسفندیار شخصیت های اسطوره ای کهن ادبیات جهان که هر دو با دست خدایان نامیرا شده بودند، بی دلیل نیست. "بین" مانند آشیل که از پاشنه پا نقطه ضعف داشت و همینطور مانند اسفندیار که چشمانی ضعیف داشت، از طریق ماسکش دارای نقطه ضعف است. نقطه ضعفی که در انتها بتمن از آن طریق "بین" را شکست می دهد.

"بین" مانند آشیل در مبارزه با هکتور و مانند اسفندیار دربرابر رستم، در تونل های شهر، بتمن را شکست می دهد. اولین مبارزه "بین" و بتمن در فاضلاب شهر بسیار زیبا پرداخته شده است، نه موسیقی و نه آوایی در این مبارژه شنیده نمی شود بلکه تنها صدای زد و خورد و سکوتی مرگبار حاکم است که به نوعی شکستن قهرمان را نیز نشان می دهد.

بتمن دیگر، بتمن نیست! او با تصوری اشتباه به داخل سیاه چال می آید، بخاطر همین هم شکست می خورد. بتمن در قسمت سوم بسیار متفاوت از بتمن در قسمت های پیشین است. همه بتمن را می شناسند و ماسک دیگر شخصیت حقیقی او را مخفی نمی کند، قدرت بدنی او دیگر در مقابل دشمنانش جوابگو نیست و حتی توسط زن گربه ای (آن هاتاوی) نیز چندین بار فریب می خورد.

بتمن نولان در "شوالیه تاریکی به پا می خیزد" دیگر ماورا انسان ها نیست! او در حال تبدیل شدن به انسان هاست! زیرا در انتهای فیلم قرار است به جایگاهی که هاروی دنت در قسمت دوم داشت برسد، اما برعکس هاروی دنت که برپایه های دروغین هشت سال نماد مقاومت مرد گاتهام در برابر ظلم بود، بتمن اینبار واقعاً جاودانه می شود! در حقیقت بتمن سوم، حرکتی در بعدی دیگر دارد او دیگر قرار نیست ضد ضربه باشد، قرار است یادش ضربه ناپذیر باشد. تلاش بی مانند بروس وین در جایگاه یک انسان برای رهایی در زندان نمادینِ "بین" و سخنان پایانی بروس وین که توسط کمیسر گوردون در مزار وین بیان می شود همگی دلالت بر این موضوع دارند.

زندانِ "بین" زندان بسیار نمادینی است! زندانی که شکنجه آن "دادن امید و سپس ناامید کردن" است. در این زندان همگی در بالای سره خویش آسمان آبی را می بینند و امید دارند که روزی از آن بگریزند ولی هیچوقت نمی توانند از دیوارهای بلندش فرار کنند. افسانه های زندان تنها از یک کودک سخن می گویند که توانسته است از زندان فرار کند. راه حل فرار از زندان آسان است! بی طناب پرواز کن! یا به بیانی دیگر برای آزاد شدن باید از تمام تعلقات زندگی دست کشید! مانند کودکی که در ابتدای زندگی جز معصومیت کودکانه اش هیچ ندارد.

نکته ی دیگری که باید در سه گانه های بتمن نولان به آن دقت کرد، دشمنان این سه گانه هستند. اصولاً بتمن وام دار شخصیت های بد فیلم است! راس الغول در "آغاز بتمن" استاد بروس وین است. جوکر به بتمن می آموزد که تعریف قهرمان چیست و "بین" بتمن را رستگار می کند! همچنین تمام دشمنان بتمن، ایدئولوژیک گرا هستند، فیلسوف هستند! هیچکدام به دنبال ثروت نیستند و حتی هیچکدام به دنبال قدرت نیز نیستند. این خصوصیات رفتاری موجب می شود تا عمق این ضد قهرمانان افزایش یابد. انسان هایی که عقده های نهان و پیچیده انسانی شخصیت آنها را شکل داده است نه موجودیت های ساده ای همچون ثروت.

انتهای فیلم و مبارزه جامعه قانون پذیر (پلیس و بتمن ضد قانون) با اشرار جامعه نیز نمایشی است نمادین. تروریست ها همگی افراد مسلح هستند و به تمام منابع ارتشی شهر دسترسی دارند با این حال هنگام مبارزه نهایی بجای سلاح بیشتر با نیروی بازو می جنگند. انتهای فیلم بسیار شبیه فیلم "دار و دسته نیویورکی" ساخته مارتین اسکورسیزی است از این رو می توان این صحنه را الهام گرفته شده از فیلم فوق دانست. بتمن بر عکس پیشینه اش که در شب ها ظاهر می شد اینبار در روز می جنگد. نکته ای که نباید آنرا فراموش کرد، حذف "بین" از داستان فیلم است. "بین" وجودی دو پهلو دارد تا زمانیکه رازش مخفی است در فیلم جاویدان است و پس از برملا شدن رازش به سرعت از داستان خارج می شود و به سرعت تبدیل به شخصیتی فانی می شود، گویی برای کارگردان "بین" تا زمانی مقدس است که حامل راز فرار از زندان مخوف در کودکی اش است. بین بدون رازش تنها تبهکاری است که به بدنه جامعه آسیب می رساند و بدون فداکاری اش در زندان، تنها مزدوری است که در پشت نقابش هیچ چیز برای مخفی کردن ندارد، او دیگر هم سطح بتمن نیست، پس به سرعت حذف می شود!

"شوالیه تاریکی به پا می خیزد" را باید جز بیان دقیق و زیبا نولان در موضوع قهرمان، از منظری دیگر نیز نگریست و آن نمایش و نقد تفکر "پوپولیستی" (تفکر، رشد فقر عمومی جامعه با سوءاستفاده و سردادن شعار یتیم نوازی در جامعه) در فیلم است. "بین" پس از شکستن بتمن در سیاه چالهای گاتهام در یک بمبگذاری، موفق می شود تمام نظام حاکم و هرم قدرت جامعه را برعکس کند. او پلیس ها را به جایی که پیش از آن تروریست ها زندگی می کردند تبعید می کند و اکثر افسران پلیس را در تونل های زیر شهر زندانی می کند، ارتش را مجبور می سازد که به جای جنگ با او سازش کند و همچنین با سواستفاده و بازی با احساسات مردم و شعار "مردم گاتهام، حق خود را پس بگیرید" به زندان حمله می کند و هزاران تبهکار را به جامعه باز می گرداند، همچنین تمام طبقه ثروتمند و قدرتمند جامعه را از میان می برد و در دادگاهی تشریفاتی (که یک دیوانه در آن قاضی است) به محاکمه آنان می پردازد.

نولان از پاسخ دادن به سوال خبرنگار نیویورک تایمز در رابطه با اینکه "آیا هدفش از نمایش اینگونه دادگاه و جامعه نقدی بر جریان 99 بر 1 که چند سالی است در آمریکا شکل گرفته است، است یا خیر؟" طفره می رود و تنها به این پاسخ که هدفش از این کار نمایش چگونه حاکم شدن جریان "پوپولیستی" در جامعه است اکتفا می کند.

بروس وین شخصیتی ثروتمند و با نفوذ جامعه است. او را می توان یک سرمایه دار دانست و شخصیت بتمن را می توان تبلیغ و نمادی برای نظام امپریالیسم جامعه دانست، مانند سوپر من و کاپیتان آمریکایی که نماد ابر مرد جامعه ی آمریکایی است با این حال نسبت دادن این تفکر به کریستوفر نولان در مقام نویسنده و کارگردانی یا تماماً صهیونیستی خواندن این فیلم (سنت اشتباهی که اصولاً توسط رسانه های داخلی رایج است)، اشتباهی آشکار است. زیرا این شخصیت در سال 1939 توسط باب کین و بیل فینجر ساخته و پرداخته شده است و نولان در تمام سه گانه اش از شخصیت ها و داستان هایی سخن گفته است که همگی در مجلات کامیکِ منتشر شدهِ در آن سال ها موجود بوده است.

نکته ی آخری که می توان به آن اشاره کرد وجود رگه های ملی گرایانه ای است که در سال جاری در اکثر آثار هالیوودی شاهد آن هستیم. ساخت فیلم هایی در رابطه با آبراهام لینکون رئیس جمهور خوش نام آمریکا، نمایش مجسمه آزادی و سخن از جامعه آمریکایی در کارتون های ماداگاسکا ، عصر یخبندان و رزیدنت اویل همگی نمونه هایی از این حرکت هستند. در "شوالیه تاریکی به پا می خیزد" نیز می توان پخش یک دقیقه سرود ملی آمریکا در آغاز حمله "بین" به جامعه، نمایش پرچم افراشته آمریکا در آغاز جنگ نیروی پلیس با اشرار در انتهای فیلم و سخن از سقوط تمدن متعالی را نیز همگی در راستای سیاست های موجود در فیلم های اخیر هالیوودی دانست با این حال کریستوفر نولان به اندازه کافی برای استودیو برادران وارنر با ارزش و پول ساز محسوب می شود که استودیو بتواند دست نولان را در این زمینه باز بگذارد، از این رو می توان صحنه های ذکر شده را تنها ابزاری برای بیان داستان و نمایش آن از منظر زیبایی شناختی فیلم متصور شد و نظر فوق را تنها "توهم توطئه" پنداشت.

بر عکس نظرات کارگردانان معروفی چون دیوید کرانبرگ، "شوالیه تاریکی به پا می خیزد" را می توان فیلم خوش ساختی نامید. فیلم با اینکه نتوانست موفقیت "شوالیه تاریکی" را بدست آورد، اما توانست از زیر سایه بزرگ این فیلم خارج شود و اثری مستقل از پیشینه خودش گردد. برای تمام کسانی که به قصد دیدن "شوالیه تاریکی" دیگری به سینما رفته بودند، "شوالیه تاریکی به پا می خیزد" یک ضربه غافلگیرانه محسوب می شود، زیرا فیلم به هیچوجه در صدد تقلید از نسخه قبلی خودش نبود، با این حال می توان این فیلم را نهایت گستاخی دانست که یک کارگردان می تواند در فیلم اکشن و ماورا انسانی به خرج دهد.

"شوالیه تاریکی به پا می خیزد" یک فیلم است! داستانی کامیک برای کودکان نیست! سبکی است که نگارنده آن می کوشد تا در زمینه فیلم های سوپر قهرمانانه در جهان حاکم کند. فیلم در تمام صحنه هایش تاریک است، حتی پس از پیروزی بر بین. در انتها فیلم برای اولین بار گردون، آلفرد و فاکس در یک نما بر مزار وین دیده می شوند، اشخاصی که هیچگاه در فیلم هر سه با هم دیده نشدند و پس از خاک سپاری نیز با سردی و غم از یکدیگر جدا می شوند، گوردون همچنان در فکر است و مجسمه بتمن برایش جز نماد شهر گاتهام، نماد انسانی است که در کنارش ایستاده است. نولان می توانست فیلمش را در سردی نبود بتمن و امید به زنده ماندن او با لبخند کوتاه آلفرد پایان دهد، پایانی باز که می توانست مانند "سرآغاز" نقطه آغاز کلنجار تماشاچیان با خودشان باشد، با این حال باز نمایشی چند ثانیه از بروس وین را در انتها فیلم قرار می دهد که جز نمایش زنده ماندن قهرمان ، سرگذشت زن گربه ای را نیز به طریقی نمایش دهد(البته هنوز خیل کثیری از تماشاچیان این ثانیه ها را تصور الفرد می دانند!). نولان با اینکه اعلام کرده بود که دیگر قصد ساخت سری دیگری از بتمن را ندارد فیلم را در نقطه ای به اتمام می رساند که فیلم بتواند باز توسط استودیو ادامه پیدا کند.

قهرمان و چگونگی پیدایش او با اینکه بارها توسط سینما و هنر هفتم به تصویر کشیده شده است اما معدود آثار موفقی در این زمینه تاکنون ساخته شده است و بتمن های نولان جز این مجموعه هستند. با اینکه باید به جامعه ای که امید به رهایی ندارد و تنها به امید قهرمان خود نشسته است افسوس خورد با این حال باید قهرمان آن ملت را بزرگ پنداشت، زیرا تمام آرمان یک ملت در او جمع شده است! جمله ای که شاید بتمن این بار شایسته آن باشد.
علی محیط

نظرات 2 + ارسال نظر
شکور جمعه 1 دی 1391 ساعت 12:58

آورین

محمد مهدی اهل خیر(قربانی) جمعه 1 دی 1391 ساعت 15:49

علی جون دمت گرم نقد خیلی خوبی بود
ولی یه مطلبی بگم
سالهایی که قدرت استودیوها روبه افول میگذشت شاخص بورس شرکت برادران وارنر در حال سقوط ازاد و متقابلا ورشکستگی و تعطیلی این استدیو در راه بود که برادران وارنر سایر کارخانه ها و شرکت های اقتصادی دیگر ومایملکات دیگرش رو تعطیل و خود شرکت برای خودش شاخص میخره و از افتادن از شاخص خودشو نجات میده که به عقیده اقتصاد دانان این کار به هیچ وجه نمی توانسته هدف اقتصادی داشته باشد.ولی با وجود این . درست است که نولان فیلمساز مستقل در امریکا محسوب نمیشود وجز فیلمسازان استودیوی است ولی اینقدر این بشر نابغه هست که می تون فیلم خودشو بسازه ودر باطن مستقل باشه
البته این اخلاقش به رئیس(هچکاک) رفته.
سخن آخر :هیچ وقت هالیوود رو به خاطر طرد روبن مامولیان و گری فیس نمی بخشم

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد